نگهبانی که با حمله سگ به کارگران، راهی زندان شد
نگهبانی به دلیل عدم مراقبت صحیح از سگ نگهبانش و حمله این سگ به چهار نفر از کارگران شهرداری و شکایت خواهان، بدهکار 24 میلیون تومان شده و در زندان تحمل حبس می کند
نگهبانی به دلیل عدم مراقبت صحیح از سگ نگهبانش و حمله این سگ به چهار نفر از کارگران شهرداری و شکایت خواهان، بدهکار 24 میلیون تومان شده و در زندان تحمل حبس می کند.
در بازدیدی از بازداشتگاه موقت زندان مرکزی کرمان، ظاهر غلط انداز «طاهر» نظرم را جلب کرد، به سراغش رفتم تا اسم او را بپرسم و بهانهای برای شنیدن قصه حبس شدنش بتراشم که خودش کلی طفره رفت تا طاهر را به زبان بیاورد. هم بندیهای او هم با اسامی مختلف بازیگران مشهور ایرانی و خارجی در ارتباط من با طاهر سنگاندازی میکردند اما همین که خواستم او را ترک کنم دستم را گرفت و بیمقدمه از خودش گفت.
با صدای بلندی که اطرافیان هم بشوند از خانوادهاش شروع کرد و گفت: از بچگی ناف من رو با بدشانسی و بد بیاری بریدن، نه مهر مادری را حس کردم و نه سایه لطف پدری را. زندگی دیگر برایم معنا و مفهومی نداره و نمی دانم از شاکی خودم شاکی باشم یا متقابلا شکایتی علیه متهم ردیف اول این حادثه تنظیم کنم.
این مددجوی کرمانی با غصهای عمیق گفت: بعد از گذشت چهار سال از زندگی مشترک، پدر و مادرم هنوز صاحب اولاد نشده بودند که با هزار نذر و کلی درمان خداوند من را به این خانواده داد که ای کاش به دنیا نمی آمدم.
طاهر با ناراحتی خاصی ادامه داد: از شانس بد یک ماه بعد از تولد من مادرم به دلیل لخته خون دچار مرگ مغزی شد. خیلی تلخ بود اما طعم مهر مادری را هیچ وقت نچشیدم. بعد از چهلم مادر هم که پدر ارجمند ما تجدید فراش میکنند، زن بابای گرامی افتخار همخانگی با ما را نمی دهد و به ناچار بر حسب حق حیاتی که داریم برای همیشه مهمان ناخوانده مادربزرگم میشوم، مادر حقیقی، همیشگی و عزیزم.
او که دیگر صدایش بلندی دقایق قبل را نداشت، ادامه داد: با مهرِ عزیز (مادر بزرگم) در ورزش و درس موفق بودم و حتی 3 سال پیش در یک رشته خوب در تهران قبول شدم اما پولش را نداشتم البته حوصله درس و تحصیل هم در رشته صنعتی نداشتم. بابت همین قید درس را زدم و یک راست خدمت سربازی رفتم، اما از شانس بد من همان ماه اول در تمرینات دوره آموزشی از ماشین به زمین پرت شدم و جفت پاهایم شکست و 8 تا پیچ مهره درون پاهایم برایم یادگاری گذاشتند و البته جلوتر از خدمت معاف شدم اما دیگر این پاها برایم پا نشد.
وی افزود: نه میتوانستم درست و حسابی راه بروم و نه اینکه فعالیت کنم؛ با اینکه چندین مرتبه به پزشک مراجعه کردم اما همه آنها یک نظر داشتند و آن این بود که هر چه سریعتر باید عمل کنم. عملی که تامین هزینهاش برایم غیرقابل باور بود. هر جا هم که دنبال کار رفتم یا بهانه کارت معافیت در میاوردند یا پاهای چلاقم را بر سرم می زدند.
این مددجوی جوان کرمانی افزود: بالاخره از طریق یکی از دوستان خانوادگی در یکی از رستورانهای معروف شهر به عنوان پیشخدمت کار پیدا کردم، البته درآمدش زیاد نبود اما برای من عالی بود. تقریبا 18 ماه در این رستوران شیک شهر دستم بند شده بود که مادربزرگم گیر داد حالا که کار پیدا کردی، زن هم باید بگیری.
طاهر لبخندی میزند و اضافه میکند: با همین خواب و خیالهای مادربزرگم در یک مدت خیلی کوتاه معصومه دختر همسایه دیوار به دیوارمان، همسر، همراه و به اصطلاح همدم همیشگی ام شد اما از بد حادثه صاحب رستورانی که در آنجا مشغول به کار بودم طی یک تصادف از دنیا رفت و در طرفهالعینی وراث این مرد شریف که انگار تحقق چنین روزی را ثانیه شماری کرده باشند، چهلم پدرشان نشده هم ملک و هم مغازه را به فروش رساندند و به دنبال این اقدام فرزندان ناخلف این پدر، 11 نفر از کارگران و آشپزان این رستوران از جمله من بیکار شدند.
وی آهی میکشد و میگوید: چند ماهی با همسرم دنبال کار گشتم اما پیدا نکردم. شغل و حرفه خاصی هم بلد نبودم تا اینکه یک نفر از دوستان، نگهبانی باغ یکی از اقوامشان را به ما پیشنهاد داد که در خارج از شهر و در نزدیکیهای شهرستان ماهان زندگی می کرد و سالی یکی دو ماه بیشتر در ایران نبود.
طاهر گفت: خوشحال شدم که بعد از چند ماه بیکاری به همراه همسر و فرزند 6 ماههمان تنها با سرایداری و یک باب منزل مسکونی لوکس میتوانم دوباره درآمد خودم را داشته باشم و دستم جلوی کسی بلند نشود. بدون هیچ مشکلی در محل کار و به عبارتی در محل زندگی جدید خودمان هم مستقر شدیم اما بعد از گذشت چند هفته در وسعت باغ دو هزار متری صاحبخانه متوجه جابجایی و کم شدن یکسری وسایل شدم. موضوع را با دوستم در میان گذاشتم و او پیشنهاد داد که برای مراقبت بیشتر از باغ و اطمینان خاطر یک سگ نگهبان بیاورم که من هم پذیرفتم و با این نظر معقول چنین کردم.
او با اشاره به خبر مرگ ناگهانی پدرش میگوید: دو ماهی بود که در باغ زندگی آرام و خوبی را از سرگرفته بودیم که پسر عمویم خبر مرگ پدرم را به من داد و به منظور شرکت در مراسم تشییع او به اتفاق همسرم راهی شهر کرمان شدیم. در همین مدت بود که با خبر شدیم سگ نگهبان خانه از باغ بیرون رفته و در اتفاقی عجیب در حالی چهار نفر از کارگران شهرداری مستقر در کنار باغ با پرتاب سنگی به سمتش قصد فراری دادن سگ را داشتند به سمت آنها حملهور شده و ساق پای یکی از آنها را کنده و دیگر کارگران را هم نه با این شدت بلکه به قدر وسعش بی نصیب نگذاشته است.
طاهر افزود: با شنیدن خبر از مراسم پدرم بیرون آمدم و هرچند با دستهای خالی و دلی پر درد مشغول بحث درمانی این کارگران شدم اما با گذشت دو ماه از این ماجرا از دادگاه احضاریهای دریافت کردم که به دنبال آن بعد آمد و شد قضایی در عین ناباوری و تفهیم از سوی قاضی پرونده متوجه شدم که بدهکار 24 میلیون تومان شدهام. من هم که توان پرداخت این مبلغ را نداشتم ناخواسته و ندانسته به جرم عدم مراقبت صحیح از این سگ راهی زندان شدم. حقیقتا نمی دانم با این وضعیت از شاکی خودم شاکی باشم یا متقابلا شکایتی علیه متهم ردیف اول این حادثه که یک سگ نگهبان است داشته باشم و دادخواستی را تنظیم کنم. به هر حال با وجود اصرار همسرم اما شاکی از این مطالبه خود کوتاه نیامد و بر حسب همین خواسته خواهان، نزدیک به دو ماه است که در بازداشتگاه موقت کرمان تحمل حبس میکنم.
نگهبانی که با حمله سگ به کارگران، راهی زندان شد
» سرویس: معارف و حقوق - حقوقی و قضایی
کد خبر: 94120100248
شنبه 1 اسفند 1394 - 11:14
1441706112539_index.jpg
نگهبانی به دلیل عدم مراقبت صحیح از سگ نگهبانش و حمله این سگ به چهار نفر از کارگران شهرداری و شکایت خواهان، بدهکار 24 میلیون تومان شده و در زندان تحمل حبس می کند.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در بازدیدی از بازداشتگاه موقت زندان مرکزی کرمان، ظاهر غلط انداز «طاهر» نظرم را جلب کرد، به سراغش رفتم تا اسم او را بپرسم و بهانهای برای شنیدن قصه حبس شدنش بتراشم که خودش کلی طفره رفت تا طاهر را به زبان بیاورد. هم بندیهای او هم با اسامی مختلف بازیگران مشهور ایرانی و خارجی در ارتباط من با طاهر سنگاندازی میکردند اما همین که خواستم او را ترک کنم دستم را گرفت و بیمقدمه از خودش گفت.
با صدای بلندی که اطرافیان هم بشوند از خانوادهاش شروع کرد و گفت: از بچگی ناف من رو با بدشانسی و بد بیاری بریدن، نه مهر مادری را حس کردم و نه سایه لطف پدری را. زندگی دیگر برایم معنا و مفهومی نداره و نمی دانم از شاکی خودم شاکی باشم یا متقابلا شکایتی علیه متهم ردیف اول این حادثه تنظیم کنم.
این مددجوی کرمانی با غصهای عمیق گفت: بعد از گذشت چهار سال از زندگی مشترک، پدر و مادرم هنوز صاحب اولاد نشده بودند که با هزار نذر و کلی درمان خداوند من را به این خانواده داد که ای کاش به دنیا نمی آمدم.
طاهر با ناراحتی خاصی ادامه داد: از شانس بد یک ماه بعد از تولد من مادرم به دلیل لخته خون دچار مرگ مغزی شد. خیلی تلخ بود اما طعم مهر مادری را هیچ وقت نچشیدم. بعد از چهلم مادر هم که پدر ارجمند ما تجدید فراش میکنند، زن بابای گرامی افتخار همخانگی با ما را نمی دهد و به ناچار بر حسب حق حیاتی که داریم برای همیشه مهمان ناخوانده مادربزرگم میشوم، مادر حقیقی، همیشگی و عزیزم.
او که دیگر صدایش بلندی دقایق قبل را نداشت، ادامه داد: با مهرِ عزیز (مادر بزرگم) در ورزش و درس موفق بودم و حتی 3 سال پیش در یک رشته خوب در تهران قبول شدم اما پولش را نداشتم البته حوصله درس و تحصیل هم در رشته صنعتی نداشتم. بابت همین قید درس را زدم و یک راست خدمت سربازی رفتم، اما از شانس بد من همان ماه اول در تمرینات دوره آموزشی از ماشین به زمین پرت شدم و جفت پاهایم شکست و 8 تا پیچ مهره درون پاهایم برایم یادگاری گذاشتند و البته جلوتر از خدمت معاف شدم اما دیگر این پاها برایم پا نشد.
وی افزود: نه میتوانستم درست و حسابی راه بروم و نه اینکه فعالیت کنم؛ با اینکه چندین مرتبه به پزشک مراجعه کردم اما همه آنها یک نظر داشتند و آن این بود که هر چه سریعتر باید عمل کنم. عملی که تامین هزینهاش برایم غیرقابل باور بود. هر جا هم که دنبال کار رفتم یا بهانه کارت معافیت در میاوردند یا پاهای چلاقم را بر سرم می زدند.
این مددجوی جوان کرمانی افزود: بالاخره از طریق یکی از دوستان خانوادگی در یکی از رستورانهای معروف شهر به عنوان پیشخدمت کار پیدا کردم، البته درآمدش زیاد نبود اما برای من عالی بود. تقریبا 18 ماه در این رستوران شیک شهر دستم بند شده بود که مادربزرگم گیر داد حالا که کار پیدا کردی، زن هم باید بگیری.
طاهر لبخندی میزند و اضافه میکند: با همین خواب و خیالهای مادربزرگم در یک مدت خیلی کوتاه معصومه دختر همسایه دیوار به دیوارمان، همسر، همراه و به اصطلاح همدم همیشگی ام شد اما از بد حادثه صاحب رستورانی که در آنجا مشغول به کار بودم طی یک تصادف از دنیا رفت و در طرفهالعینی وراث این مرد شریف که انگار تحقق چنین روزی را ثانیه شماری کرده باشند، چهلم پدرشان نشده هم ملک و هم مغازه را به فروش رساندند و به دنبال این اقدام فرزندان ناخلف این پدر، 11 نفر از کارگران و آشپزان این رستوران از جمله من بیکار شدند.
وی آهی میکشد و میگوید: چند ماهی با همسرم دنبال کار گشتم اما پیدا نکردم. شغل و حرفه خاصی هم بلد نبودم تا اینکه یک نفر از دوستان، نگهبانی باغ یکی از اقوامشان را به ما پیشنهاد داد که در خارج از شهر و در نزدیکیهای شهرستان ماهان زندگی می کرد و سالی یکی دو ماه بیشتر در ایران نبود.
طاهر گفت: خوشحال شدم که بعد از چند ماه بیکاری به همراه همسر و فرزند 6 ماههمان تنها با سرایداری و یک باب منزل مسکونی لوکس میتوانم دوباره درآمد خودم را داشته باشم و دستم جلوی کسی بلند نشود. بدون هیچ مشکلی در محل کار و به عبارتی در محل زندگی جدید خودمان هم مستقر شدیم اما بعد از گذشت چند هفته در وسعت باغ دو هزار متری صاحبخانه متوجه جابجایی و کم شدن یکسری وسایل شدم. موضوع را با دوستم در میان گذاشتم و او پیشنهاد داد که برای مراقبت بیشتر از باغ و اطمینان خاطر یک سگ نگهبان بیاورم که من هم پذیرفتم و با این نظر معقول چنین کردم.
او با اشاره به خبر مرگ ناگهانی پدرش میگوید: دو ماهی بود که در باغ زندگی آرام و خوبی را از سرگرفته بودیم که پسر عمویم خبر مرگ پدرم را به من داد و به منظور شرکت در مراسم تشییع او به اتفاق همسرم راهی شهر کرمان شدیم. در همین مدت بود که با خبر شدیم سگ نگهبان خانه از باغ بیرون رفته و در اتفاقی عجیب در حالی چهار نفر از کارگران شهرداری مستقر در کنار باغ با پرتاب سنگی به سمتش قصد فراری دادن سگ را داشتند به سمت آنها حملهور شده و ساق پای یکی از آنها را کنده و دیگر کارگران را هم نه با این شدت بلکه به قدر وسعش بی نصیب نگذاشته است.
طاهر افزود: با شنیدن خبر از مراسم پدرم بیرون آمدم و هرچند با دستهای خالی و دلی پر درد مشغول بحث درمانی این کارگران شدم اما با گذشت دو ماه از این ماجرا از دادگاه احضاریهای دریافت کردم که به دنبال آن بعد آمد و شد قضایی در عین ناباوری و تفهیم از سوی قاضی پرونده متوجه شدم که بدهکار 24 میلیون تومان شدهام. من هم که توان پرداخت این مبلغ را نداشتم ناخواسته و ندانسته به جرم عدم مراقبت صحیح از این سگ راهی زندان شدم. حقیقتا نمی دانم با این وضعیت از شاکی خودم شاکی باشم یا متقابلا شکایتی علیه متهم ردیف اول این حادثه که یک سگ نگهبان است داشته باشم و دادخواستی را تنظیم کنم. به هر حال با وجود اصرار همسرم اما شاکی از این مطالبه خود کوتاه نیامد و بر حسب همین خواسته خواهان، نزدیک به دو ماه است که در بازداشتگاه موقت کرمان تحمل حبس میکنم.
منبع : ایسنا
روش کار هیات منصفه در طرح جرم سیاسی مورد بازبینی قرار گیرد مطالبه از قوه قضائیه باید آخرین مرحله مبارزه با زمین خواری باشد