×

سخنرانی فرشید فولادی نژاد در کنگره ی ملی وکلا

سخنرانی فرشید فولادی نژاد در کنگره ی ملی وکلا

سخنرانی فرشید فولادی نژاد در کنگره ی ملی وکلا

سخنرانی-فرشید-فولادی-نژاد-در-کنگره-ی-ملی-وکلا وکیل 

من فکر می کنم بدونِ شناختِ علمی و تدقیقی از حرفه ی وکالت و مقتضیات ِش، نمی تونیم وارد مبحثِ آسیب شناسی و تشخیصِ معضلات و مشکلاتِ اون بشیم.

تنها ابرازی که برای شناخت ، و اساساً اندیشه، در دست داریم، زبانه. پس اگه در این زمان، بخواهیم درباره ی موضوعاتِ مربوطِ به انسان بیاندیشیم، ناگزیریم دستاوَرد های عصرِ کنونی در حوزه ی زبان را به کار بگیریم: پیش از این، از طریقِ نشانه شناسی، وضعیتِ اسطوره ایِ اقرار ، گواهی، همین طور ترازویِ عدالت و برخی متون بررسی شده. و نشون داده شده که امکانِ بهره گیریِ از دانشِ زبانشناسی، نشانه شناسی و اسطوره شناسی در این حوزه وجود داره.

در خصوصِ وکالت، دغدغه ی من، قبلاً این بود که بر  اساسِ  ضوابطِ حاکمِ بر حرفه ی وکالت (از آیین نامه ها و قوانین ، تا رویه های عملی و احکامِ خارج شده ی از محاکمِ انتظامی) نظریه ای منسجم درباره ی حرفه ی وکالت استخراج کنم. اما با بررسی تدقیقی در داده های متنی و فرامتنی، به نتیجه ی مهم تری رسیدم. : چرا نظاماتِ حاکمِ بر حرفه ی وکالت، قبل و بعد از استقلالِ کانونِ وکلا، بر اساسِ یک منطق ، و یک نگرش اند؟

به آیین نامه ی سال 1334 نگاه کنیم. از متنِ سوگندِ وکالت گرفته، تا تعیین ویژگی های لباس، ضوابطِ حاکمِ بر تخلفات و نظامات، حتا در رویه ی محاکِمِ انتظامی، حکم های محکومیت به دلیلِ رفتارِ خلافِ شان وکالت وامثال اون، اقتباسی بی مبنا از ضوابطِ قبل از استقلال کانونه.

بنا به تقسیم بندی تی-ای-هیوم می توانیم دو گونه مجموعه یا پیچیدگی تصور کنیم: مجموعه ی مکانیکال و مجموعه ی ارگانیکال. اگه هر عنصر یا هر جزء از یک مجموعه، در ارتباطِ زنده و پویا با همدیگه و با مقتضایِ اصیل و نیازهای مجموعه باشه، آن چه از مجموعه بیرون می یاد، یک کارکَردِ اصیل و زاینده ست. اما در مقابل، یه مجموعه ی مکانیکال، بر اساسِ کارکردِ خاصی که براش تعریف شده عمل می کنه. همسان سازی، حدگذاریِ غیر ارگانیک و اقتباس، از ویژگی هایِ یک مجموعه ی مکانیکاله. مسلماً، در هر مجموعه، هر عنصر باید تعریف بشه و حد گذاری بشه.  حدگذاری، مقتضایِ کارکَردِ هر مجموعه ست. اما باید ببینیم آیا این حد گذاری، بر اساسِ نیازهای اصیلِ مجموعه انجام شده یا نه. 

اگه قرار باشه رفتار وکیل، زنده و پویا باشه،- وکیلی که قراره برای اداره ی کانون های وکلا ، ایستادن در برابر تقنینِ غیر علمی و پذیرش و اجرایِ قوانین عِلمی تربیت بشه- باید رفتارسازی و حدگذاری مون بر اساسِ نیازهای اصیلِ حرفه ی وکالت باشه. در چنین سیستمی، وکیلِ دادگستری، خودِش معیاریه که در وضع قوانین می شه بهش مراجعه کرد.

من یک مقطع، یا یک برش از واقعیتِ اسطوره شناختیِ حرفه ی وکالت را به شما نشون خواهم داد تا بحثم را به نتیجه برسونم.

ما در مقطعی از تاریخ، با شکنجه، داغگذاری و قطعه قطعه کردنِ محکومان در ملا عام روبه رو هستیم. این رفتار، یک رفتارِ اسطوره ای محسوب می شه. چرا که هدفِ از این اَعمال، مسلماً، نه تنبیهِ مجرم بوده و نه حتا انتقام گیری. بلکه با این رفتار، قرار بوده قدرتِ پادشاه به نمایش گذاشته بشه. این که این اَعمال در ملا عام انجام می شده، و این که حتا بعد از مرگِ محکوم علیه  هم با جسدِش رفتارهایی مثل سوزاندن، به باد دادنِ خاکستر، کشیدنِ جسد در سبد و به نمایشِ عام گذاشته شدنِ جسد، انجام می شده، نشون دهنده ی اینه که مراسِمِ تعذیب بایست چشمگیر می بوده و همه، اون مراسم را به منزله ی پیروزیِ قدرتِ حاکم مشاهده می کردند. این ، یک مکانیزمِ اسطوره ایه. شاید بد نباشه راجع به اسطوره ، نظرم رو منقح تر کنم. در نظرِ نشانه شناسان، زمانی که یک دال، از مدلولِ قراردادیِ خودش تهی می شه و مجموعه ی دال و مدلول، نشانه ای را می سازند که به دریافتِ یک پیام منجر می شه، ما با یک ساختارِ اسطوره ای مواجه ایم. مثالی که از رولان بارت پیش از این در نوشته هام آورده ام، جمله ی «من یک شیر هستم» در یک کلاس دستور زبانه. در نشون دادنِ چگونگیِ تهی شدنِ دال از مدلولِ مستقیمِ خودش و پیامِ اسطوره است که به ما نشون می ده : این جا جمله ، ونه منِ موجود در جمله - به صدا درمی یاد و میگه: من یک مثال برای نشون دادنِ رابطه ی مسند و مسند الیه هستم. وگرنه گوینده، شیر نیست. در بیشه یا جنگل هم زندگی نمی کنه. یا مثالِ معروفِ اون روزنامه ی فرانسوی که یک جوانِ سیاه پوست در حالِ احترامِ نظامی به پرچمِ فرانسه ست. و در لایه ی دومِ تاویل به جای اون که به معنای عشق به وطن باشه ، نشانه ی استعمارگریِ فرانسه ست.

اون نمایشِ قدرت، و تبدیل شدنِ داغِ روی پیشانی ها به رَسانه ی قدرت، به این دلیل بود که قدرت، در لایه ی دومِ تاویل، به مطیع کردنِ ابژه های خودِش برسه. حدودِ قرن 18 میلادی، و بعد از مواجه شدنِ قدرت با نارضایتیِ مردمی که شاهِدِ تعذیب های نمایشی بودند، به اسطوره سازیِ جدیدی اقدام شد. قدرت، خودِش را یه لایه به عقب برد و به جای نمایشِ علنی، در یک فرایندِ معکوس سازی، دست به ایجادِ سازمان هایی زد که وظیفه ی اِعمالِ قدرت رو اون ها بر عهده گرفتند. مدرسه ها، بیمارستان ها، سربازخانه ها، دیوانه خانه ها و امثال اون ها. با این تکنیک، خودِ ابژه به رویت در می آمد و دیگه اون فرایند های خشن و علنی رویت نمی شدند. اما همون سازمان ها، با تحتِ مراقبت گرفتنِ اعضای خودشون و اِعمالِ تنبیه با اختیاراتِ کامل، جانشینِ تحت سیطره گرفتنِ ابژه ها شدند.  این تکنیک، یه مزیتِ دیگه هم داشت: متمرکز شدنِ نیروی ابژه های تحتِ مراقبت و تنبیه، به  فایده مندیِ  اون ها هم می انجامید. اما مراقبت از ابژه ها، دیگه نمی تونست به استنادِ قدرت انجام بشه. بلکه به جای اون، بهانه های دیگه ای لازم بود: اختراعِ فلان ماشینِ خطرناک، حوادثِ ناشیِ از تکنولوژی و امثال اون ها: هر چیزِ جدیدی که می تونست توجیهی برای وضعِ قواعدِ سنگین بر ابژه ها و افزایش تسلطِ قدرت باشه.

به تاریخچه ی تشکیلِ کانون های وکلا نگاه کنیم: نارضایتی مردم، به ایجادِ عدلیه ی منسجم منجر شد. در حالی که وکالت، تحتِ نفوذِ عدلیه نبود. البته، حد گذاری هم نشده بود. و هر کسی ممکن بود از این حالت، سوء استفاده کنه.  پس دستورِ امتحان گرفتنِ از وکلا صادر شد. و فقط وکلایی که آزمونِ شفاهی و کتبیِ عدلیه را می گذراندند، حقِ کار پیدا می کردند. بعد، ایجادِ نظامات و اجبارِ وکلا به تبعیت از اون ها. بعد، ایجادِ کانونِ وکالت با این قید که ضوابطِ اون را عدلیه تعیین خواهد کرد. در زمانِ داور، --- ایجاد کانونِ وکالت با این وصف که کانون، موسسه ای ست ملی، از نظر عواید و مخارج مستقل، ولی از نظرِ نظامات، تابعِ عدلیه. ایجادِ نظامات( از لباسِ وکلا گرفته تا تخلفات و مجازات ها و غیره.) سوگندِ وکالت، که متن اون توسط عدلیه آماده شده بود. داور در تاریخِ 20/8/1309 ، در مراسم افتتاح کانونِ وکلا می گه : « پانزده سال پیش، هر کسی که نمی توانست شغلی برای خود دست و پا کند، به ناچار، به وکالت روی می آورد. خودم وقتی به ایران وارد شدم، قصدِ وکالت داشتم که تعدادی مرا منع کردند. به دلیل رفتارِ بدِ بعضی وکلا.  اما من می خواهم که این حیثیت از بین برود.» همین طور دکتر متین دفتری- وزیر عدلیه- اعلام می کنه که اصلاحِ طبقه ی وکلا، مهم ترین اصلاحِ عدلیه ست.

این گفته ها و این نظرها را باید کنارِ متنِ سوگندِ وکالت بگذاریم که در اون، واژه هایی مثل «شرافتِ وکالت و قضاوت» و عدالت و احقاقِ حق به کار گرفته شده. همین طور، شان وکالت.

چرا وکلایی که در نظرِ وزرایِ عدلیه اون حیثیت را داشتند، به یک باره، تبدیل شدند به بالِ فرشته ی عدالت؟ یا ظلم ستیز و حق طلب شدند؟  این نکته رو بگذاریم کنارِ محکومیت های ناشی از انجامِ عملِ خلافِ شانِ وکالت یا قضاوت. و ترس و دلهره ای که هر وکیل با اون مواجه بوده و هست: نکنه فلان کاری که می کنم خلافِ شانِ وکالت محسوب بشه! آیا برای اون اسطوره پردازی ها، تاویلی جز این میشه داشت که خالقانِ اسطوره ها، قصد داشتند موجودی فرا انسانی بسازند؟ دلیلش هم که روشنه: وقتی ما ، باید موجودی فرا انسانی باشیم ولی نیستیم، توجیه مناسبی برای مراقبت و تنبیهی که ازش یاد کردیم وجود داره. محافظت از شانِ اون موجودِ اسطوره ای.  پس بالِ فرشته ی عدالت بودن، دارای شانِ والا بودن و امثالِ اون ها، که ما، بعد از استقلالِ کانون وکلا ، و حتا امروز هم بهشون استناد می کنیم، و بهشون اعتقاد داریم، و بر اساس شون، حکمِ انتظامی صادر می کنیم، جزئی از یک پروژه بوده . برای توجیهِ مراقبت و تنبیه، که اساساً، تکنیکِ قدرت محسوب می شه. و ما همون را بدونِ مداقه ی لازم، اقتباس کردیم.  

اما بحثِ اصلی مون ، این بود که به جای رفتار سازی های مکانیکال ،  که همسان سازی و اقتباس ، از ویژگی های اصلی شون هستند ، به حد گذاری های  ارگانیک، نیاز داریم. حد گذاری هایی که بر اساسِ نیاز های واقعیِ  حرفه ی وکالت، و فارغِ از مراقبت و تنبیه ، یا همون خواستِ قدرت، بتونه اصالتِ خودش رو پیدا کنه. و پایان کلام ، با این سوال:

آیا ما بدونِ استفاده ی از دستاوَرد های امروزی- در قواعدِ حاکمِ بر شناختِ زبان- تا به حال، توانسته ایم به اصالتِ خودمون برسیم؟ آیا استقلالِ صِرف، بدون تدقیقِ علمی، خودِ ما را دچارِ خواستِ قدرت ، و اِعمالِ مراقبت و تنبیه نسبتِ به خودمون نکرده؟    

    متشکرم       

    

پست های مرتبط

افزودن نظر

مشترک شدن در خبرنامه!

برای دریافت آخرین به روز رسانی ها و اطلاعات ، مشترک شوید.