×

لایحه قانون مجازات اسلامی

لایحه قانون مجازات اسلامی

لایحه قانون مجازات اسلامی

لایحه-قانون-مجازات-اسلامی

مقدمه

وظیفه‌حکومت در تضمین امنیت در جنبه‌های مختلف زندگی اشخاص و توجه به مصالح جامعه با ابزار قانون، به ویژه قانون جزا اعمال می‌گردد و مباحث مرتبط با حقوق جزا به لحاظ مبانی کلان آن، ایجاب می‌نماید مقنن در تدوین قانون مجازات با شالوده‌های فکری و سیاست‌های منبعث از آن همراه گردد.

نظر به این که مقدمه قانون اساسی قانونگذار را مکلف به رعایت ضابطه‌های مدیریت اجتماعی بر مبنای قرآن و سنت نموده و اصل دوم این قانون نیز حکومت را بر پایه ایمان به خدای یکتا و وحی الهی استوار دانسته است، توجه به اجتهاد مستمر فقهای عظام در تدوین قوانین، به‌ویژه قانون مجازات ضروری است.

در این راستا تدوین قانون دایمی مجازات اسلامی طبق بند دو اصل 158 قانون اساسی در دستور کار قوه قضاییه قرار گرفت و آسیب‌شناسی قوانین موجود در انطباق با مبانی فقهی با توجه به مباحث نظری و رویکرد اجرایی، به منظور شناخت ابهام‌ها، خلأها و نقایص قوانین صورت پذیرفت. بررسی رویه‌قضایی شامل آرای وحدت رویه هیئت عمومی دیوان عالی کشور، بخشنامه‌ها و دستورالعمل‌های صادره از مراجع عالی قضایی، نظریه‌های مشورتی اداره حقوقی قوه‌قضاییه و رویه قضات از یک سو و اخذ سیاست‌های کلان نظام در امور قضایی مصوب سال1381 مقام معظم رهبری ، مبانی و مقاصد نظام جزای اسلامی، مباحث و رویکردهای نوظهور در سیاست های کیفری و دیدگاه‌های فقها، استادان حقوق و پژوهشگران از سوی دیگر زیربنای تدوین مواد این لایحه قرار گرفت.

کارآمدی قانون مجازات اسلامی به سه ویژگی کارکرد محوری کیفر، بیان کنندگی ارزش‌ها و حمایت از اقشار مختلف جامعه به طور متناسب وابسته است و این سه ویژگی در راستای سیاست‌های تربیتی و اصلاحی دین مبین اسلام و اهداف حکومت در قانون اساسی که همان احیای قسط و عدل و بازگشت به آموزه‌های اسلامی به منظور حرکت به سوی ارزش‌های والای انسانی و الهی است، منتج خواهد شد.

لایحه قانون مجازات اسلامی با توجه به راهکارهای مذکور و برمبنای سیاست‌جنایی اسلام تدوین گردیده که از جمله این سیاست‌ها می‌توان به اصلاح مجرم، فردی کردن مجازات‌ها، توجه به اقدامات تأمینی در کنار مجازات‌ها، حفظ حقوق شهروندی و سیاست‌های بشر دوستانه، حفظ حقوق متهم و حمایت از خانواده وی، حفظ حقوق بزه دیده وسعی در ترمیم آثار جرم، توجه به نقش مصالحه و حکمیت در حق‌الناس، قاطعیت، شدت و سرعت در برخورد با جرایم سالب امنیت ملی و آسایش عمومی، حمایت از سیاست‌های کلان اقتصادی و اجتماعی با هدف حفظ حقوق عامه و مبارزه با مفاسد در این حوزه‌ها، حبس زدایی و استفاده از کیفرهای عادلانه و هدف‌مند و محدود کردن حوزه کیفری با جرم زدایی و استفاده از ممنوعیت‌ها و ضمانت اجراهای انتظامی، انضباطی، اداری و صنفی اشاره کرد.

اعمال این سیاست‌ها با به کارگیری اصول قانون نویسی از جمله برخورداری مواد از صراحت و شفافیت، تفکیک مقررات عمومی از اختصاصی، رعایت نظم منطقی در ترتیب فصول و مواد و اخذ رویه واحد در انشای آن مورد نظر تدوین کنندگان لایحه بوده است.

لایحه قانون مجازات اسلامی در پنج باب، کلیات، حدود، قصاص، دیات و مجازات‌های تعزیری و بازدارنده تنظیم گردیده که در باب کلیات، اصول کلی قابل اعمال در ابواب دیگر شامل تعاریف و قلمرو اعمال مجازات، مبنای مسئولیت کیفری و شخصی بودن مجازات، تقسیم بندی جرایم و مجازات‌ها بر اساس مبانی اسلامی، حدود مسئولیت کیفری و موانع آن، جهات تخفیف مجازات و شرایط آزادی مشروط، تعویق، تعلیق و زوال محکومیت کیفری مورد توجه قرار گرفته است.

مستثنی نمودن جرایم علیه امنیت داخلی و خار جی و جرایم مهم از شمول محدودیت‌های اصل سرزمینی بودن جرایم و مجازات‌ها، توسعه محدوده اقدامات تأمینی و تربیتی و مجازات‌های جایگزین حبس، تعیین جرایم مشابه و همچنین میزان تشدید مجازات در مبحث تعدد و تکرار جرم، تعدیل مسئولیت کیفری آمر و مأمور، مسئولیت پذیری کیفری اشخاص حقوقی، تکمیل مقررات تعلیق، درج موارد سقوط مجازات‌ها در فصلی مجزا و فردی کردن قضایی مجازات‌ها و توسعه اختیارات دادگاه در جرایم تعزیری و بازدارنده، برخی از نوآوری‌های لایحه در باب کلیات است.

تدوین اصول کلی در خصوص مسئولیت مرتکب در باب حدود و انواع آن، تعدد و تکرار جرم، تخفیف و تبدیل مجازات‌های حدی و موارد سقوط آن در این لایحه مورد توجه خاص قرار گرفته و همین رویه در باب قصاص با درج تعریف جرایم عمدی، شرایط و قواعد عمومی قصاص، شرکت، معاونت و شروع به جنایت در مباحثی مجزا اتخاذ شده است.

به منظور اعطای ماهیت جبران خسارت به دیه در کنار جنبه کیفری آن، تلفیق و تنظیم قواعد عمومی دیه و ارش و توضیح مسئولیت بیت المال در پرداخت دیه، در باب دیات موادی متناسب در این لایحه پیشنهاد شده است و در بخش تعزیرات و مجازات‌های بازدارنده نیز توجه به سیاست جرم زدایی، تعدیل مجازات‌ها با هدف اصلاح مجرم و پیشگیری از جرم و حمایت از سیاست‌های کلان اقتصادی و اجتماعی نظام جمهوری اسلامی ایران مدنظر بوده است.

در پایان امید است تدوین این لایحه که حاصل تلاش های بشری است و مصون از عیب و نقص نبوده و بی‌تردید اعمال آن در بوته آزمایش و همچنین تحولات اجتماعی بستر مناسبی برای رفع معایب و تقویت محاسن آن خواهد بود، مورد رضای حق تعالی قرار گیرد.

باب اول:کلیات
فصل اول: تعاریف و قلمرو اعمال مجازات

مبحث اول: تعریف قانون مجازات

ماده 1-111: قانون مجازات اسلامی مجموعه مقررات کیفری حاکم برجرایم و مجازات‌های شرعی است که بر جرایم خاص مقرر شده (حدود، قصاص، دیات) همچنین مجازات‌های تعزیری و بازدارنده و اقدامات تأمینی و تربیتی است که درقانون بر عموم جرایم مقرر گردیده است.

ماده 2-111: جرم عبارت است از فعل یا ترک فعلی که قانون آن را ممنوع کرده و برای آن مجازات در نظر گرفته باشد و از طرف شخص مسئول ارتکاب یابد. شرایط و موانع مسئولیت را قانون مشخص می‌کند.

ماده 3-111: تقصیر مبنای مسئولیت کیفری است که از فاعل مختار سر می‌زند و این مسئولیت شخصی است و مسئولیت جزایی به خاطر عمل دیگری در صورتی ثابت است که شخص مسئول اعمال دیگری باشد یا نوعی تقصیرو سهل انگاری در رابطه با عمل ارتکابی از او سر زده باشد.

مبحث دوم: قلمرو اجرای قانون مجازات در مکان

ماده1-112: قوانین جزایی درباره تمامی کسانی که درقلمرو حاکمیت زمینی، دریایی وهوایی جمهوری اسلامی ایران مرتکب جرم شوند، اعمال می‌گردد؛ مگرآن‌که به موجب قانون ترتیب دیگری مقررشده باشد.

ماده2-112: هرگاه قسمتی ازجرم درایران واقع ونتیجه آن درخارج ازقلمرو حاکمیت ایران حاصل شود یا قسمتی از جرم درخارج ونتیجه آن درایران حاصل گردد، درحکم جرم واقع شده در ایران است.

ماده3-112: هرایرانی یا بیگانه‌ای که درخارج ازقلمرو حاکمیت ایران مرتکب یکی ازجرایم زیر ویا جرایمی که در قوانین خاص مقررشده است، گردد، صرف‌نظر از قوانین کشور محل ارتکاب جرم، طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران محاکمه ومجازات می‌شود و هرگاه رسیدگی به این جرایم درخارج ازایران به صدور حکم محکومیت و اجرای آن منجرشده باشد، دادگاه ایران درتعیین مجازات‌های تعزیری و بازدارنده میزان محکومیت اجرا شده را به‌این طریق احتساب می‌کند:

1- اقدام علیه حکومت، استقلال، امنیت داخلی وخارجی وتمامیت ارضی کشور جمهوری اسلامی ایران

2- جعل فرمان یا دست‌خط یا مهر یا امضای مقام رهبری و یا استفاده ازآن

3- جعل نوشته رسمی رئیس‌جمهوری، رئیس مجلس شورای اسلامی، رئیس قوه قضاییه، دبیر شورای نگهبان، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، رئیس مجلس خبرگان، معاونان رئیس‌جمهوری،‌ رئیس دیوان عالی کشور، دادستان کل کشور و هریک از وزیران یا استفاده از آن

4- جعل احکام وقرارهای مراجع قضایی یا استفاده از آنها

5- جعل اسکناس رایج جمهوری اسلامی ایران یا اسناد بانکی مانند برات‌های قبول‌شده ازطرف بانک‌ها یا چک‌های صادرشده ازطرف بانک‌ها یا اسناد تعهدآور بانک‌ها وهمچنین جعل اسناد خزانه و اوراق قرضه و مشارکت صادر یا تضمین شده ازطرف دولت یا شبیه‌سازی وهرگونه تقلب درمورد سکه‌های رایج داخلی.

ماده4-112: به جرایم مستخدمان دولت اعم ازایرانی یا تبعه بیگانه که به مناسبت شغل و وظیفه خود درخارج از قلمرو وحاکمیت ایران مرتکب شده‌اند وهمچنین به جرایم مأموران سیاسی وکنسولی و وابستگان دولت ایران که ازمصونیت سیاسی استفاده می‌کنند،طبق قوانین جزایی جمهوری اسلامی ایران رسیدگی می‌شود.

ماده 5-112: علاوه برموارد ذکرشده درمواد 4-112 و 3-112،هر‌گاه هریک ازاتباع ایران درخارج ازکشور مرتکب جرمی شود، درجرایم قابل گذشت درصورت شکایت شاکی خصوصی و در جرایم غیرقابل گذشت درصورتی‌که درایران یافت شود، طبق قوانین جزایی جمهوری اسلامی ایران محاکمه ومجازات خواهد شد، مشروط براین که:

1- عمل به موجب قانون جمهوری اسلامی ایران جرم باشد.

2- متهم درجرایم تعزیری وبازدارنده درمحل وقوع جرم محاکمه و تبرئه نشده باشد یا درصورت محکومیت، مجازات کلاً یا بعضاً درباره او اجرا نگردیده باشد.

3- به موجب قانون ایران موجبی برای منع یا موقوفی تعقیب یا عدم اجرای مجازات یا اسقاط آن نباشد.

ماده 6 -112: به جرایمی که تبعه بیگانه درخارج ازایران علیه تبعه ایرانی یا علیه کشور ایران مرتکب ودرایران یافت شود،طبق قوانین جزایی جمهوری اسلامی ایران رسیدگی می‌شود، مشروط براین‌که:

1- متهم درجرایم تعزیری و بازدارنده درمحل وقوع جرم محاکمه و تبرئه نشده باشد یا درصورت محکومیت مجازات کلاً یا بعضاً درباره او اجرا نشده باشد.

2- عمل درجرایم تعزیری وبازدارنده به موجب قانون جمهوری اسلامی ایران و قانون محل وقوع جرم باشد.

3- درجرایم قابل گذشت، متضرر ازجرم شکایت کرده باشد.

ماده7-112: به جرایمی که به موجب قانون خاص یا عهد‌نامه‌ها ومقررات بین‌المللی مرتکب درهرکشوری که به دست آید محاکمه می‌شود، اگر در ایران دستگیرگردد، طبق قوانین جزایی جمهوری اسلامی ایران رسیدگی می‌شود.

مبحث سوم: قلمرو اجرای قانون مجازات درزمان

ماده1-113: مجازات واقدامات تأمینی و تربیتی باید به موجب قانونی باشد که قبل از وقوع جرم مقررشده است و هیچ مرتکب فعل یا ترک فعلی را نمی‌توان به موجب قانون مؤخر مجازات کرد؛ اما چنانچه بعد ازوقوع جرم قانونی وضع شود که مبنی برتخفیف یا عدم مجازات یا ازجهات دیگر مساعدتر به حال مرتکب باشد، نسبت به جرایم سابق بر وضع آن قانون تا صدور حکم قطعی مؤثر خواهد بود.

ماده2-113: هرگاه به موجب قانون سابق حکم قطعی لازم‌الاجرا صادرشده باشد، به ترتیب زیر عمل خواهد شد:

1- اگر فعل یا ترک فعلی که درگذشته جرم بوده، به موجب قانون لاحق جرم شناخته نشود حکم قطعی اجرا نمی‌گردد واگر درجریان اجرا باشد، موقوف‌الاجرا می‌ماند و در این موارد وهمچنین درموردی که حکم قبلاً اجرا شده باشد، هیچ‌گونه اثر کیفری برآن مترتب نمی‌شود.

2- اگرمجازات جرمی به موجب قانون لاحق تخفیف یابد، قاضی اجرا موظف است قبل از شروع به اجرا یا حین اجرا از دادگاه صادرکننده حکم تقاضای تغییر حکم را طبق قانون جدید بنماید. محکوم‌علیه نیز می‌تواند اعمال این مقررات را ازدادگاه صادرکننده حکم تقاضا کند.

درهرحال دادگاه صادرکننده حکم با لحاظ قانون لاحق مجازات قبلی را تخفیف می‌دهد.

3- اگرمجازات جرمی به موجب قانون لاحق به اقدامات تأمینی یا تربیتی تبدیل شود، فقط همین اقدامات مورد حکم قرار می‌گیرند.

ماده3-113: قوانین زیر نسبت به جرایم سابق بر وضع قانون به‌طور فوری اجرا می‌شوند:

1- قوانین مربوط به تشکیلات قضایی و صلاحیت

2- قوانین مربوط به ادله اثبات دعوا تا پیش ازابراز آن نزد مراجع صالح قضایی

3- قوانین مربوط به شیوه دادرسی

4- قوانین مربوط به مرور زمان

5- قوانین ناظر به اجرای حکم واعمال مجازات مشروط به این‌که اشد ازمقررات زمان صدورحکم محکومیت کیفری نباشد.

مبحث چهارم: قانونی بودن جرم و مجازات

ماده1-114: هیچ فعل یا ترک فعلی جرم نیست؛ مگرآن‌که درقانون جرم شناخته شده وبرای آن مجازات تعیین شده باشد.

ماده2-114: قوانین جزایی درموارد ابهام واجمال به نفع متهم تفسیر می‌شود و تفسیر موسع به ضرر متهم جایز نیست.

ماده3-114: حکم به مجازات یا اقدام تأمینی و تربیتی واجرای آن باید ازطریق مرجع صالح به موجب قانون وبا رعایت شرایط وکیفیات مقرر در آن باشد.

ماده4-114: حکم به مجازات یا اجرای آن یا اقدامات تأمینی وتربیتی نباید ازمیزانی که درقانون مشخص شده است تجاوز کند وهرگونه صدمه وخسارتی که ازاین جهت حاصل شود درصورتی که همراه با تقصیر باشد مقصر ضامن آن خواهد بود ودر صورت عمدی بودن، مرتکب به مجازات مقرر در قانون محکوم می‌شود و در صورتی که بدون تقصیر وعمد انجام گرفته باشد، از بیت‌المال جبران می‌شود.

ماده 5-114: قانونی بودن مجازات منافاتی با فردی کردن قضایی مجازات در مجازات‌های تعزیری و بازدارنده به ترتیبی که در قانون مقرر می‌شود، ندارد.

ماده6-114: مجرم باید مالی را که در اثر ارتکاب جرم تحصیل کرده است، اگر موجود باشد، عیناً و اگر موجود نباشد، مثل یا قیمت آن‌را به صاحبش رد کند و از عهده خسارات وارده نیز برآید.

ماده7-114: بازپرس یا دادستان در صورت صدور قرار منع تعقیب یا موقوف شدن تعقیب باید تکلیف اشیا و اموال کشف شده را که دلیل یا وسیله جرم بوده و یا از جرم تحصیل شده یا حین ارتکاب استعمال و یا برای استعمال اختصاص داده شده است، تیین کند تا مسترد یا ضبط یا معدوم شود. در مورد ضبط، دادگاه تکلیف اموال و اشیا را تعیین خواهد کرد. همچنین بازپرس و یا دادستان مکلف است مادام که پرونده نزد او جریان دارد، به تقاضای ذی‌نفع با رعایت شرایط زیر دستور رد اموال و اشیای مذکور را صادر نماید:

1- وجود تمام یا قسمتی از آن اشیاو اموال در بازپرسی یا دادرسی لازم نباشد.

2- اشیا و اموال بلامعارض باشد.

3- در شمار اشیا و اموالی نباشد که باید ضبط یا معدوم گردد.

در تمامی امور جزایی دادگاه نیز باید ضمن صدور حکم یا قرار یا پس از آن، اعم از این‌که مبنی بر محکومیت یا برائت یا موقوف شدن تعقیب متهم باشد، نسبت به اشیا و اموالی که وسیله جرم بوده یا در اثر جرم تحصیل شده یا حین ارتکاب استعمال و یا برای استعمال اختصاص داده شده، حکم مخصوص صادر و تعیین نماید که آنها باید مسترد یا ضبط یا معدوم شود.

تبصره یک - متضرر از قرار بازپرس یا دادستان یا قرار یا حکم دادگاه می‌تواند از تصمیم آنان راجع به اشیا و اموال مذکور در این ماده شکایت خود را طبق مقررات در دادگاه‌های جزایی تعقیب و درخواست تجدیدنظر نماید؛ هرچند قرار یا حکم دادگاه نسبت به امر جزایی قابل شکایت نباشد.
تبصره 2- مالی که نگهداری آن مستلزم هزینه نامتناسب برای دولت بوده یا موجب خرابی یا کسر فاحش قیمت آن گردد و حفظ مال هم برای دادرسی لازم نباشد و همچنین اموال ضایع شدنی و سریع الفساد حسب مورد به دستور دادستان یا دادگاه به قیمت روز فروخته شده و وجه حاصل تا تعیین تکلیف نهایی در صندوق دادگستری به عنوان امانت نگهداری خواهد شد.

ماده8-114: هرکس محکوم به پرداخت مالی به دیگری شود، چه به صورت استرداد عین یا قیمت یا مثل آن یا دینی که در ذمه مدیون بوده و حال شده باشد و یا ضرر و زیان ناشی از جرم یا دیه یا محکومیت به پرداخت جزای نقدی داشته باشد و آن را تأدیه ننماید، دادگاه او را الزام به تأدیه نموده و چنانچه مالی از او در دسترس باشد، آن را ضبط و به میزان محکومیت از مال ضبط شده استیفا می‌نماید و چنانچه محکوم علیه مدعی اعسار شود، به ادعای او خارج از نوبت رسیدگی می‌‌گردد. در صورت اثبات اعسار دادگاه به تناسب وضع محکوم‌علیه حکم به تقسیط صادر می‌کند و در صورت دسترسی به مالی از اموال او مطابق صدر ماده اقدام خواهد کرد و در هر حال محکوم‌علیه به جهت محکومیت مالی و موارد مذکور در این ماده بازداشت نخواهد شد.

تبصره یک- در صورتی که محکوم له عدم ملائت محکوم علیه یا مدیون را قبول داشته باشد، دادگاه موظف به صدور حکم اعسار است.

تبصره 2- اگر محکوم له مدعی باشد که محکوم‌علیه یا مدیون ملائت دارد، دادگاه موظف است با دلالت محکوم‌له نسبت به دارایی‌های محکوم‌ علیه تحقیق و تفحص لازم به عمل آورد.

تبصره 3- در صورتی که ثابت شود محکوم علیه قبل از صدور حکم قطعی اعسار دارای ملائت بوده و آن را از دادگاه مخفی داشته، به جزای نقدی به میزان دوبرابر مدیونیت و تحمل شلاق تا74 ضربه محکوم می‌شود.

فصل دوم : تقسیم‌بندی مجازات‌ها و جرایم

مبحث اول: تقسیم‌بندی مجازات‌ها

‌ماده 1-121: مجازات‌های مقرر دراین قانون حد، قصاص،دیه، تعزیر و مجازات بازدارنده می‌باشد.

ماده 2-121: حد مجازاتی است که نوع، میزان کیفیت و مورد آن درشرع مقدس تعیین شده است وقابل تبدیل یا تخفیف یا تعطیل نمی‌باشد.

ماده 3-121: مجازات تعیین شده ازطرف شرع مقدس بر سه قسم است:

1- مجازاتی که صرفاً حق‌الله است وجنبه عمومی دارد وگذشت شاکی درآن نقشی ندارد، مانند حد زنا

2- مجازاتی که صرفاً حق‌الناس است واجرای آن منوط به مطالبه شاکی می‌باشد وبا گذشت او در هر مرحله از مراحل دادرسی ساقط می‌شود، مانند حد قذف و قصاص

3- مجازاتی که دوجنبه دارد به آن معنا که تعقیب آن منوط به مطالبه شاکی است وبا گذشت او قبل ازاثبات جرم ساقط می‌شود؛ اما پس ازاثبات جرم دردادگاه گذشت شاکی اثری ندارد، مانند حد سرقت.

ماده 4 -121: قصاص کیفری است که درمورد جنایات عمدی و به‌ناحق بر تمامیت جسمانی اشخاص به عنوان حق شخصی مجنی‌علیه یا اولیای او قرارداده شده است و باید با جنایت انجام شده برابر باشد.

تبصره - درموارد قصاص ابتدا برای مجنی‌علیه یا اولیای او حق قصاص قرارداده شده است وتنها می‌تواند آن را مطالبه کرده و یا عفو نماید؛ اما درصورت توافق جانی می‌تواند آن را تبدیل به دیه و یا هرمال و حق دیگری بیشتر یا کمتر ازآن بنماید و در مواردی که قانون مجازاتی برای جانی در فرض عدم قصاص قرارداده است، دادگاه رسیدگی کننده باید از ابتدا جانی را به آن مجازات درصورت عدم قصاص نیز محکوم نماید.

ماده 5-121: دیه مقدار مالی است که در شرع مقدس درمورد ایراد جنایت غیرعمدی بر تمامیت جسمی اشخاص و یا جنایت عمدی درمواردی که به هر جهتی قصاص ندارد؛ ولی بناحق بوده مقرر شده است.

ماده 6-121: تعزیر عبارت است از مجازات شلاق یا سایر مجازات‌هایی که در شرع مقدس بر ارتکاب گناهان کبیره به شرح مندرج در این قانون مقرر شده و مقدار یا اجرای آن به نظر حاکم واگذار گردیده است.مجازات شلاق تعزیری به‌جز در مواردی که شرعاً مقدار آن معین شده است ودر این قانون مقرر می‌گردد، باید کمتر از75 ضربه باشد.

ماده 7-121: مجازات بازدارنده عقوبتی است که از طرف حکومت به موجب قانون برای حفظ نظم ومراعات مصلحت اجتماع درقبال تخلف ازمقررات ونظامات تعیین می‌گردد.

ماده 8-121: نوع، مقدار، کیفیت، تخفیف، تعلیق، تبدیل، سقوط وسایر امور مربوط به تعزیرات و مجازات‌های بازدارنده را قانون مشخص می‌کند.

ماده 9-121: مجازات‌های تعزیری وبازدارنده ازحیث حق عمومی یا خصوصی بودن به دو قسم تقسیم می‌شوند.

1- مجازات‌هایی که حق‌الناس بوده وتعقیب، رسیدگی واجرای آنها متوقف برمطالبه شاکی خصوصی می‌باشد و با گذشت او در هر مرحله از مراحل دادرسی به شرح مندرج در این قانون متوقف می‌گردد، مانند افترا، توهین و ترک انفاق.

2-مجازات‌هایی که حق عمومی بوده و تعقیب، رسیدگی و اجرای آنها متوقف بر درخواست شاکی خصوصی نبوده و به جز ازطرق مقرر در قانون قابل تخفیف یا تبدیل یا توقف نمی‌باشد، مانند توهین به مقدسات و جرایم علیه امنیت داخلی و خارجی کشور.

تبصره- در جرایم موضوع بند دو که واجد جنبه خصوصی نیز می باشد، در صورت گذشت شاکی خصوصی مجازات به لحاظ جنبه عمومی آن نیز به یک چهارم تقلیل خواهد یافت.

ماده 10-121: مجازات‌های تعزیری و بازدارنده عبارتند از: حبس، تبعید، شلاق، جزای نقدی، جزای نقدی روزانه، الزام به کارهای عام المنفعه، محرومیت یا محدودیت از حقوق، مصادره اموال، تشهیر، اقدامات تأمینی و تربیتی.

ماده 11-121: در مجازات‌های تعزیری و بازدارنده آثاری که مجازات بر زندگی آینده بزهکار و خانواده‌اش خواهد داشت باید در نظر گرفته شود و در تعیین مجازات یا اعمال تخفیف، تعلیق، تعویق یا تبدیل مجازات دادگاه به طور متقابل اوضاع و احوالی که له یا علیه مرتکب وجود دارد را در نظر خواهد گرفت و در راستای انجام این ملاحظات به موارد زیر به طور ویژه توجه خواهد داشت:

انگیزه و اهداف مرتکب، فعل و انفعال ذهنی مرتکب در انجام عمل و اراده وی در ارتکاب آن، گستره نقض هر وظیفه، روش اجرا و نتایج زیانبار عمل، سابقه متهم و اوضاع و احوال مالی و شخصی او و اقدامات مرتکب پس از ارتکاب جرم،به‌خصوص تلاش‌های وی در جهت جبران خسارات یا اقدامات او به‌منظور صلح و سازش با زیان‌دیده.

ماده 12-121: نحوه رسیدگی وکیفیت دادرسی قضایی درجرایمی که مجازات‌های آنها حق‌الناس است باید براساس ترافعی وحضور طرفین انجام گیرد و با تفهیم سیاست کیفری درمورد این نوع مجازات‌ها باید حتی‌الامکان طرفین دعوا را ابتدا به مصالحه وسازش دعوت نمود ودرصورت تحقق صلح وسازش باتوجه به آن، پرونده را مختومه نمود یا به مراجع قانونی مربوطه ازقبیل شوراهای حل اختلاف وداوری احاله کرد.

مبحث دوم: تقسیم‌بندی جرایم

ماده 1-122: تمامی جرایم ازحیث شدت و ضعف مجازات قانونی به سه دسته تقسیم می‌شوند:

1- جنایت یا جرایم بزرگ شامل جرایمی است که مجازات آنها سلب حیات قطع عضو، قصاص، حبس ابد، نفی بلد وحبس‌هایی که حداکثر مدت آنها بیش از پنج سال بوده، انفصال دایم از خدمات دولتی و مؤسسات عمومی و محرومیت دایم از حقوق اجتماعی و مصادره اموال می‌باشد.

2- جنحه یا جرایم متوسط شامل جرایمی که مجازات‌آنها دیه و ارش، شلاق اعم از حد و تعزیر، تبعید، حبس‌هایی با حداکثر پنج سال جزای نقدی بیش از 30 میلیون ریال، انفصال موقت ازخدمات دولتی و مؤسسات عمومی، محرومیت موقت از حقوق اجتماعی ومجازات‌های اجتماعی می‌باشد.

3- خلاف یا جرایم کوچک شامل جرایمی است که مجازات‌مقرر شده آنها پس ازتبدیل قانونی تا 30 میلیون ریال جزای نقدی است.

تبصره - درصورت تعدد مجازات‌ها ملاک مجازات شدیدتر است و درصورت عدم امکان تشخیص مجازات شدیدتر، مجازات حبس ملاک است. همچنین اگر مجازاتی با هیچ یک از بندهای سه‌گانه این ماده مطابقت نداشته باشد، جنحه محسوب می‌شود.

ماده 2-122: مدت تمام حبس‌ها از روزی آغاز می‌شود که محکوم‌علیه به موجب حکم قطعی قابل اجرا حبس شده باشد و درصورتی که شخص پیش ازصدور حکم به خاطر اتهام یا اتهام‌هایی که درپرونده مطرح بوده، بازداشت شده باشد مدت بازداشت قبلی از حبس یا معادل آن ازجزای نقدی کسر خواهد شد. درصورتی که مجازات مورد حکم دادگاه شلاق تعزیری باشد، به ازای هر روز بازداشت یک ضربه شلاق کسر خواهد شد.

ماده 3-122: جرایم از نظر نوع دارای تقسیم‌بندی‌های گوناگونی است که در میزان مجازات، تخفیف و زوال محکومیت کیفری یا کیفیت رسیدگی به آنها با یکدیگر به ترتیب مقرر در این قانون و قوانین دیگر فرق می‌کند. مهم‌ترین این تقسیم‌بندی‌ها عبارتند از:

1- جرایم عمومی،سیاسی و مطبوعاتی

2- جرایم عادی و سازمان یافته

3- جرایم علیه اشخاص (حقوق الناس) و نظامات دولتی وحقوق عمومی

4- جرایم عمدی و غیر عمدی

5- جرایم مشهود و غیر مشهود.

تبصره- تعریف و محدوده و موارد هر یک از این جرایم را قانون مشخص می‌کند.

ماده 4-122: ترتیب اجرای مجازات‌ها و صلاحیت دادگاه‌های رسیدگی به انواع جرایم و چگونگی رعایت حقوق متهمان و محکومان و سایر کیفیات مربوط به دادرسی به جز مواردی که دراین قانون مقرر شده است، برابر قانون آیین دادرسی کیفری و سایر قوانین مربوط خواهد بود.

مبحث سوم: اقدامات تأمینی، تکمیلی و تبعی

ماده 1-123: دادگاه می‌تواند درتکمیل حکم اصلی کسی را که به علت ارتکاب جرم عمدی ازنوع جنحه یا جنایت به مجازات محکوم کرده، با رعایت شرایط مقرر دراین قانون، متناسب با جرم ارتکابی وخصوصیات مجرم به یک یا چند مورد ازاقدامات زیر نیز محکوم کند:

1- اقامت اجباری درمحل معین برای مدت معین

2- منع ازاقامت درمحل یا محل‌های معین برای مدت معین

3- منع موقت ازاشتغال به شغل یا حرفه یا کار معین

4- انفصال موقت ازخدمات دولتی و عمومی

5- بستن موقت بنگاه یا مؤسسه یا محل کسب

6- محرومیت ازحق حضانت یا وصایت یا نظارت

7- منع از رانندگی با وسایل نقلیه موتوری ویا تصدی وسایل موتوری

8- منع موقت ازصدور چک

9- منع ازحمل سلاح

10- منع موقت خروج تبعه ایرانی از کشور

11- اخراج بیگانگان ازکشور

12- قطع موقت خدمات عمومی

13- ضبط و توقیف وسیله نقلیه ویا مکان ارتکاب جرم ویاهرنوع وسیله و ابزار کار ویا رسانه و یا مؤسسه‌ای که درانجام جرم دخالت داشته است.

14- انتشار حکم درجراید

تبصره یک- چنانچه مجازات مورد حکم دادگاه با اقدامات تأمینی مذکور ازیک نوع باشند، تنها مجازات اصلی اعمال خواهد شد.

تبصره 2- آیین‌نامه اجرایی مربوط به مدت وکیفیت اجرای محکومیت‌های مذکور توسط رئیس قوه قضاییه به تصویب می‌رسد.

ماده 2-123: درهرمورد محکوم‌علیه طی مدت اجرای حکم، اقدام تأمینی مورد حکم دادگاه را رعایت ننماید، دادگاه می‌تواند با پیشنهاد دادستان اقدام مذکور را به تناسب جرم ومجرم به شش ماه تا یک سال حبس تبدیل کند و چنانچه محکوم علیه در طی مدت اجرای حکم، اقدام تأمینی را رعایت کند، به گونه‌ای که اطمینان به عدم تکرار جرم و اصلاح وی باشد، دادگاه با پیشنهاد دادستان می‌تواند نسبت به لغو یا کاهش مدت اجرای اقدام تأمینی اقدام نماید.

ماده 3-123: محکومیت قطعی کیفری درجرایم عمدی محکوم را پس ازاجرای حکم یا شمول مرور زمان به‌تبع درمدت زمان مقرر دراین ماده ازحقوق اجتماعی محروم می‌کند:

1- هفت سال در محکومیت به مجازات‌های سالب حیات یا حبس ابد ازتاریخ توقف اجرای حکم اصلی، هرگاه احکام مذکور به جهتی ازجهات اجرا نشوند.

2- سه سال درمحکومیت به قطع یا قصاص عضو یا نفی بلد و یا حبس بیش از سه سال

3- دوسال در محکومیت به شلاق به عنوان حد، تبعید و حبس بیش از دو سال

تبصره یک- چنانچه محکومیت شامل موارد مذکور در این ماده نباشد، مراتب محکومیت در پیشینه کیفری محکوم‌علیه درج می‌شود؛ اما درگواهی‌های صادره ازمراجع ذی‌ربط منعکس نخواهد شد؛ مگر به درخواست مراجع قضایی برای تعیین یا بازنگری در مجازات

تبصره دو- درمورد جرایم قابل گذشت درصورتی که پس ازصدور حکم قطعی با گذشت شاکی یا مدعی خصوصی، اجرای مجازات موقوف شود، اثر تبعی آن نیز رفع می‌گردد.

تبصره سه- عفو موجب زوال آثار تبعی مجازات نمی‌شود؛ مگر این‌که تصریح گردد.

تبصره چهار- درمواردی که عفو مجازات شامل آثار تبعی نشود و همچنین درمورد آزادی مشروط، آثار تبعی محکومیت پس ازگذشت مدت مقرر اززمان آزادی محکوم‌علیه رفع می‌گردد.

ماده 4-123: حقوق اجتماعی عبارت است ازحقوقی که قانونگذار برای اتباع کشور جمهوری اسلامی ایران وسایر افراد مقیم در قلمرو حاکمیت ایران منظور نموده است و سلب آن منحصراً به موجب قانون یا حکم دادگاه صالح می‌باشد. موارد محرومیت ازحقوق اجتماعی موضوع این ماده عبارتند از:

1- حق انتخاب شدن درمجالس شورای اسلامی،خبرگان وعضویت درشورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام وحق انتخاب شدن به ریاست جمهوری یا عضویت در هیئت وزیران وحق عضویت در تمامی انجمن‌ها، شوراها، احزاب وجمعیت‌هایی که اعضای آن به موجب قانون با رأی مردم انتخاب می‌شوند.

2- حق عضویت درهیئت‌های شرکت‌های دولتی وعمومی، هیئت‌های منصفه و امنا و شوراهای حل اختلاف

3- حق اشتغال به مشاغل آموزشی و روزنامه‌نگاری

4- حق استخدام درقوای سه‌گانه، شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت نظام، نیروهای مسلح و دیگر نهادهای دولتی، شرکت‌ها ومؤسسات وابسته به دولت، شهرداری‌ها و مؤسسات مأمور به خدمات عمومی

5- حق وکالت دادگستری و تصدی دفاتر ثبت اسناد رسمی و ازدواج و طلاق و دفتریاری

6- حق انتخاب شدن به سمت داوری یا کارشناسی در مراجع رسمی

7- حق انتخاب شدن به سمت قیم، امین، متولی، ناظر یا متصدی موقوفات عام

8- حق استفاده از نشان‌های دولتی وبهره‌مندی از عناوین افتخاری

9- حق تأسیس شرکت یا ثبت هرگونه بنگاه تجارتی یا مؤسسه‌آموزشی، پژوهشی، فرهنگی، علمی وغیره

ماده 5-123: هرکس محکوم به یکی از مجازات‌های حدی و یا سالب حیات که به هر جهتی اجرا نشود و یا حبس بیش از سه سال محکوم گردد، از خدمت یا اشتغال در وزارت‌خانه‌ها یا شرکت‌ها و مؤسسات دولتی و وابسته به دولت و سازمان‌های مملکتی و نهادهای عمومی و سازمان‌های مأمور به خدمت عمومی و همچنین اشتغال به امر وکالت در دعاوی و سردفتری و دفتر یاری به مدت پنج سال از تاریخ اتمام مجازات حبس یا اجرای مجازات‌های دیگر محروم خواهد بود.

فصل سوم: حدود مسئولیت کیفری

مبحث اول: شروع به جرم

ماده 1-131: هرکس قصد ارتکاب جرمی نماید وشروع به اجرای آن کند واقداماتی را که ارتباط مستقیم با وقوع جرم دارد، انجام دهد؛ ولی به واسطه عوامل خارجی که اراده فاعل درآن دخالت ندارد اقدام او معلق یا بی‌اثر بماند، اقدام او شروع درجرم محسوب می‌شود و چنانچه در قانون مجازات دیگری برای شروع به آن جرم مقرر شده باشد، به آن مجازات محکوم می‌گردد ودرغیراین‌صورت به مجازات‌های زیر محکوم می‌شود:

1- اگر مجازات قانونی جرم سالب حیات یاحبس دایم باشد، مرتکب به تناسب جرم و خصوصیات شخص مجرم به حبس از سه تا پنج سال و شلاق تا 74 ضربه محکوم می‌شود.

2- اگر مجازات قانونی جرم قطع یا قصاص عضو حبس بیش ازپنج سال باشد، مرتکب به تناسب جرم وخصوصیات شخص مجرم به حبس از یک تا دو سال وشلاق تا 74 ضربه محکوم می‌شود.

3- در سایر مجازات‌ها به استثنای جرایم خلاف مذکور در بند (ج) ماده 1-122 مرتکب به تناسب جرم وخصوصیات شخص مجرم از 91 روز تا شش ماه و شلاق تا 74 ضربه محکوم می‌شود.

تبصره یک- شروع به ارتکاب جرم درجرایم مستوجب مجازات‌های تعزیری و بازدارنده، درصورتی قابل مجازات است که درقانون به آن تصریح شده باشد.

تبصره دو - هرگاه اعمال انجام یافته ارتباط مستقیم با ارتکاب جرم داشته باشد؛ ولی به جهات مادی که مرتکب ازآنها بی‌اطلاع بوده، وقوع جرم غیرممکن باشد جرم محال یا عقیم بوده و درحکم شروع به جرم است.

تبصره سه- هرگاه اقدامات انجام یافته در شروع به جرم مشتمل بر جرایم دیگری باشد، مرتکب به مجازات‌های مقرر بر آن جرایم علاوه بر مجازات شروع محکوم می‌شود.

ماده 2-131: مجرد قصد ارتکاب جرم ویا عملیات واقداماتی که فقط مقدمه جرم بوده وارتباط مستقیم با وقوع جرم نداشته باشد، شروع به جرم نبوده وازاین حیث قابل مجازات نیست.

ماده 3-131: هرگاه کسی که شروع به جرمی کرده به اراده خود آن را ترک کند، به اتهام شروع به جرم منظور تعقیب نمی‌شود؛ اما اگرهمان مقدار عملی که مرتکب شده، جرم باشد به مجازات آن محکوم می‌گردد.

مبحث دوم: شرکت درجرم

ماده 1-132: هرکسی با علم وعمد با شخص یا اشخاص دیگر درانجام عملیات اجرایی تشکیل‌دهنده یکی ازجرایم مستلزم تعزیر یا مجازات بازدارنده مشارکت کند و جرم مستند به عمل همه آنها باشد، خواه عمل هر یک به تنهایی برای وقوع جرم کافی باشد خواه نباشد و خواه اثر کار آنان مساوی باشد خواه متفاوت، شریک در جرم محسوب و مجازات او مجازات فاعل مستقل آن جرم است. در مورد جرایم غیرعمدی نیز چنانچه جرم مستند به عمل توأم با خطای دو نفر یا بیشتر باشد، شریک در جرم محسوب و مجازات هر یک از آنان مجازات فاعل مستقل است.

تبصره یک- حکم شرکت در جرایم مستوجب حد یا قصاص یا دیه همان است که در فصول مربوط آمده است.

تبصره دو- هرگاه تأثیر مداخله شریکی در حصول جرم ضعیف باشد، دادگاه مجازات او را به تناسب تأثیر عمل او تخفیف می‌دهد.

مبحث سوم: معاونت در جرم

ماده 1-133: اشخاص زیر معاون جرم محسوب می‌شوند:

1- هرکسی با علم و عمد دیگری را با تحریک، ترغیب،تهدید، تطمیع یا سوء استفاده از قدرت و یا با دسیسه یا فریب یا نیرنگ ومانند آن به ارتکاب جرم برانگیزد.

2- هرکسی با علم و عمد وسایل ارتکاب جرم را تهیه کند یا طریق ارتکاب آن را با علم از قصد مرتکب به او ارائه دهد.

3- هرکسی با علم و عمد با کمک به دیگری یا همکاری با او وقوع جرم را تسهیل کند.

تبصره - برای تحقق معاونت در جرم، وحدت قصد و تقدم یا تقارن زمانی عمل معاون و مباشر جرم شرط است.

ماده 2-133: در صورتی که برای معاون در قانون مجازات دیگری تعیین نشده باشد، مجازات وی به شرح زیر است:

1- در جرایمی که مجازات قانونی آنها سلب حیات یا حبس دایم است، به تناسب جرم وخصوصیات مجرم از سه تا پنج سال حبس و 74 ضربه شلاق

2- در جرایمی که مجازات قانونی آنها قصاص عضو یا قطع آن یا حبس بیش از سه سال است، به تناسب جرم و خصوصیات مجرم از یک تا دو سال حبس و 74 ضربه شلاق

3- در سایر جرایم به تناسب جرم وخصوصیات مجرم ازیک پنجم تا یک سوم حداقل مجازات قانونی مباشر آن جرم.

ماده 3-133: هرکسی با علم و عمد از طفل نابالغ به عنوان وسیله ارتکاب جرم خود استفاده کند، به حداکثر مجازات قانونی همان جرم محکوم می‌گردد و اگر با تحریک، ترغیب، تطمیع، تهدید و یا تسهیل ارتکاب جرم، زمینه ارتکاب جرم را برای طفل فراهم کند به حداکثرمجازات معاونت درآن جرم محکوم می‌شود.

ماده 4-133: هرگاه مباشر جرم به جهتی از جهات قانونی قابل تعقیب نباشد یا تعقیب یا اجرای حکم مجازات او به جهتی از جهات قانونی موقوف گردد، تأثیری در تعقیب و مجازات معاون یا شریک جرم ندارد.

ماده 5-133: درمجازات‌های تعزیری وبازدارنده، مجازات کسانی که سردستگی دو یا چند نفر را در ارتکاب جرم به عهده داشته یا به این منظوردسته یا گروهی را تشکیل یا اداره کرده‌اند اعم از این که عمل آنان شرکت یا معاونت در جرم باشد یا نه حداکثر مجازات آن جرم است؛ مگر این که در قانون مجازات دیگری مقرر شده باشد ونسبت به جرایم مستوجب حدود شرعی وقصاص همان است که درمقررات مربوط ذکر شده است.

ماده 6-133: مجازات‌های مالی و محرومیت از حقوق قابل تسری به اشخاص حقوقی است، بدان معنا که جرایم ارتکابی به وسیله سازمان‌ها و نمایندگان آنها که در راستای اجرای نمایندگی و وظایف مربوطه انجام گرفته است، به حساب اشخاص حقوقی گذاشته خواهد شد و ترتیب و مقدار و نحوه اجرای آن را قانون مشخص می‌کند. مسئولیت اشخاص حقوقی نافی مسئولیت کیفری اشخاص حقیقی مرتکب یا معاون نمی باشد.

مبحث چهارم: تعدد و تکرار جرم

ماده 1-134: تعدد جرم به معنای ارتکاب مجدد همان جرم یا تحقق جرم دیگری قبل از اجرای مجازات است.

ماده 2-134: در جرایم تعزیری و بازدارنده هرگاه عمل واحد دارای عناوین متعدد جرم باشد، تعدد معنوی محسوب می‌شود و مجازات جرمی اجرا می‌شود که اشد است.

ماده 3-134: درجرایم عمدی مستوجب مجازات تعزیری وبازدارنده هرگاه عمل مجرمانه متعدد باشد، اعم از آن‌که در زمان واحد یا زمان‌های متعدد واقع شده یا دارای یک عنوان یا عناوین متعدد مجرمانه باشد، تعدد مادی است و چنانچه جرایم ارتکابی از سه جرم بیشتر نباشد، دادگاه مکلف است برای هر یک از آن جرایم حداکثر مجازات مقرر را مورد حکم قرار دهد و هرگاه جرایم ارتکابی بیش از سه جرم باشد، دادگاه مجازات هریک از جرایم را بیش از حداکثر مجازات مقرر قانونی معین می‌کند، بدون این‌که از حداکثر به‌اضافه نصف آن تجاوز نماید. در هریک از موارد یاد شده تنها مجازات اشد قابل اجراست و اگر مجازات اشد به یکی از علل قانونی تقلیل یا تبدیل یافته یا ساقط شده یا غیرقابل اجرا شود، مجازات اشد بعدی اجرا می‌گردد. در صورتی‌که مجموع جرایم ارتکابی در قانون عنوان جرم خاصی داشته باشد، مقررات تعدد جرم رعایت نخواهد شد و مرتکب به مجازات مقرر در قانون محکوم می‌گردد.

تبصره یک - در صورتی که از عمل مجرمانه واحد، در خارج نتایج مجرمانه متعدد حاصل شود، در حکم تعدد مادی است.

تبصره سه – مجازات‌های تعزیری و بازدارنده با مجازات‌های حدود ، قصاص و دیات جمع می‌شوند؛اما موجب تأخیر یا مانع ازاجرای آنها نمی‌گردند وچنانچه آنها به هر سببی ساقط یا عفو شوند ویا درغیر مجازات سالب حیات اجرا گردند، مجازات تعزیری یا بازدارنده اجرا می‌شود، به جز موارد مذکور در ماده4-216 این قانون.

تبصره چهار- مجازات‌های تبعی و همچنین اقدامات تأمینی و تربیتی که از حیث قانونی برای هر یک از جرایم مورد حکم مقرر شده، در هر صورت اجرا خواهد شد؛مگر در مورد اقدامات تأمینی و تربیتی مشابه که در این صورت اشد آن اجرا می‌شود.

تبصره پنج- در تعدد جرم هرگاه مجازات فاقد حداقل و اکثر باشد، اگر متهم دو یا سه جرم مرتکب شده باشد، دادگاه تا یک چهارم مجازات مقرر قانونی را به مجازات اصلی اضافه می‌کند و اگر جرایم ارتکابی بیش از سه فقره باشد به اصل مجازات تا نصف اضافه می‌شود.

ماده 4-134: تکرار جرم به معنای ارتکاب مجدد همان جرم یا جرم دیگری پس از شروع در اجرای مجازات جرم اول است.

ماده 5-134: هرکسی در جرایم عمدی مستوجب مجازات تعزیری وبازدارنده به موجب حکم قطعی دادگاه به مجازات حبس بیش از دوسال محکوم شده باشد و از تاریخ شروع اجرای مجازات حبس، مرتکب جرم عمدی از همان نوع یا جرایم مشابه گردد، به یک برابر و نیم حداکثر مجازات قانونی آن جرم محکوم می‌شود و چنانچه مرتکب جرم عمدی دیگری گردد، در صورتی که جرایم ارتکابی بیش از سه فقره باشد، به یک برابر و نیم حداکثر مجازات قانونی جرم اخیرمحکوم می شود.

تبصره- جرایم زیر مشابه همدیگر محسوب می‌شوند:

1-سرقت، کلاهبرداری و جرایم در حکم آن، اختلاس، ارتشا، خیانت در امانت و ربا

2- تمامی جرایم عمدی علیه اشخاص و اطفال

3-جرایم ضد امنیت داخلی و خارجی کشور.

ماده 6-134: مقررات مربوط به تعدد و تکرار جرم درمورد جرایم خلاف، جرایم سیاسی و مطبوعاتی، جرایم غیر عمدی، جرایم اطفال و محکومیت‌هایی که منجر به اعاده حیثیت یا مشمول مرور زمان شده‌باشند و همچنین مرتکب جرمی که در حال ارتکاب جرم دچار اختلال نسبی شعور یا قوه تمییز یا اراده شده باشد، جاری نمی‌گردد و در حدود شرعی و قصاص و دیات نیز همان است که در مقررات مربوط ذکر شده است.

ماده 7-134: دادگاه در مورد اشخاصی که دارای سه فقره محکومیت مشمول مقررات تکرار یک نوع جرم یا جرایم مشابه باشند، نمی‌تواند کیفیات مخففه را اعمال نماید.

فصل چهارم: موانع مسئولیت کیفری

مبحث اول: طفولیت

ماده 1-141: منظور از طفل در این قانون کسی است که به سن 18 سال تمام خورشیدی نرسیده باشد. اطفال به سه دسته تقسیم می‌شوند:

1- نابالغ غیرممیز که به اطفالی اطلاق می‌شود، به سن هفت سال تمام نرسیده باشند.

2- نابالغ ممیز به اطفال دارای هفت سال تمام اطلاق می‌شود که به سن بلوغ نرسیده باشند.

3- بالغ که به اطفالی اطلاق می‌شود، به سن بلوغ رسیده و کمتر از 18 سال تمام می‌باشند.

تبصره- سن بلوغ پسر 15 سال تمام و دختر 9 سال تمام قمری است.

ماده 2-141: اطفال نابالغ در صورت ارتکاب جرم مبرا از مسئولیت کیفری هستند؛ اما اگر طفل ممیز مرتکب جرم شود، تربیت و مراقبت از وی با نظر دادگاه به عهده ولی یا سرپرست قانونی و عندالاقتضاء کانون اصلاح و تربیت اطفال می‌باشد.

ماده 3-141: در جرایم تعزیری و بازدارنده مجازات‌های قانونی درباره اطفال بالغ اعمال نمی‌شود و به اقتضای سن آنها، مطابق قانون رسیدگی به جرایم اطفال و نوجوانان در مورد آنها اتخاذ تصمیم خواهد شد.

ماده 4-141: در جرایم موجب حد هرگاه اطفال بالغ ماهیت جرم انجام شده و یا حرمت آن را درک نکنند و یا در رشد و کمال عقل آنان شبهه وجود داشته باشد، حسب مورد با توجه به سن آنها به مجازات‌های پیش‌بینی شده در قانون رسیدگی به جرایم اطفال و نوجوانان محکوم خواهند شد.تبصره یک- دادگاه برای تشخیص رشد و کمال عقل می‌تواند از نظر پزشکی قانونی یا از هر طریق دیگری که مقتضی بداند،استفاده کند.

تبصره دو- مسئولیت اطفال در مورد پرداخت دیه وضرر و زیان‌های مالی وآثار مدنی دیگر مطابق مقررات مربوط است.

مبحث دوم: جنون

ماده 1-142: جنون وضعیتی است که شخص مبتلا به آن به علل مادرزادی یا عارضی دچار اختلال روانی می‌باشد، به نحوی که قوه تمییز یا اراده وی زایل گردد.

ماده 2-142: جنون در حال ارتکاب جرم رافع مسئولیت کیفری است.

ماده 3-142: هرگاه مرتکب بعد از ارتکاب جرم و قبل از صدور حکم قطعی مبتلا به جنون شود، تا زمان افاقه تعقیب نخواهد شد و چنانچه پس از صدور حکم قطعی مبتلا به جنون گردد، مجازات قصاص و حدود در مورد وی اجرا و سایر مجازات‌ها تا حالت افاقه اجرا نمی‌شود.

تبصره- نسبت به قصاص و دیه و ارش وهمچنین ضرر وزیان‌‌ها وآثار مدنی دیگر جنون مانع از تعقیب ورسیدگی نمی‌باشد.

ماده 4-142: هرگاه مرتکب در حال ارتکاب جرم به اختلال نسبی قوه تمییز یا اراده دچار باشد، به حدی که در ارتکاب جرم مؤثر واقع گردد در صورتی‌که شرایط تحقق جرم ومجازات را مرتفع سازد، مستوجب مجازات نخواهد بود و در غیر این صورت در جرایم موجب حد یا قصاص ودیات طبق مقررات آن مجازات‌ها خواهد بود و در مورد جرایم تعزیری دادگاه مکلف است مجازات وی را طبق مواد 1-151 و 2-151 این قانون تخفیف دهد.

ماده 5-142: هرگاه مرتکب جرم در حین ارتکاب مجنون بوده یا پس از حدوث جرم مبتلابه جنون شود، چنانچه جنون و حالت خطرناک مجنون با جلب نظر متخصص ثابت باشد و آزاد بودن وی مخل نظم و امنیت عمومی باشد، به دستوردادستان تا رفع حالت خطرناک در محل مناسب ازقبیل مراکز روان درمانی نگهداری می‌شود.

شخص نگهداری شده یا خویشاوندان او می‌توانند در دادگاه به این دستور اعتراض کنند و در این حال دادگاه با حضور معترض موضوع را با جلب نظر کارشناسی در جلسه اداری رسیدگی و در صورت تشخیص رفع حالت خطرناک حکم به خاتمه اقدام تأمینی یا تأیید دستور دادستان صادر می‌کند.

این حکم قطعی است؛ ولی شخص نگهداری شده یا خویشاوندان وی هرگاه علایم بهبودی را مشاهده کردند، حق اعتراض به این حکم را دارند.

این امر مانع از آن نیست که هرگاه بنا به تشخیص متخصص بیماری‌های روانی مجرم درمان شده باشد، برحسب پیشنهاد مدیر محل نگهداری او دادستان دستور خاتمه نگهداری صادر کند.

مبحث سوم: اجبار، اضطرار، جهل و اشتباه

ماده 1-143: هرگاه کسی براثر اجبار و اکراه که عرفاً و عادتاً قابل تحمل نباشد، مرتکب جرمی به‌جز جرمی که موجب قصاص است شود، مسئول نخواهد بود ودر جرام تعزیری و بازدارنده اجبار یا اکراه‌کننده به مجازات فاعل جرم محکوم می‌شود ودرجرایم موجب حد یا قصاص ودیه طبق مقررات خاص آنها خواهد بود.

ماده 2-143: هرکس هنگام بروز خطر شدید فعلی یا قریب‌الوقوع از قبیل سیل، توفان، آتش‌سوزی، زلزله بدون اختیار یا با اختیار ؛اما به منظور حفظ جان یا مال خود یا دیگری مرتکب جرمی شود، مسئول نیست؛ مشروط به این‌که فاعل خطر را عمداً ایجاد نکرده و عمل ارتکابی یا خطر موجود متناسب بوده و برای دفع آن ضرورت داشته باشد.

تبصره- کسانی که حسب وظیفه یا قانون مکلف به مقابله با خطر هستند، مشمول مقررات ذیل این ماده نیستند؛ مگر در موارد جرایم نسبت به اموال، در صورتی که آن جرایم ملازم با انجام وظیفه آنان داشته باشد.

ماده 3-143: مسئولیت دیه وارش وضرر وزیان‌های مالی درموارد اضطرار، عدم اختیار، خطا وجهل معذر ساقط نمی‌شود و باید طبق مقررات خاص آنها عمل گردد.

ماده 4-143: هرگاه شخصی درحالت خواب یا بیهوشی واغما مرتکب عملی که جرم شناخته شده گردد، مسئول نخواهد بود.

ماده 5-143: اگر کسی براثر شرب خمر یا مصرف مواد مخدر یا روان‌گردان و نظایر آن مسلوب‌الاراده شود، جرمی که درآن حال بدون اراده واختیار ازاو سر می‌زند مستوجب مجازات آن جرم نخواهد بود و اگر در حال ارتکاب جرم به اختلال نسبی شعور یا قوه تمییز با اراده دچار شود، طبق ماده 4-142 این قانون عمل خواهد شد؛اما چنانچه ثابت شود مصرف این مواد به منظور ارتکاب جرم یا با علم به تحقق آن بوده است، مجرم علاوه بر مجازات مصرف آنها به مجازات جرمی که مرتکب شده است نیز محکوم می گردد.

ماده 6-143: هرگاه شخصی دراثرخطای درفعل ویا اشتباه در موضوع یا جهل به قانون درمواردی که جهل به قانون عذر باشد عمل مجرمانه‌ای از او صادر شود، مستوجب مجازات مقرر برای آن عمل نخواهد بود؛اما چنانچه در مقدمات سهل‌انگاری و بی‌احتیاطی کرده باشد، مشمول مجازات‌های جرایم غیر عمدی می‌گردد.

ماده 7-143: صرف ادعای یکی ازموانع مسئولیت دراین فصل ازطرف متهم مسموع نیست وباید آن را دردادگاه به اثبات برساند؛ مگر در مواردی که دراین قانون خلاف آن تصریح شود.

ماده 8-143: در تمامی جرایم تعزیری و بازدارنده در صورتی که جرم به صورت غیرعمد واقع شده باشد، مجازات حبس تعزیری نخواهد داشت و قاضی موظف است در این موارد یکی از مجازات‌های اجتماعی جایگزین حبس را به ترتیب مقرر در قوانین مربوط صادر نماید.

مبحث چهارم: دفاع مشروع

ماده 1-144: اعمالی که مطابق قانون جرم است، هرگاه در مقام دفاع از نفس یا عرض یا ناموس یا مال خود یا دیگری و یا آزادی تن خود یا دیگری در برابر هرگونه تجاوز فعلی یا خطر قریب‌الوقوع ارتکاب یابد، در صورت اجتماع شروط زیر جرم محسوب نمی‌شود:

1- دفاع برای دفع تجاوز یا خطر ضرورت داشته و متناسب با آن باشد.

2- عمل ارتکابی بیش از حد لازم نباشد.

3- توسل به قوای دولتی بدون فوت وقت عملاً ‌ممکن نباشد و یا مداخله آنان در دفع تجاوز و خطر مؤثر واقع نشود.

4- خطر و تجاوز به سبب اقدام آگاهانه یا تجاوز خود شخص و دفاع دیگری صورت نگرفته باشد.

تبصره یک- تناسب دفاع با تجاوز و خطر باید به هنگام انجام دفاع ارزیابی شود نه قبل یا پس از آن و شدت نتایج ناشی از دفاع در این زمینه نباید لحاظ شود. به منظور تشخیص این تناسب باید شرایط زمانی و مکانی انجام دفاع و وضع جسمی و روحی مدافع مورد توجه قرار گیرد. در هر حال اگر با وجود در نظرگرفتن موارد یاد شده دفاع با حمله متناسب نباشد، دادگاه می‌تواند در جرایم تعزیری و بازدارنده کیفیات مخففه را نسبت به مدافع اعمال کند.

تبصره دو- دفاع از ناموس، عرض، مال و یا آزادی غیرازخود به نحوی که موجب جنایت بر دیگری باشد، هنگامی جایز است که او ناتوان از دفاع بوده و نیاز به کمک داشته باشد؛اما دفاع از نفس ومال کسانی که مسئولیت دفاع ازآنان را برعهده دارد، درهر صورت جایز است.

ماده 2-144: مقاومت در برابر قوای تأمینی و انتظامی در مواقعی که مشغول انجام وظیفه خود باشند، دفاع محسوب نمی‌شود؛ ولی هر گاه قوای مزبور از حدود وظیفه خود خارج شوند و حسب ادله و قراین موجود خوف آن باشد که عملیات آنان موجب قتل یا جرح یا تعرض به عرض یا ناموس گردد، در این صورت دفاع جایز است.

مبحث پنجم: انجام وظیفه قانونی

ماده 1-145: اعمالی که برای آنها مجازات مقرر شده است در موارد زیر جرم محسوب نمی‌‌گردد:

1-در صورتی که ارتکاب عمل به امر آمر قانونی باشد و خلاف شرع هم نباشد.

2-در صورتی که ارتکاب عمل به حکم یا اجازه قانون باشد.

3-درصورتی که ارتکاب‌عمل برای اجرای قانون اهم لازم باشد ودرقانون اهم بودن آن تعیین شده باشد.

ماده 2-145: هرگاه به امر غیرقانونی یکی از مقامات رسمی جرمی واقع شود، آمر و مأمور به مجازات مقرر در قانون محکوم می‌شوند؛ ولی مأموری که امر آمر را به علت اشتباه قابل قبول و به تصور این که قانونی است اجرا کرده باشد، تنها به پرداخت دیه یا ضمان مالی محکوم می‌شود.

تبصره - چنانچه مأمور غیرقانونی بودن موضوع را به آمر یادآوری نماید و بعد از این اعلام مقام مافوق بر اجرای دستور خود اصرار ورزد، مسئولیت کیفری در غیر جرایم حدود وقصاص به عهده آمر می‌باشد ودرجرایم مستوجب حدود وقصاص طبق مقررات مربوط به آن مجازات‌ها خواهد بود.

ماده 3-145: هرگاه در اثر تقصیر یا اشتباه قاضی در موضوع یا حکم و یا در تطبیق حکم بر مورد خاص ضرر مادی یا معنوی متوجه کسی گردد در صورت تقصیر، شخص مقصر طبق موازین ضامن است و در غیر این صورت خسارت به وسیله دولت جبران می‌شود و در موارد ضرر معنوی چنانچه تقصیر یا اشتباه قاضی موجب هتک حیثیت از کسی شود، باید نسبت به اعاده حیثیت او ازطریق اعلام برائت دررسانه عمومی یا جبران مادی طبق آنچه که درآیین دادرسی مقرر است، اقدام شود.

ماده 4-145: اعمال زیر جرم محسوب نمی‌شود:

1- هر نوع عمل جراحی یا طبی مشروع که با رضایت شخص یا اولیا یا سرپرستان یا نمایندگان قانونی او و با رعایت موازین فنی و علمی و نظامات دولتی انجام شود، در موارد فوری اخذ رضایت ضروری نیست.

2- عملیات ورزشی و حوادث ناشی از آن مشروط بر این‌که سبب این حوادث نقض مقررات مربوط به آن ورزش نباشد و این مقررات با موازین شرعی مخالفت نداشته باشد.

3- اقدامات کسانی که حسب تکلیف قانونی خود وظیفه نجات اشخاص یا دفع خطر از جان و مال دیگران را بر عهده دارند؛ مشروط به این‌که تمامی مقررات مربوط را رعایت کرده باشند.

ماده 5-145: اگر پزشک پیش از شروع درمان یا عمل جراحی از بیمار یا ولی او برائت حاصل کرده باشد و نیز در موارد فوری که تحصیل اجازه یا برائت ممکن نباشد، ضامن خسارت جانی یا مالی یا نقص عضو نیست؛ مگر این که مرتکب تقصیر شده باشد.

فصل پنجم: تخفیف،تعویق، تعلیق مجازات وآزادی مشروط

مبحث اول: تخفیف یا تبدیل مجازات

ماده 1-151: در محکومیت‌های تعزیری و بازدارنده دادگاه می‌تواند در صورت احراز کیفیات مخففه به شرح زیر مجازات را متناسب با وضعیت متهم تخفیف یا در جهت تخفیف به مجازات از نوع دیگر تبدیل کند:

1 - حبس ابد به پنج تا پانزده سال حبس

2 – حبسی که میزان یا حداقل آن سه سال یا بیشتر باشد به یک تا سه سال حبس

3- – حبسی که میزان یا حداقل آن کمتر از سه سال باشد به جزای نقدی که از معادل بدل از سه ماه حبس کمتر نباشد و از معادل بدل یک سال حبس بیشتر نباشد.

4 – جزای نقدی به نصف حداقل و چنانچه حداقل و حداکثر تعیین نشده باشد به یک سوم میزان مقرر در قانون

5 – انفصال دایم به پنج سال انفصال موقت

6- انفصال‌موقت به یک سوم حداقل و چنانچه حداقل وحداکثر تعیین نشده باشد به یک سوم مدت مقرر در قانون.

تبصره- تخفیف یاتبدیل مجازات‌های موجب حد یا قصاص طبق قانون آن مجازات‌ها خواهدبود.

ماده 2-151: کیفیات مخففه عبارتند از:

1 – گذشت شاکی یا مدعی خصوصی

2 – اظهارات و راهنمایی های متهم که در شناختن شرکا و معاونان مجرم و یا کشف اشیایی که از جرم تحصیل شده مؤثر باشد.

3- – اوضاع و احوال خاصی که متهم تحت تأثیر آنها مرتکب جرم شده است از قبیل: رفتار و گفتار تحریک آمیز بزه دیده یا وجود انگیزه شرافت‌مندانه در ارتکاب جرم

4 – اعلام متهم قبل از تعقیب یا اقرار او در مرحله تحقیق که در کشف جرم مؤثر باشد.

5 – وضع خاص متهم مانند کهولت و یا بیماری و یا حسن سابقه او

6- اقدام یا کوشش متهم به منظور تخفیف آثار جرم و جبران زیان ناشی از آن

7- تأثیر ضعیف مداخله و مباشرت شریک در حصول جرم

تبصره یک - دادگاه مکلف است جهات تخفیف مجازات را در حکم تصریح کند.

تبصره دو - هرگاه نظیر کیفیات مخففه مذکور در این ماده در موارد خاصی پیش بینی شده باشد، دادگاه نمی‌تواند به موجب همان کیفیت مجازات را دوباره تخفیف دهد.

تبصره سه - در صورت تعدد یا تکرار جرم نیز دادگاه می‌تواند جهات مخففه را با رعایت این قانون و باتوجه به ماده 8-134 اعمال کند.

ماده 3-151: در هر مورد که در قوانین حداکثر مجازات کمتر از 91 روز حبس باشد، به جای حبس حکم به جزای نقدی از 000/000/5 ریال تا 000/000/10 ریال یا شلاق تا 74 ضربه برحسب تناسب جرم وشخص مجرم صادر می‌شود.

ماده 4- 151: هرگاه حداکثر مجازات 91 روز حبس و بیشتر تا 3- سال باشد، دادگاه می تواند به تناسب شرایط وقوع جرم و خصوصیات و شرایط مجرم مرتکب را به جای حبس به جزای نقدی و یا جزای نقدی روزانه به ازای هر روز 000/100 ریال یا تبعید یا الزام به کار عام المنفعه یا یکی از اقدامات مذکور در ماده 1-123- این قانون محکوم نماید؛مشروط بر این‌که مدت این کیفرها پس از تبدیل از نظر زمان بیش از حداکثر و کمتر از حداقل حبس مقرر در مورد آن جرم نباشد و در صورتی که مجازات حبس با جزای نقدی توأم باشد و به جای حبس جزای نقدی مورد حکم قرار گیرد، هر دو مجازات نقدی جمع می‌شوند.

تبصره یک- در جرایم غیر عمدی دادگاه موظف است مجازات حبس را به ترتیبی که در این ماده مقرر شده است، تبدیل نماید.

تبصره دو- بزهکاران حرفه‌ای و مرتکبان جرایم ضد امنیت و آسایش عمومی مشمول حکم این ماده نمی‌باشند.

تبصره سه- در مواردی که حداقل حبس کمتر از 91 روز و حداکثر آن 91 روز یا بیشتر است، چنانچه مرتکب به موجب حکم دادگاه به کمتر از 91 روز حبس محکوم شود، دادگاه موظف است حبس تعیین شده را به جزای نقدی یا یکی از اقدامات مذکور در ماده 1-123- طبق مقررات این ماده تبدیل نماید.

مبحث دوم: تعویق مجازات

ماده 1-152: در امور خلافی در صورت وجود کیفیات مخففه، چنانچه دادگاه تشخیص دهد مرتکب از طریق معافیت از کیفر اصلاح می‌شود و زیان وارده را جبران نموده یا ترتیب جبران آن ‌را بدهد، پس از احراز مجرمیت متهم، می‌تواند حکم به معافیت از کیفر صادر نماید.

ماده 2-152: در جرایم مستوجب مجازات تعزیری یا بازدارنده در صورت وجود کیفیات مخففه، چنانچه دادگاه تشخیص دهد مرتکب از طریق تعویق مجازات اصلاح می‌شود و زیان وارده را جبران نموده یا ترتیب جبران آن‌را بدهد، می‌تواند پس از احراز مجرمیت متهم به مدت یک سال تعیین کیفر را به تعویق اندازد.همچنین تعویق ممکن است ساده یا مراقبتی باشد.

تبصره یک - تعویق ساده عبارت از آن است که مرتکب متعهد می‌گردد که در مدت زمان تعیین شده توسط دادگاه مرتکب جرم نشده و از نحوه رفتار وی احراز شود که در آینده نیز مرتکب جرم نخواهد شد.

تبصره دو - تعویق مراقبتی،آن است که مرتکب در زمان تعیین شده توسط دادگاه، دستورات و تدابیر تعیین شده توسط دادگاه را رعایت یا به مورد اجرا گذارد.

تبصره سه- دادگاه نمی‌تواند قرار تعویق مجازات را به صورت غیابی صادر کند.

ماده 3- -152: دادگاه هم‌زمان با حکم معافیت از کیفر یا قرار تعویق مجازات نسبت به دعوای ضرر و زیان و تعیین تکلیف اشیا و اموال موضوع جرم رأی مقتضی صادر می‌نماید. علاوه بر این می‌تواند اعلام نماید که رأی صادره در پیشینه کیفری محکوم نیز ثبت نشود.

ماده 4-152: تعویق مراقبتی همراه با تدابیر نظارتی و مراقبتی زیر است:

1 – حضور به موقع در مواقعی که مقام قضایی یا مدد کار اجتماعی ناظر تعیین می‌کند.

2 – ارائه اطلاعات و اسناد و مدارکی که نظارت بر اجرای تعهدات محکوم را برای مددکار اجتماعی تسهیل می‌کند.

3- – اعلام هرگونه تغییر شغلی، اقامتگاهی یا جابه‌جایی در کمتر از مدت 15 روز و ارائه گزارشی از آن به مددکار اجتماعی

4 – کسب اجازه از مقام قضایی به منظورمسافرت به خارج از کشور در مواردی که این امر اجرای تعهد را با مانع مواجه می‌سازد.

ماده 5-152: در تعویق مراقبتی دادگاه صادرکننده قرار می‌تواند مرتکب را با توجه به جرم ارتکابی به اجرای یک یا چند مورد از موارد زیر ملزم نماید:

1 – الزام به یک فعالیت حرفه‌ای، حرفه آموزی یا آموزش شغلی حداکثر به مدت یک سال

2 – الزام به اقامت یا عدم اقامت در مکان معین حداکثر به مدت یک سال

3- – اقدام به درمان بیماری یا ترک اعتیاد حداکثر به مدت یک سال

4 – الزام به پرداخت نفقه افراد واجب النفقه

5 – الزام به جبران زیان‌های ناشی از جرم یا ترتیب جبران آن

6- خودداری از رانندگی با همه یا برخی وسایط نقلیه موتوری یا تصدی وسایل موتوری که دادگاه تعیین می‌کند حداکثر به مدت یک سال

7- خودداری از فعالیت حرفه‌ای مرتبط با جرم ارتکابی

8- خودداری از ارتکاب محرمات و ترک واجبات

9- ترک معاشرت با شرکا و معاونان جرم و عدم برقراری ارتباط با برخی اشخاص از جمله بزه دیده

10- الزام به گذرانیدن یک دوره خاص آموزش مهارت‌های اساسی زندگی و ارائه گواهی آن

ماده 6-152: دادگاه پس از گذشت یک سال از صدور قرار تعویق با توجه به میزان پایبندی مرتکب به اجرای دستورات دادگاه از جمله تدابیر نظارتی و مراقبتی، بررسی گزارش‌های مددکار اجتماعی و ملاحظه وضعیت مرتکب حسب مورد نسبت به تعیین کیفر یا صدور حکم معافیت از کیفر اقدام می‌نماید.

مبحث سوم: تعلیق مجازات

ماده 1-153: دادگاه در تمامی محکومیت‌های تعزیری و بازدارنده می‌تواند در صورتی که محکوم علیه فاقد پیشینه کیفری مؤثر بوده یا آثار محکومیت‌های سابق وی زایل شده باشد، با ملاحظه وضعیت اجتماعی و سوابق و اوضاع و احوالی که موجب ارتکاب جرم گردیده، اجرای تمام یا قسمتی از مجازات را ازدو تا پنج سال معلق نماید.دادستان یا قاضی اجرای احکام کیفری نیز پس از قطعیت حکم، قبل یا حین اجرای حکم می‌تواند از دادگاه صادرکننده حکم قطعی تقاضای تعلیق نماید و در صورت مذکور دادگاه مکلف به رسیدگی است و اجرای حکمی که به درخواست دادستان یا قاضی اجرای احکام قبل از اجرا نسبت به آن درخواست تعلیق شده، با اتخاذ تصمیم از طرف دادگاه متوقف می‌گردد.

تبصره- محکومیت مؤثر، محکومیتی است که محکوم را پس از اجرای حکم تبعاً از حقوق اجتماعی محروم می‌کند.

ماده 2-153: تعلیق مجازات ممکن است به طور ساده و یا مراقبتی باشد.

تعلیق ساده آن است که محکوم متعهد می‌گردد که در زمان تعیین شده توسط دادگاه مرتکب جرم نشود.

تعلیق مراقبتی آن است که محکوم متعهد می‌گردد از دستورات تعیین شده توسط دادگاه تبعیت نموده، تدابیر نظارتی را رعایت نماید و در زمان تعیین شده توسط دادگاه مرتکب جرم نشود.

ماده 3-153: قرار تعلیق اجرای مجازات توسط دادگاه ضمن حکم محکومیت‌یا پس از صدور آن صادر می‌گردد و کسی که اجرای حکم مجازات وی به طور کلی معلق شده، اگر بازداشت باشد فوری آزاد می‌گردد. همچنین محکوم می‌تواند ضمن تحمل مجازات، در صورت دارا بودن شرایط قانونی، از دادگاه یا قاضی اجرای احکام کیفری تقاضای تعلیق نماید.

ماده 4-153: دادگاه جهات و موجبات تعلیق و دستورهایی را که محکوم علیه باید در مدت تعلیق از آنها تبعیت کند و آثار عدم تبعیت از آنها را در قرار خود تصریح می‌نماید و مدت تعلیق را نیز بر حسب نوع جرم، حالات شخصی، شرایط اجتماعی و سوابق محکوم علیه تعیین می‌کند.

ماده 5-153: تعلیق مراقبتی همراه با تدابیر نظارتی و مراقبتی زیر است:

1 – حضور به موقع در مواقعی که مقام قضایی یا مددکار اجتماعی ناظر تعیین می‌کند.

2 – ارائه اطلاعات و اسناد و مدارکی که با توجه به ابزارهای در دسترس، نظارت و اجرای تعهدات محکوم را برای مددکار اجتماعی تسهیل می‌کند.

3 – اعلام هرگونه تغییر شغلی، اقامت‌گاهی یا جابه‌جایی در کمتر از مدت 15 روز و ارائه گزارشی از آن به مددکار اجتماعی

4 – کسب اجازه از مقام قضایی به منظور هرگونه مسافرت به خارج از کشور، در صورتی که اجرای تعهدات را با مانع مواجه سازد.

تبصره - تدابیر یاد شده می‌تواند از سوی دادگاه همراه با برخی تدابیر معاضدتی از جمله معرفی مرتکب به نهادهای حمایتی باشد.

ماده 6-153: در تعلیق مراقبتی دادگاه صادر کننده قرارمی‌تواند با توجه به اوضاع و احوال وقوع جرم و ویژگی‌های روانی و شخصیت محکوم و به تناسب جرم ارتکابی به نحوی که عرفاً موجب اختلال در اداره زندگی محکوم نگردد، او را به اجرای یک یا چند مورد از موارد زیر در مدت تعلیق ملزم نماید:

1 – الزام به یک فعالیت حرفه‌ای، حرفه‌آموزی یا آموزش شغلی

2 – الزام به اقامت یا عدم اقامت در مکان معین

3 – اقدام به درمان بیماری یا ترک اعتیاد

4 – الزام به پرداخت نفقه افراد واجب النفقه

5 – الزام به جبران زیان‌های ناشی از جرم یا ترتیب جبران آن

6- خودداری از رانندگی با همه یا برخی وسایط نقلیه که دادگاه تعیین می‌کند.

7- خودداری از فعالیت حرفه‌ای مرتبط با جرم ارتکابی

8- خودداری از ارتکاب محرمات و ترک واجبات

9- ترک معاشرت با شرکا و معاونان جرم و عدم برقراری ارتباط با برخی اشخاص از جمله بزه دیده

10- الزام به انجام یک دوره آموزش مهارت‌های اساسی زندگی و ارائه گواهی آن

ماده 7-153: اگر محکومی که مجازات او معلق شده است، در مدت تعلیق بدون عذر موجه از دستور یا دستور‌های دادگاه تبعیت نکند، به درخواست دادستان یا قاضی اجرای مجازات‌ها و پس از اثبات موضوع در دادگاه صادر کننده حکم برای بار اول یک تا دو سال به مدت تعلیق او افزوده می‌شود و برای بار دوم قرار تعلیق لغو و مجازات معلق به موقع اجرا گذاشته می‌شود.

ماده 8-153: اجرای حکم مرتکبان جرایم ذیل قابل تعلیق نمی‌باشد:

1-کسانی‌که حرفه وشغل آنها ساختن، واردکردن، توزیع وفروش موادمخدر ویامعاونت درآنهاباشد.

2- جرایم علیه امنیت داخلی و خارجی، سرقت مسلحانه، جرایم باندی وسازمان‌یافته واداره کردن مراکز فساد و فحشا، اخلال درنظام پولی ارزی صادراتی یا وارداتی از طریق قاچاق عمده، استفاده ازسند مجعول، آدم ربایی، اسیدپاشی و تظاهر به قدرت‌نمایی، تهدید، اخاذی، ایجاد مزاحمت با چاقو یا هرگونه اسلحه دیگر و ایجاد مزاحمت برای اطفال و بانوان و تعرض و توهین به آنها.

3- معاونت در قتل یا محاربه وافساد فی‌الارض با یکی ازجرایم بند (ب)

ماده 9 -153: تعلیق اجرای مجازات محکوم نسبت به حق شاکی یا مدعی خصوصی تأثیری ندارد و حکم پرداخت ضرر و زیان و خسارت یا دیه در این موارد اجرا خواهد شد.

ماده 10-153: هرگاه محکوم‌علیه از تاریخ صدورقرار تعلیق اجرای مجازات در مدتی که از طرف دادگاه مقرر شده است، مرتکب جرم موجب محکومیت کیفری مؤثر نشود، محکومیت تعلیقی بی اثر و از سجل کیفری او محو می‌شود. در صورتی که قسمتی از مجازات و یا یکی از مجازات‌های مورد حکم معلق شده باشد، شروع مدت زمان تعلیق اجرای مجازات‌از زمان خاتمه محکومیت احتساب خواهد شد.

تبصره- در مواردی که به موجب قوانین اداری و استخدامی، محکومیتی موجب انفصال است، در صورت تعلیق اجرای آن، محکومیت‌معلق موجب انفصال نخواهد بود؛ مگر آن‌که در قانون یا حکم دادگاه تصریح و یا قرار تعلیق لغو شده باشد.

ماده 11-153: هرگاه محکوم از تاریخ صدور قرار تعلیق تا تاریخ انقضای مدت آن مرتکب یکی از جرایم موجب محکومیت کیفری مؤثر شود، پس از قطعیت حکم اخیر، دادگاه قرار تعلیق را لغو و دستور اجرای حکم معلق را نیز صادر و مراتب را به دادگاه صادر کننده قرار تعلیق اعلام می‌کند.

ماده 12-153: هرگاه پس از صدور قرار تعلیق دادگاه رأساً یا از طریق دادستان یا قاضی اجرای احکام کیفری احراز نماید که محکوم دارای سابقه محکومیت کیفری مؤثر بوده و بدون توجه به آن اجرای مجازات معلق شده است، دادستان یا قاضی اجرای احکام کیفری درخواست لغو تعلیق اجرای مجازات رااز دادگاه می‌کند و دادگاه پس از احراز وجود سابقه، قرار تعلیق را لغو خواهد کرد.

ماده 13-153: دادگاه به هنگام صدور قرار تعلیق به‌صراحت به محکوم اعلام می‌کند که اگر در مدت تعلیق مرتکب یکی از جرایم موجب محکومیت کیفری مؤثر شود، افزون بر مجازات جرم اخیر، مجازات معلق نیز درباره او اجرا می‌گردد.

ماده 14-153: مقررات مربوط به تعلیق مجازات در مورد بزهکاران حرفه‌ای قابل اعمال نیست و همچنین اگر معلوم گردد که محکوم دارای محکومیت‌های قطعی دیگری بوده که در میان آنها محکومیت تعلیقی نیز وجود داشته، دادستان یا قاضی اجرای مجازات‌ها موظف است لغو قرار تعلیق را از دادگاه صادر کننده قرار درخواست نماید دادگاه باید نسبت به لغو قرار اقدام نماید.

مبحث چهارم: نظام نیمه آزادی و آزادی مشروط

ماده 1-154: دادگاه صادر کننده حکم قطعی می‌تواند در محکومیت‌های تعزیری و بازدارنده، شخصی را که به مجازات حبس کمتر از 15 سال محکوم شده است؛ مشروط به این‌که متعهد به اجرای یک فعالیت شغلی یا حرفه‌‌ای، آموزشی، حرفه‌آموزی، مشارکت در تداوم زندگی خانوادگی و درمان پزشکی شود که در فرآیند اصلاح یا جبران خسارت وارده بر بزه‌دیده مؤثر است با رضایت وی تحت نظام نیمه آزادی قرار دهد. همچنین محکوم می‌تواند در طول دوره تحمل مجازات در صورت دارا بودن شرایط قانونی تقاضای صدور حکم نیمه آزادی نماید و دادگاه موظف به رسیدگی خواهد بود.

ماده 2-154: نیمه آزادی شیوه‌ای است که بر اساس آن محکوم می‌تواند فعالیت‌های حرفه‌ای آموزشی، حرفه‌آموزی، درمانی و نظایر اینها را خارج از زندان انجام دهد. اجرای این فعالیت ها زیر نظر مراکز نیمه‌آزادی است که در سازمان زندانها و اقدامات تأمینی و تربیتی تأسیس می‌شود.

ماده 3-154: دادگاه می‌تواند در صورت وجود شرایط مقرر در ماده 1-154 و با رعایت ماده 4-152 این قانون محکوم به حبس را با رضایت وی در محدوده مکانی مشخص تحت نظارت سیستم‌های الکترونیکی قرار دهد.

تبصره - دادگاه در صورت لزوم می‌تواند محکوم را تابع تدابیر نظارتی یا الزامات ذکر شده در مواد 4-152 و 5-152 این قانون قرار دهد.

ماده 4-154:دادگاه می‌تواند با توجه به نیاز شدید پزشکی، خانوادگی، شغلی و حرفه‌ای یا اجتماعی محکوم، مقرر نماید که کیفر در طی دوره‌ای که از پنج سال تجاوز ننماید، در چند مرحله اجرا شود.

ماده 5-154: دادگاه صادر کننده حکم در مورد مجازات‌های تعزیری و بازدارنده می‌تواند درمورد محکومان به حبس ابد، مشروط به اجرای 15 سال و محکومان به حبس‌های کمتر از آن مشروط به اجرای یک سوم مجازات حبس به پیشنهاد دادستان یا قاضی اجرای احکام کیفری با رعایت شرایط زیر حکم به آزادی مشروط صادرکند:

1 – محکوم در مدت اجرای مجازات مستمراً از خود حسن اخلاق و رفتار نشان داده باشد.

2 – حالات و رفتار محکوم نشان دهد که پس از آزادی دیگر مرتکب جرم نخواهد شد.

3 – به تشخیص دادگاه تا آنجا که استطاعت دارد، ضرر و زیان مورد حکم دادگاه یا مورد موافقت مدعی خصوصی را بپردازد یا قراری برای پرداخت آن بدهد.

ماده 6-154: چنانچه محکوم به علت بیماری یا کهولت سن پس از کسب نظر پزشکی قانونی به تشخیص دادستان یا قاضی اجرای احکام کیفری حبس وی متعذر باشد، مواعد مذکور در ماده 5-154 در خصوص وی لازم‌الرعایه نخواهد بود.

ماده 7-154: مراتب مذکور در بندهای یک و دو ماده 5-154 باید به تأیید رئیس زندان محل و قاضی اجرای احکام کیفری و انقضای مواعد مذکور در ماده مذکور باید به تأیید قاضی اجرای احکام کیفری برسد.

ماده 8-154: دادگاه می‌تواند با توجه به اوضاع و احوال وقوع جرم و خصوصیات روانی و شخصیت محکوم‌علیه او را به اجرای دستور یا دستورهای مندرج در ماده 5-153 در مدت آزادی مشروط ملزم کند.

ماده 9-154: هرگاه محکوم علیه در مدت آزادی مشروط بدون عذر موجه از دستور یا دستورهای دادگاه تبعیت نکند یا مرتکب جرم عمدی شود، بقیه مدت محکومیت او به اجرا درمی‌آید.

ماده 10-154: دادگاه مکلف است دستور یا دستورهای خود و آثار عدم تبعیت از آنها و نیز آثار ارتکاب جرم جدید را به‌ صراحت در حکم خود قید و به محکوم تفهیم کند.

ماده 11-154: هرگاه شخص آزاد شده در مدت آزادی مشروط دستور یا دستورهای دادگاه را اجرا کند و مرتکب جرم دیگری نشود، آزادی او قطعی می‌شود.

ماده 12-154: دادستان یا قاضی اجرای احکام کیفری موظفند در مواعد مقرر در ماده 5-154 وضعیت زندانی را در خصوص تحقق شرایط مذکور بررسی و در صورت احراز آن پیشنهاد آزادی مشروط را تسلیم دادگاه نماید. رئیس زندان مربوط هم می‌تواند پیشنهاد خود را به دادستان یا دیگر مقامات قضایی مذکور ارائه کند.

ماده 13-154: مدت آزادی مشروط در حبس‌های تعزیری وبازدارنده که حداکثر آنها پنج سال است، حداکثر تا دوسال ودرحبس‌های تعزیری وبازدارنده که حداکثر آنها بیش از پنج سال است تا پنج سال می‌باشد وحداقل آن نیز کمتر از بقیه مدت حبس نخواهد بود. در حبس ابد مدت اخیر کمتر از سه سال نخواهد بود.

ماده 14-154: آیین نامه اجرایی مواد مربوط به نظام نیمه آزادی وآزادی مشروط توسط سازمان زندان‌ها و اقدامات تأمینی و تربیتی و وزارت دادگستری تهیه می‌شود و به تصویب رئیس قوه قضاییه می‌رسد.

فصل ششم: سقوط مجازات و زوال محکومیت کیفری

مبحث اول: عفو

ماده 1-161: عفو یا تخفیف مجازات محکومان در غیر از مجازات‌هایی که حق‌الناس است و در حدود موازین اسلامی پس از پیشنهاد رئیس قوه قضاییه با مقام رهبری است.

ماده 2-161: عفو عمومی که به موجب قانون اعطا می‌شود، تعقیب دادرسی را موقوف و در صورت صدور حکم محکومیت، اجرای مجازات را موقوف و آثار محکومیت را زایل می‌کند.

ماده 3-161: اعطای عفو تأثیری در جبران خسارت زیان دیده ندارد.

مبحث دوم: نسخ قانون

ماده 1-162: نسخ قانون جرم یا مجازات مانع از تعقیب و اجرای مجازات می‌شود و اگر تعقیب آغاز شده و یا مجازات در جریان اجرا باشد، موقوف‌الاجرا می‌ شود. در این مورد و همچنین در موردی که حکم قبلاً اجرا شده باشد، هیچ‌گونه اثر کیفری بر آن مترتب نمی‌شود.

ماده 2-162: درمواردی که قانون ناسخ اصل مجازات را نسخ نکرده باشد؛اما آن را تخفیف یا تبدیل به مجازات اخف یا اقدامات تأمینی وتربیتی کرده باشد، مجازات قبلی درصورتی که اجرا نشده باشد ویا درحال اجرا باشد، متوقف می‌شود وطبق مفاد ماده 2-113 این قانون عمل می‌‌گردد.

مبحث سوم:گذشت شاکی

ماده 1-163: گذشت شاکی درجرایمی که مجازات آنها حق‌الناس است، خواه درمجازات‌های شرعی مانند قصاص دیه، حد قذف وهمچنین حد سرقت قبل از اثبات جرم دردادگاه ویامجازات‌های تعزیری وبازدارنده درمواردی که قانون آنها را به عنوان حق‌الناس و قابل گذشت مقرر کرده، موجب سقوط آن مجازات‌هاست.

تبصره – درجرایمی که مجازات‌های آنها حق‌الناس است وباگذشت شاکی ساقط می‌شوند، درصورتی که گذشت شاکی موجب جرأت مرتکب یا دیگران برجرم شود و یا ایجاد خوف واحساس ناامنی درجامعه کند، دادگاه صادرکننده حکم موظف است حین بررسی اصل جرم این جهت را نیز بررسی کرده ودرصورت احراز آن ضمن حکم به مجازاتی که حق‌الناس است، مجازات دیگری را نیز متناسب با جرم درحق مجرم صادر نماید؛اما اجرای آن مجازات درصورت گذشت شاکی اعمال خواهد شد. این مجازات نباید بیش از 74 ضربه شلاق ویا یک سال حبس ویا 50 میلیون ریال جریمه نقدی باشد ومی‌تواند هرسه یا دوتا ازآنها باشد ودرهرحال نباید بیش از یک سوم مجازات ساقط شده باشد.

ماده 2-163: گذشت شاکی خصوصی در جرایمی که مجازات‌‌آنها حق‌الناس نیست، موجب سقوط مجازات نمی‌شود؛اما درمواردی که در قانون مقرر شده ، ممکن است حسب مورد موجب تخفیف و تبدیل مجازات یا تعویق وتعلیق مجازات و یا آزادی نیمه باز و مشروط گردد.

ماده 3-163: در موارد تعدد مادی یا معنوی جرم چنانچه مجازات یکی از دو جرم حق‌الناس و قابل گذشت بوده و دیگری قابل گذشت نباشد، با گذشت شاکی مجازات غیر قابل گذشت اجرا خواهد شد.

ماده 4-163: در جرایمی که با گذشت شاکی خصوصی تعقیب یا رسیدگی یا اجرای احکام موقوف گردد، گذشت باید منجز باشد و در صورتی‌که گذشت مشروط و معلق بر امری باشد، در صورتی ترتیب اثر داده می‌شود که آن شرط محرز گردد. همچنین عدول از گذشت مسموع نخواهد بود و هرگاه متضررین از جرم متعدد باشند، تعقیب جزایی با شکایت هر یک از آنان شروع می‌شود؛ ولی موقوفی تعقیب، رسیدگی و مجازات موکول به گذشت تمام کسانی است که شکایت کرده‌اند.

تبصره یک- حق گذشت به وراث قانونی صاحب آن حق منتقل و در صورت گذشت همگی وراث، تعقیب، رسیدگی و اجرای مجازات موقوف می‌گردد.

تبصره دو- تأثیر گذشت در جرایمی که بزه‌دیده صغیر یا مجنون است، درغیر از مجازات‌هایی که حق‌الناس می‌باشد منوط به موافقت دادستان است.

مبحث چهارم: مرور زمان

ماده 1-164: مرور زمان، تعقیب جرایمی را که مجازات قانونی آنها تعزیری یا بازدارنده و یا اقدامات تأمینی و تربیتی است و از تاریخ وقوع جرم تا انقضای مواعد زیر تقاضای تعقیب نشده و یا از تاریخ اولین اقدام تعقیبی تا انقضای این مواعد به صدور حکم قطعی منتهی نشده باشد، موقوف می‌کند:


1- جرایمی که حداکثر مجازات قانونی آن بیش از 10 سال حبس است با انقضای مدت 10 سال

2- جرایمی که حداکثر مجازات قانونی آن از پنج تا 10 سال حبس است با انقضای مدت 7 سال

3- جرایمی که حداکثر مجازات قانونی آن 91 روز حبس تا یک سال و یا تا10 میلیون ریال جزای نقدی است با انقضای مدت یک سال

4- در سایر جرایم با انقضای مدت پنج سال.

تبصره- چنانچه مجازات محکوم علیه حبس توأم با مجازات‌های دیگر باشد، برای شمول مرور زمان مجازات حبس ملاک احتساب است.

ماده 2-164: شاکی خصوصی در جرایم قابل گذشت، هرگاه تا شش ماه از تاریخ اطلاع از وقوع جرم طرح شکایت نکند، حق تعقیب جزایی او ساقط می‌شود؛ مگر این‌که تحت سلطه قانونی متهم بوده یا به علتی که خارج از اختیار او بوده، قادر به شکایت نباشد که در این صورت مهلت مزبور از تاریخ رفع مانع خواهد بود و هرگاه متضرر از جرم قبل از انقضای مدت مذکور فوت کند، ورثه وی حق شکایت در مهلت شش ماه از تاریخ وفات را خواهند داشت.

ماده 3-164: در جرایم تعزیری و بازدارنده و اقدامات تأمینی و تربیتی، هرگاه از تاریخ قطعیت حکم در جرایم موضوع بند (الف) ماده 1-164 بعد از گذشت پانزده سال و در مورد جرایم موضوع بند (ب) بعد از گذشت 10 سال در سایر جرایم بند (ج) بعد از گذشت دو سال و در جرایم بند (د) بعد از گذشت هفت سال حکم شروع به اجرا نشده باشد، اجرای آن موقوف می‌شود؛ اما آثار تبعی حکم به قوت خود باقی است.

تبصره یک- اگر اجرای تمام یا بقیه مجازات موکول به گذشتن مدت یا رفع مانعی باشد، مرور زمان از تاریخ انقضای آن مدت و رفع آن مانع محاسبه می‌شود.

تبصره دو- مرور زمان اجرای احکام دادگاه‌های خارج از کشور نسبت به اتباع ایرانی در حدود مقررات و موافقت‌نامه‌های قانونی مشمول مقررات این ماده است.

ماده 4-164: هرگاه نسبت به یک شخص به موجب حکم یا احکامی محکومیت‌های قطعی متعدد صادر شود، شروع به اجرای هریک از محکومیت‌ها قاطع مرور زمان نسبت به دیگر محکومیت‌هاست.

ماده 5-164: مرور زمان در مدت تعلیق اجرای مجازات جاری نمی‌شود و در مورد آزادی مشروط مرور زمان باقی‌مانده مجازات از تاریخ صدور حکم بازگشت محکوم‌علیه به حبس آغاز می‌شود.

ماده 6-164: هر گاه اجرای مجازات شروع؛ ولی به هر علت قطع شود، تاریخ شروع مرور زمان، تاریخ قطع اجرای مجازات است و در مواردی که بیش از یک نوبت قطع گردد، شروع مرور زمان از تاریخ آخرین انقطاع است؛ مگر این‌که اجرای مجازات براثر فعل عمدی محکوم‌علیه رد شده باشد که در این صورت مرور زمان جریان نمی‌یابد.

ماده 7-164: در هر مورد که قرار اناطه از مراجع کیفری صادر شود، مرور زمان تعقیب از تاریخ قطعیت رأی مرجعی که رسیدگی کیفری منوط به صدور آن است، شروع می‌شود.

ماده 8-164: قطع مرور زمان مطلق است و نسبت به تمامی شرکا و معاونان اعم از آن‌که تعقیب شده یا نشده باشند، اعمال می‌گردد؛ هر چند تعقیب تنها نسبت به یکی از آنها شروع شده باشد. همچنین شروع به اجرای حکم نسبت به برخی از شرکا یا معاونان جرم قاطع مرور زمان نسبت به دیگر محکومان است.

ماده 9-164: تعلیق مرور زمان تنها نسبت به شخصی که به جهت وضعیت او مرور زمان معلق شده، اعمال می‌شود.

ماده 10-164: مرور زمان، تعقیب در مورد جرم مستمر از تاریخ قطع استمرار و در مورد جرم به عادت از تاریخی احتساب می‌شود که آخرین بار تحقق یافته است.

ماده 11-164: موقوف شدن تعقیب یا اجرای حکم مانع استیفای حقوق مدعی خصوصی نیست و در زمان تعلیق مرور زمان، مرجع طرح دعوای خصوصی دادگاه حقوقی است.

مبحث پنجم: توبه مجرم قبل ازدستگیری

ماده 1-165: درجرایمی که مجازات‌های آنها حق‌الناس نباشد، توبه مجرم وصلاح وپشیمانی او قبل ازدستگیری موجب توقف تعقیب وسقوط مجازات است؛ مگر در مواردی که دراین قانون خلاف آن مقرر می‌شود.

ماده 2-165: احراز توبه وصلاح مرتکب جرم جهت منع تعقیب ورسیدگی لازم است وبه صرف ادعای مرتکب اکتفا نمی‌شود جز در مواردی که دراین قانون خلاف آن مقرر می‌گردد.

ماده 3-165: درصورتی که مقام تعقیب قضایی احراز توبه وصلاح مجرم را کند، با ذکر دلایل قرار منع تعقیب را صادر می‌کند ودرصورت اختلاف میان مقام تحقیق (بازپرس) ومقام تعقیب (دادستان ) دادگاه مربوطه حل اختلاف خواهد نمود.

ماده 4-165: متهم با داشتن مدارک و ادله بر توبه واصلاح خود قبل ازدستگیری می‌تواند آنها را دردادگاه نیز مطرح کند ودرصورت احراز آن توسط دادگاه حکم برائت صادر می شود.

مبحث ششم: اعاده حیثیت

ماده 1-166: کسانی که طبق ماده 3-123 این قانون از حقوق اجتماعی محروم شده‌اند، پس از گذشت زمان‌های تعیین شده در آن ماده به اعاده حیثیت نایل می‌شوند و آثار تبعی محکومیت آنها زایل می‌گردد؛ مگر این‌که به موجب قانون ترتیب دیگری مقرر شده باشد.

ماده 2-166: کسانی که به موجب حکم قطعی دادگاه به صورت مستقل یا تبعی یا تکمیلی از تمام یا برخی از حقوق اجتماعی محروم می‌شوند، یا از اقامت در نقطه یا نقاط معین ممنوع و یا به اقامت در نقطه یا نقاط معینی مجبورمی‌شوند پس از انقضای‌حداقل یک سوم مدت مقرر، درصورتی‌که مرتکب بزه عمدی جدیدی نشده ومستمراً از خود حسن اخلاق نشان داده باشند، دادگاه صادرکننده حکم قطعی می‌تواند با درخواست محکوم‌علیه و پیشنهاد دادستانی که حکم زیر نظر وی اجرا شده یا می‌شود،‌حکم به زوال محرومیت وی از تمام یا برخی از حقوق اجتماعی به استثنای بند یک ماده 4-123 این قانون و یا توقف اجرای اقدامات تأمینی مزبور صادر ‌نماید. حکم دادگاه در این موارد قطعی است.

تبصره- دادستان پس از درخواست محکوم برای اعمال مفاد این ماده، سوابق کیفری وی را بررسی و راجع به اخلاق و رفتار وی در طول مدت اجرای حکم و پس از آن، از مراجع مربوط و اشخاص مطلع استعلام نموده و چنانچه درخواست وی را موجه تشخیص دهد، پیشنهاد خود را به دادگاه اعلام می‌کند ونظر خود را به طور کتبی به متقاضی اعلام می‌نماید. نظر دادستان در این مورد مانند قرارهای نهایی قابل اعتراض می‌باشد.

باب دوم: حدود
فصل اول: قواعد عمومی

مبحث اول: تعریف و موارد حد

ماده 1-211: حد مجازاتی است که در شرع مقدس برای جرایم خاص و به میزان وکیفیت معینی مقرر گردیده و قابل تبدیل یا تخفیف و یا تعطیل نمی‌باشد و تفصیل آن به شرح مندرج در این قانون است.

ماده 2-211: تعقیب رسیدگی و صدور حکم در مواردی که حد جنبه حق‌اللهی دارد، متوقف به درخواست کسی نیست.

ماده 3-211: جرایمی که در شرع مقدس برای آنها مجازات حدی تعیین شده است عبارتند از:

1 – زنا و ملحقات آن ( لواط، تفخیذ ومساحقه )

2- قوادی

3 – قذف

4- سب النبی

5 – ارتداد و بدعت گذاری و سحر

6– خوردن مسکر

7 – سرقت

8 – محاربه و افساد فی‌الارض

مبحث دوم: شرایط عمومی حد

ماده 1-212: در جرایم مستوجب حد مرتکب در صورتی مسئول است که علاوه بر شرایط عمومی (بلوغ، عقل، اختیار، آگاهی به موضوع و عدم اضطرار) آگاه به حرمت آن در شرع نیز باشد.

تبصره یک- شرایط خاص دیگری برای برخی ازحدود لازم است که درجای خود ذکر خواهد شد.

ماده 2-212: هر گاه مرتکب علم به حرمت فعل موجب حد داشته باشد؛ ولی نسبت به مجازات برآن جاهل باشد، مستوجب حد خواهد بود.

ماده 3-212: هرگاه طفل نابالغ ممیز یا شخص دیوانه‌ای که قابلیت تأدیب دارد، مرتکب یکی از جرایم موجب حدگردد، با توجه به نوع جرم و شرایط ارتکاب و شخصیت مرتکب به نحو متناسب و با توجه به قوانین و مقررات مربوط تأدیب می‌شود.

مبحث سوم: راه‌های اثبات حد

ماده 1-213: راه‌های اثبات جرایم موجب حد بینه، اقرار یا قراین و شواهدی است که موجب علم بین و حسی برای قاضی باشد.

ماده 2-213: تعداد شهود در بینه بر زنا، ‌لواط، مساحقه و تفخیذ چهار نفر مرد عادل است و اقرار نیز در این موارد چهار بار لازم است و در سایر حدود دو شاهد مرد عادل یا دوبار اقرار کفایت می‌کند، به‌جز حد محاربه و افسادفی‌الارض که در اثبات آن یک‌بار اقرار کفایت می‌کند. شرایط عمومی شاهد و اقرار در اثبات موجب حد معتبر است.

تبصره یک - انکار بعد از اقرار موجب سقوط حد نیست، به‌جز در اقرار به حدی که مجازات آن قتل یا رجم است و چنانچه اقرارکننده در هر مرحله‌ای از اقرار خود برگردد و انکار کند، مجازات قتل یا رجم ساقط می‌شود وبه جای آن در زنا و لواط صد ضربه و در غیر آنها تا 74 ضربه شلاق ثابت می‌گردد؛ مگر این‌که قاضی علم بین و حسی به آن داشته باشد.

تبصره دو- شهادت دو مرد و چهار زن عادل برای اثبات زنا کافی است و به کمتر از دو مرد اکتفا نمی‌شود ودر مواردی که حد زنا قتل یا رجم است، شهادت سه مرد و دو زن عادل کافی است ودرصورتی که دومرد وچهار زن عادل به آن شهادت دهند، تنها حد شلاق ثابت‌ می‌شود.

تبصره سه- شهادت و اقرار باید صریح باشد و شاهد باید در خصوص شهادت بر زنا یا لواط یا مساحقه یا تفخیذ آن را مشاهده کرده باشد و بدون استناد به مشاهده شهادت او قبول نمی‌شود؛ بلکه در این صورت و همچنین در صورتی که شهود به عدد لازم نرسند، شهادت قذف محسوب می شود و موجب حد است.

تبصره چهار – چنانچه مستند حکم علم حسی قاضی باشد، موظف است در حکم خود قراین و شواهد موجب حصول علم را تصریح نماید.

ماده 3-213: در جرایم موجب حد هرگاه متهم ادعای اکراه، اضطرار یا فقدان عقل، بلوغ یا آگاهی را در زمان ارتکاب جرم نماید، در صورتی که احتمال صدق گفتار وی داده شود ادعای مذکور بدون نیاز به بینه و سوگند پذیرفته می‌شود و حد ثابت نخواهد شد؛ مگر آن‌که خلاف ادعای وی به یکی از راه‌های معتبر ثابت گردد و همچنین اگر ادعا کند که اقرار او با تهدید و ارعاب یا شکنجه گرفته شده است.

تبصره - موارد احتمال زنای به عنف یا ربایش یا اغفال و اکراه مشمول این ماده نبوده و دادگاه موظف به بررسی و تحقیق است.

ماده 4-213: هرگاه به هر جهتی وقوع جرم موجب حد و یا یکی از شرایط آن مورد شبهه و تردید قرار گیرد و حجت معتبر بر نفی آن شبهه نباشد، موجب حد ثابت نخواهد شد.

مبحث چهارم: شرکت، معاونت و شروع به جرم حدی

ماده 1-214: شرکت در جرایم حدی در صورت تحقق و صدق موجب آن حد یا حد دیگری برآن مجازات آن حد را خواهد داشت و در غیر این صورت چنانچه در قانون مجازات دیگری برای آن عمل مقرر شده باشد، به آن مجازات محکوم می‌شود والا در حکم معاون خواهد بود.

ماده 2-214: معاونت در جرایم حدی اگر مصداق یکی از موجبات همان حد یا حد دیگری باشد، مجازات آن حد را دارد و در غیر این صورت چنانچه در قانون مجازات دیگری برای آن معین شده باشد، به آن مجازات محکوم می‌‌گردد والا حسب مورد به یکی از مجازات‌‌های مقرر برای معاونت در جرم محکوم می‌شود.

تبصره - شرایط تحقق معاونت در جرم موجب حد همان‌گونه است که درمقررات کلی معاونت در جرم در این قانون آمده است.

ماده 3-214: شروع به جرم حدی در صورتی که در قانون مجازات دیگری برای آن معین شده باشد، آن مجازات را دارد ودرغیراین‌صورت به مقررات کلی شروع به جرم در این قانون عمل خواهد شد.

مبحث پنجم: تخفیف، تبدیل و سقوط حد

ماده 1-215: دادگاه نمی‌تواند در کیفیت، نوع و میزان حدود شرعی تغییر یا تخفیف دهد و یا مجازات را تبدیل نماید و تنها از طریق عفو به کیفیت مقرر در قانون قابل تخفیف یا تبدیل می‌باشد.

ماده 2-215: هرگاه مرتکب یکی از جرایم موجب حد پس از صدور حکم دیوانه شود، حد از او ساقط نمی‌شود؛اما در صورت عروض جنون قبل از صدور حکم در حدودی که جنبه حق اللهی دارد تعقیب و محاکمه کیفری تا زمان افاقه معلق می‌گردد و نسبت به ضرر و زیان و مسئولیت مدنی دادگاه می‌تواند با حضور ولی شرعی مجنون رسیدگی نماید.

ماده 3-215: اجرای حد شلاق مشروط به حالت سلامت محکوم‌علیه است و در حالت بیماری در صورتی که در اجرای حد احتمال خطر یا ازدیاد بیماری یا عدم امکان درمان برود و نسبت به زنان باردار یا شیرده یا در ایام حیض، نفاس و استحاضه شدید به تأخیر می‌افتد.همچنین شلاق را نباید در هوای بسیار سرد یا بسیار گرم جاری نمود.

تبصره - در صورتی که امید به بهبودی بیمارنباشد یا دادگاه مصلحت بداند که در حال بیماری حد جلد جاری شود، با یک دسته ترکه یا تازیانه که به تعداد ضربات حد باشد فقط یک بار به او زده می‌شود.

ماده 4-215: اجرای حدود دیگر (غیراز شلاق) چنانچه سالب حیات باشد بدون شرط اجرا می‌شود؛ مگر در مورد زن باردار یا شیرده که پس از تحقق زایمان و تضمین حیات نوزاد اجرا خواهد شد و چنانچه حد سالب حیات نباشد مانند قطع دست یا پا در صورتی اجرا می‌گردد که بیم خطر برای حیات محکوم‌علیه یا از بین رفتن عضو دیگری از او نرود. در موردی که محکوم علیه در شرایطی باشد که هیچ‌گاه نشود آن حد را بر او اجرا نمود، حد ساقط می‌شود و دادگاه صادر کننده حکم چنانچه مجازات دیگری برای آن در قانون معین نشده باشد، می‌تواند مجازات تعزیری شش ماه تا دو سال حبس را به تناسب نوع جرم و خصوصیات مجرم صادر کند.

ماده 5-215: اجرای حد تازیانه به نحو زیر انجام می‌شود:

1- در حد زنا تازیانه به شدت و در سایر حدود به طور متوسط زده می شود.

2- حد مرد در حالی که ایستاده و حد زن در حالی که نشسته است، اجرا می شود.

3- در حد زنا، لواط، تفخیذ و شرب خمر در حالی که مرد پوشاکی جز ساتر عورت ندارد و در حد قذف در حالی که پوشش متعارف به تن دارد، اجرا می شود.

4- حد تازیانه زن در حالی که پوشش متعارف به تن دارد به گونه‌ای که در اثر اجرای حد بدن او نمایان نشود، اجرا می‌گردد.

5- تازیانه به طور متوالی و در یک مجلس به تمام بدن محکوم غیر از سر و صورت و عورت وی زده می شود.

ماده 6-215: در جرایم موجب حد به استثنای جرم قذف هرگاه متهم قبل از اثبات جرم توبه کند و ندامت او برای قاضی احراز شود، مجازات حد از او ساقط می‌‌گردد.

تبصره - توبه محارب بعد از دستگیری یا تسلط بر او مسقط مجازات نیست.

ماده 7-215: در جرایم موجب حد به استثنای قذف هرگاه توبه و ندامت محکوم‌علیه بعد از اثبات جرم در دادگاه باشد، چنانچه اثبات جرم به وسیله شهادت شهود نباشد قاضی صادر کننده حکم می‌تواند عفو یا تخفیف یا تبدیل آن را توسط رئیس قوه قضاییه از ولی امر مسلمین درخواست نماید.

ماده 8 -215: گذشت شاکی در حد قذف درهرحال موجب سقوط حد است و در حد سرقت قبل از اثبات در دادگاه موجب سقوط حد می‌باشد.
مبحث ششم: تعدد و تکرار جرایم حدی و غیر حدی

ماده 1-216: تعدد جرایم مختلف در حدود موجب تعدد مجازات می‌گردد؛ ولی چنانچه جرایم از یک نوع باشد، سبب تعدد مجازات نمی‌شود. در صورت اخیر اگر مجازات از یک نوع نباشد مانند آن‌که بعضی موجب شلاق و بعضی موجب اعدام باشد، به هر دو مجازات محکوم می‌شود و عموماً مجازات‌ها باید به ترتیبی اجرا گردد که هیچ‌کدام از آنها زمینه حد دیگری را از بین نبرد.

تبصره - مجازات حبس حدی یا تبعید مانع از اجرای حد اعدام نمی‌شود.

ماده 2-216: هرگاه کسی سه بار مرتکب یک نوع جرم مستوجب حد شود و هر بار حد همان جرم بر او جاری گردد (تکرار جرم حدی) در مرتبه چهارم حد وی قتل است.

ماده 3-216: هرگاه کسی مرتکب جرم موجب حد در زمان‌های مقدسی مانند ماه رمضان، عیدقربان، عید فطر، عاشورا یا مکان‌های مقدسی مانند مساجد گردد، در صورتی که عرفاً هتک حرمت آن زمان یا مکان مقدس باشد علاوه بر حد به حداکثر تا 20 ضربه شلاق نیز محکوم می‌شود.

ماده 4-216: در موارد تعدد جرم موجب حد و جرم موجب تعزیر یا مجازات بازدارنده، مجازات نیز متعدد می‌شود و هر دو اجرا می‌گردد، جز در مواردی که مجازات حدی سالب حیات و مجازات تعزیر یا بازدارنده حق‌الناس نباشد که در این صورت فقط مجازات سلب حیات اجرا می‌شود؛اما در صورت سقوط حد به عفو و امثال آن مجازات تعزیری یا بازدارنده اجرا خواهد شد. همچنین چنانچه مجازات حدی سالب حیات نباشد و مجازات تعزیری و بازدارنده نیز حق الناس نباشد؛اما به جهت جرمی باشد که مشابه جرم حدی است یا از مقدمات آن باشد مانند سرقت غیر حدی و سرقت حدی یا روابط نامشروع و زنا، در صورت اجرای مجازات حدی مجازات تعزیری و بازدارنده ساقط می شود.

ماده 5-216 : در موارد تعدد جرم موجب حد و جرم موجب قصاص، مجازات نیز متعدد می‌شود و در صورتی که هر دو مجازات قابل جمع بوده، هر دو اجرا می‌گردد؛اما چنانچه مجازات حدی موضوع قصاص را از بین ببرد مانند اعدام و قصاص‌نفس و یا موجب تأخیر در اجرای قصاص که حق‌الناس است، گردد مانند حبس، تبعید و قصاص نفس اجرای قصاص مقدم است و در صورت عفو یا تبدیل به دیه مجازات حدی اجرا می‌شود.‌

فصل دوم : جرایم و مجازات‌های حدی

مبحث اول: زنا و ملحقات آن (لواط، تفخیذ و مساحقه )

زنا

ماده 1-221 : زنا عبارت است از جماع مرد و زنی که علقه زوجیت بین آنها نبوده و از موارد وطی به شبهه نیز نباشد.

تبصره یک- جماع با دخول آلت رجولیت به اندازه ختنه گاه در قبل یا دبر زن محقق می‌شود.

تبصره دو- هر گاه طرفین یا یکی از آنها نابالغ باشد نیز زنا محقق می‌شود؛اما نابالغ مجازات نداشته و تأدیب می‌‌گردد.

ماده 2-221 : وطی به شبهه نسبت به کسی محقق است که به دلیل جهل به حکم یا موضوع، جماع را جایز می‌داند.

ماده 3-221 : جماع با میت زناست؛ مگر جماع زوج با زوجه متوفای خود که زنا نبوده؛ ولی موجب شلاق تا 74 ضربه می‌شود.

ماده 4-221 : هرگاه متهم به زنا مدعی زوجیت یا وطی به شبهه باشد، ادعای وی بدون بینه یا سوگند پذیرفته می‌شود؛ مگر آن‌که خلاف آن با حجت شرعی لازم ثابت شود.

ماده 5-221 : حد زنا در موارد زیر قتل است:

1- زنا با محارم نسبی

2- زنا با زن‌ پدر که‌ موجب‌ قتل‌ زانی‌ است‌.

3- زنای مرد غیر مسلمان با زن مسلمان که موجب قتل زانی است.

4- زنای به عنف که با قهر وغلبه زانی صورت می گیرد.

5- زنای زن یا مردی که واجد شرایط احصان باشد که حد آن سنگسار است.

تبصره یک- مجازات زانیه در بند(ب) و( ج) حسب مورد تابع سایر احکام مربوط به زناست.

تبصره دو- هرگاه کسی به قصد زنا زنی را بیهوش نموده و یا به وی داروی خواب‌آور بدهد و در حال بیهوشی یا خواب با وی زنا نماید و همچنین زنا از طریق اغفال دختر نابالغ در حکم زنای به عنف است.

تبصره سه- پیرمرد یا پیرزنی که دارای شرایط احصان باشد، علاوه بر مجازات مذکور به صد ضربه شلاق نیز محکوم می‌گردد.

تبصره چهار- هرگاه اجرای حد رجم مفسده داشته و باعث وهن نظام شود، با پیشنهاد دادستان مجری حکم و تأیید رئیس قوه قضاییه در صورتی که موجب حد با بینه شرعی اثبات شده باشد، رجم تبدیل به قتل می‌شود و در غیر این صورت تبدیل به صد ضربه شلاق می‌‌گردد.

ماده 6-221 : احصان در هریک از مرد و زن به نحو زیر محقق می‌شود:

1- احصان مرد عبارت است از آن که دارای همسر دایمی و بالغ باشد و در حالی که بالغ و عاقل بوده، از طریق قبل با همان همسر در حال بلوغ وی جماع کرده باشد و هر وقت بخواهد امکان جماع از طریق قبل را با وی داشته باشد.

2- احصان زن عبارت است از آن‌که دارای همسر دایمی و بالغ باشد ودر حالی که بالغ وعاقل بوده، همان شوهر بالغ با او از طریق قبل جماع کرده باشد و امکان جماع از طریق قبل را با وی داشته باشد.

ماده 7-221 : اموری از قبیل مسافرت، حبس، حیض، نفاس و بیماری مانع مقاربت یا بیماری که موجب خطر برای طرف مقابل می‌گردد مانند ایدز و سفلیس، زوجین را از احصان خارج می‌کند.

ماده 8-221 : طلاق رجعی قبل از سپری شدن ایام عده، با وجود سایر شرایط مرد و زن را از احصان خارج نمی‌کند؛ ولی طلاق بائن آنها را از احصان خارج می‌ نماید.

تبصره- طلاق خلعی که تبدیل به رجعی شده باشد تا قبل از جماع موجب خروج طرفین از احصان است.

ماده 9-221: در زنا با محارم نسبی و زنای محصنه، چنانچه زانیه بالغ و زانی نابالغ باشد، مجازات زانیه فقط صد ضربه شلاق است.

ماده 10-221: مردی که همسر دایم دارد، هرگاه قبل از دخول مرتکب زنا شود، حد وی صد ضربه شلاق، تراشیدن سر و تبعید به مدت یک‌سال قمری است.

ماده 11-221 : حد زنا در سایر موارد صد ضربه شلاق است.

ماده 12-221 : هرگاه مردی زنی را مجبور کند که با او زنا کند، علاوه بر مجازات مقرر در صورتی که زن باکره باشد، به پرداخت ارش‌البکاره و مهرالمثل محکوم می‌شود و در غیر این‌صورت فقط به پرداخت مهرالمثل محکوم می‌گردد.

ماده 13-221: اگر دو طرف یا یک طرف رابطه نامشروع دوجنسی باشد، در صورتی که احراز شود، یکی از عناوین موجب حد واقع شده (مانند این که علم اجمالی پیدا شود یا مساحقه انجام گرفته و یا زنا ) و به مجازات آن حد ( صد ضربه شلاق در مثال ذکرشده) محکوم می‌شود و در غیر این صورت هر یک به مجازات تعزیری به تناسب جرم و خصوصیات مجرم تا 99 ضربه شلاق محکوم می‌گردند.

ماده 14-221: هرگاه‌ مرد یا زنی‌ کمتر از چهار بار اقرار به زنا نماید، به مجازات تعزیری به تناسب جرم و خصوصیات مجرم تا 74 ضربه شلاق محکوم می‌شود.

ماده 15-221: مناسب است قاضی اجرای حکم مردم را از زمان اجرای حد زنا آگاه سازد و لازم است عده‌ای از مؤمنان که از سه نفر کمتر نباشند، در حال اجرای حد زنا حضور یابند.

ماده 16-221: مرد را هنگام سنگ‌سار تا نزدیکی کمر و زن را تا نزدیکی سینه در گودال دفن می‌کنند و آنگاه سنگ‌سار می‌نمایند. بزرگی سنگ نباید به حدی باشد که با اصابت یک یا دو عدد شخص کشته شود. همچنین نباید به اندازه‌ای کوچک باشد که نام سنگ بر آن صدق نکند.

ماده 17-221: اگر محکوم به سنگ‌سار از گودال فرار کند، در صورتی که زنای او به اقرار ثابت شده باشد بازگردانده نمی‌شود و مجازات سنگ‌سار از او ساقط می‌گردد و در غیر این صورت برگردانده می‌شود و مجدداً سنگ‌سار می‌شود.
لواط

ماده 18-221 : لواط عبارت است از دخول آلت رجولیت به اندازه ختنه‌گاه در دبر انسان مذکر؛ هرچند مرده باشد.

ماده 19-221 : حد لواط برای فاعل درصورت عنف یا دارا بودن شرایط احصان قتل است ودر صورت فقدان شرایط احصان صد ضربه تازیانه است و حد لواط برای مفعول در صورتی که بالغ و عاقل باشد و اکراه نشده باشد، قتل است.

تبصره- شرایط احصان در لواط همان شرایط احصان در زناست.

ماده 20-221 : هرگاه مردی کمتر از چهار بار اقرار به لواط نماید، به مجازات تعزیری 70ضربه شلاق محکوم می شود.

تفخیذ

ماده 21-221 : تفخیذ عبارت است از مالیدن آلت رجولیت بین ران‌های یا الیتین انسان مذکر هر چند مرده باشد.

تبصره- دخول کمتر از ختنه گاه در حکم تفخیذ است.

ماده 22-221: حد فاعل و مفعول در تفخیذ صد ضربه شلاق ‌است و فرقی میان محصن و غیر محصن وعنف و غیر عنف در مجازات نیست و طرفی که اکراه شده و یا طفل است، مجازات نمی‌شود.

تبصره- در صورتی که فاعل غیر مسلمان و مفعول مسلمان باشد، حد فاعل قتل است.

ماده 23-221: هر گاه‌ دو یا چند مرد از روی‌ شهوت و بدون‌ ضرورت‌ به‌ صورت برهنه‌ زیر یک‌پوشش‌ قرار گیرند، به تناسب جرم وشخص مجرم به مجازات تعزیری تا 99 ضربه‌ شلاق محکوم می‌شوند.

تبصره- هرگاه یکی از طرفین نابالغ یا مکره باشد، حکم مذکور تنها نسبت به فرد بالغ جاری است.

ماده 24-221: همجنس بازی انسان مذکر در غیر از لواط و تفخیذ از قبیل تقبیل و ملامسه از روی شهوت موجب تعزیر به تناسب جرم وشخص مجرم تا 74 ضربه شلاق است.

ماده 25-221: هرگاه مردی کمتر از چهار بار اقرار به تفخیذ نماید، به مجازات تعزیری 70ضربه شلاق محکوم می شود.

مساحقه

ماده 26-221 : مساحقه عبارت است از اینکه انسان مؤنث، اندام تناسلی خود را به اندام تناسلی همجنس خود هر چند مرده باشد بمالد.

ماده 27-221 : حد مساحقه، صد ضربه شلاق است.

ماده 28-221 : در حد مساحقه فرقی بین فاعل و مفعول و مسلمان و غیرمسلمان نیست.

ماده 29-221 : همجنس بازی انسان مؤنث در غیر از مساحقه از قبیل تقبیل و ملامسه از روی شهوت موجب تعزیر به تناسب جرم وشخص مجرم تا 74 ضربه شلاق است.

ماده 30-221 : هر گاه دو یا چند زن از روی شهوت و بدون ضرورت به صورت برهنه زیر یک پوشش قرار گیرند، به مجازات تعزیری به تناسب جرم وشخص مجرم تا 99 ضربه شلاق محکوم می‌شوند و در صورت تکرار تعزیر، در مرتبه سوم و بالاتر به یک صد ضربه شلاق به عنوان حد محکوم خواهند شد.

تبصره- هرگاه یکی از طرفین نابالغ یا مکره باشد، حکم مذکور نسبت به نابالغ و مکره جاری نیست.
ماده 31-221 : در صورت عدم قیام ادله اثباتی بر جرایم حدی این فصل و انکار متهم به جز در موارد احتمال ارتکاب با عنف، آزار، ربایش یا اغفال و اکراه هرگونه تحقیق و تفحص و کنکاش جهت کشف امور پنهان و مستور از انظار ممنوع است.

مبحث دوم: قوادی

ماده 1-222 : قوادی عبارت است از به هم رساندن دو یا چند نفر برای زنا یا لواط مشروط بر این‌که زنا یا لواط تحقق یابد.

تبصره- در قوادی تکرار عمل شرط نیست.

ماده 2-222 : حد قوادی برای مرد 75 ضربه شلاق و تبعید از سه ماه تا یک سال و برای زن فقط 75 ضربه شلاق است.

ماده 3-222: در صورتی که کسی دو یا چند نابالغ را برای زنا یا لواط به هم برساند، موجب حد نیست؛اما به مجازات تعزیری به تناسب جرم وشخص مجرم تا74 ضربه شلاق محکوم می شود.

ماده 4-222: هر گاه کسی محلی را برای به هم رساندن افراد و برقراری ارتباط نامشروع میان آنها تشکیل دهد، علاوه بر مجازات قوادی در صورت تحقق شرایط آن، به مجازات حبس تعزیری به تناسب جرم و مجرم از یک سال تا دو سال محکوم می‌گردد.

مبحث سوم: قذف

ماده 1-223 : قذف عبارت است از نسبت دادن زنایا لواط به شخص دیگر؛ هرچند مرده باشد.

ماده 2-223: هرگاه کسی غیر از زنا یا لواط امر حرام دیگری را مانند رابطه نامشروع و مساحقه که به موجب قانون جرم محسوب می‌شود به دیگری نسبت دهد به مجازات تعزیری به تناسب جرم وشخص مجرم تا 74 ضربه شلاق محکوم می شود.

ماده 3-223 : قذف باید روشن و بدون ابهام بوده و نسبت دهنده به معنای لفظ آگاه بوده و قصد انتساب داشته باشد؛ گرچه مقذوف یا مخاطب در حین قذف از مفاد آن آگاه نباشد.

تبصره - قذف علاوه بر لفظ با نوشتن هرچند به شیوه الکترونیکی نیز تحقق می‌یابد.

ماده 4-223 : هرگاه‌ کسی‌ به‌ فرزند مشروع‌ خود بگوید تو فرزند من‌ نیستی قذف او محسوب نمی شود. همچنین‌ اگر کسی‌ به‌ فرزند مشروع‌ دیگری‌ بگوید تو فرزند او نیستی پدر را قذف کرده است نه پسر را.

تبصره‌- در مورد ماده مذکور‌ هر گاه‌ قرینه‌‌ای‌ در بین‌ باشد که‌ منظور قذف‌ نیست،‌ حد ثابت‌ نمی‌شود.

ماده 5-223 : هر گاه‌ کسی‌ به‌ شخصی‌ بگوید که‌ تو با فلان‌ زن‌ زنا کرده‌ای‌ یا با فلان‌ مرد لواط نموده‌ای،‌ فقط نسبت‌ به‌ مخاطب‌ قذف‌ بوده نه نسبت به فرد دیگر و گوینده‌ محکوم‌ به‌ حد قذف‌ می‌شود.

ماده 6-223: هرگاه کسی به قصد نسبت دادن زنا یا لواط به دیگری الفاظی غیر از زنا یا لواط به کار ببرد که صریح در انتساب زنا یا لواط به افرادی از قبیل همسر، پدر، مادر، خواهر یا برادر مخاطب باشد، نسبت به کسی که زنا یا لواط را به او نسبت داده محکوم به حد قذف می‌شود و در خصوص مخاطب که به علت این انتساب اذیت شده باشد، مرتکب به تناسب جرم وشخص مجرم به مجازات تعزیری تا 74 ضربه شلاق محکوم می‌گردد.

ماده 7-223: هر دشنام یا نسبتی که‌ باعث‌ اذیت‌ شنونده‌ شود و دلالت‌ بر قذف‌ نکند مانند این‌که‌ کسی‌ به ‌زنش‌ بگوید تو باکره‌ نبودی‌ مرتکب به تناسب جرم وشخص مجرم به مجازات تعزیری تا 74 ضربه شلاق محکوم می‌شود.

ماده 8-223 : حد قذف هشتاد ضربه شلاق است.

ماده 9-223 : هرگاه کسی زنا یا لواطی که موجب حد نیست مانند زنا یا لواط در حال اکراه یا عدم بلوغ را به کسی نسبت دهد موجب حد نخواهد شد و نسبت دهنده به تناسب جرم انجام شده وشخص مجرم به مجازات تعزیری تا 74 ضربه شلاق محکوم می‌شود.

ماده 10-223 : قذف در صورتی موجب حد می شود که قذف شونده در هنگام قذف بالغ، عاقل، مسلمان، معین وغیر متظاهر به زنا یا لواط باشد.

تبصره یک- هرگاه قذف شونده، نابالغ، مجنون، کافر یا غیر معین باشد، قذف‌کننده به مجازات تعزیری به تناسب جرم وشخص مجرم تا 74 ضربه شلاق محکوم می‌شود؛اما قذف متظاهر به زنا یا لواط مجازات ندارد.

تبصره دوـ قذف کسی که متظاهر به زنا یا لواط است و نسبت به آنچه که متظاهر به آن نیست موجب حد می‌باشد. مثل نسبت دادن لواط به کسی که متظاهر به زنا باشد.

ماده 11-223 : نسبت دادن زنا یا لواط به کسی که به خاطر همان زنا یا لواط محکوم به حد شده قبل از توبه مقذوف مجازات ندارد؛ ولی پس از توبه وی، موجب حد است.

ماده12 -223: قذف از حقوق‌الناس است و پس از شکایت قذف شونده و اثبات حد اجرای آن نیز منوط به مطالبه اوست و در صورت عفو ساقط می‌شود.

ماده 13-223: هرگاه شخصی چند نفر را ‌به‌طور جداگانه قذف کند دربرابر قذف هر یک، جداگانه حد بر او جاری می‌شود، خواه همگی با هم شکایت کنند، خواه به‌طور جداگانه.

ماده 14-223: هرگاه شخصی چند نفر را به یک لفظ قذف نماید، هر کدام از آنها می‌توانند جداگانه شکایت کنند و در صورت صدور محکومیت مطالبه اجرای آن را کنند؛اما در هر صورت بیش از یک حد بر او جاری نمی‌شود.

تبصره- حکم مواد 12-223، 13-223 و 14-226 در مورد افترا، دشنام و قذف غیر مستوجب حد نیز جاری است.

ماده 15-223 : هرگاه کسی شخصی را به یک سبب یا چند سبب قبل از اجرای حد قذف نماید فقط یک حد ثابت می‌شود؛ اما اگر پس از اجرای حد همان قذف را تکرار نماید حد نیز تکرار می‌شود و اگر بگوید آنچه گفته‌ام حق بود، به مجازات تعزیری به تناسب جرم تا 74 ضربه شلاق محکوم ‌می‌گردد.

ماده 16-223: هرگاه پدر یا جد پدری فرزند یا نوه خود را قذف کند، به مجازات تعزیری به تناسب جرم تا 74 ضربه شلاق محکوم می‌شود.

ماده 17-223 : حد قذف اگر اجرا یا عفو نشود به همه وارثان به غیر از زن و شوهر منتقل می‌گردد و هریک از ورثه می توانند آن را مطالبه کنند؛ هر چند دیگران عفو کرده باشند.

تبصره- در صورتی که قاذف پدر یا جد پدری وارث باشد، وارث نمی‌تواند اجرای حد را مطالبه کند.

ماده 18-223 : حد قذف درموارد زیر ساقط می‌شود، خواه قبل یا حین اجرای حکم باشد:

1- هر گاه مقذوف، قاذف را تصدیق نماید.

2- هر گاه آنچه که به مقذوف نسبت داده شده است با شهادت شهود اثبات شود.

3- هرگاه قذف شونده ودرصورت فوت وی ورثه او قذف کننده را عفو نمایند.

4- هرگاه مردی زنش را پس از قذف به زنای پیش از زوجیت یا زمان زوجیت لعان کند.

5- هرگاه دو نفر یکدیگر را قذف کنند، خواه قذف آنها همانند و خواه مختلف باشد.

تبصره- مجازات مرتکبان دربند پنج، تعزیر به تناسب جرم تا 74 ضربه شلاق است.

مبحث چهارم: سب النبی

ماده 1-224 : هر کس پیامبر بزرگوار اسلام (ص ) را دشنام دهد یا قذف کند،سب‌النبی بوده ومحکوم به حد قتل می‌شود.

تبصره- قذف یا دشنام به هریک از ائمه معصومین و یا حضرت فاطمه زهرا(س)در حکم سب النبی (ص) است.

ماده 2-224 : در تحقق سب معصومین قصد جدی شرط است. بنابراین هرگاه متهم به سب ادعا نماید که اظهارات وی از روی اکراه یا غفلت یا سهو یا در حالت مستی یا غضب یا سبق لسان یا بدون توجه به معانی کلمات و یا نقل قول از دیگری بوده است یااین‌که اصلاً مقصود او سب نبوده، ساب محسوب نمی‌شود وادعای او مسموع است.

مبحث پنجم: ارتداد، بدعت‌گذاری و سحر

ماده 1-225 : مسلمانی که به‌طور صریح اظهار واعلان کند که از دین اسلام خارج شده و کفر را اختیار نموده، مرتد است.

ماده 2-225 : در تحقق ارتداد قصد جدی شرط است. بنابراین هرگاه متهم به ارتداد ادعا نماید که اظهارات وی از روی اکراه یا غفلت یا سهو یا در حالت مستی یا غضب یا سبق لسان یا بدون توجه به معانی کلمات و یا نقل قول از دیگری بوده است یا اصل مقصود او چیز دیگری بوده، مرتد محسوب نمی شود وادعای او مسموع است.

ماده 3-225: مرتد بر دو نوع است: فطری و ملی.

ماده 4-225 : مرتد فطری کسی است که حداقل یکی از والدین او در حال انعقاد نطفه مسلمان بوده و بعد از بلوغش اظهار اسلام کرده و سپس از اسلام خارج شود.

ماده 5-225: مرتد ملی کسی است که والدین وی در حال انعقاد نطفه غیر مسلمان بوده و بعد از بلوغش به اسلام گرویده و سپس از اسلام خارج و به کفر برگردد.

ماده 6-225: هر گاه کسی که حداقل یکی از والدین او در حال انعقاد نطفه مسلمان بوده بعد از بلوغ بدون آن‌که تظاهر به اسلام نماید، اختیار کفر کند درحکم مرتد ملی است.

ماده 7-225 : حد مرتد فطری قتل است.

ماده 8-225 : حد مرتد ملی قتل است؛ اما بعد از قطعیت حکم تا سه روز ارشاد وتوصیه به توبه می شود و چنان‌که توبه ننماید، کشته می‌شود .

ماده 9-225: هر گاه احتمال توبه مرتد ملی داده شود، فرصت مناسب به وی داده می‌شود.

ماده 10-225: حد زنی که مرتد شده، اعم از فطری و ملی حبس دایم است و ضمن حبس طبق نظر دادگاه تضییقاتی بر وی اعمال و نیز ارشاد و توصیه به توبه می‌شود و چنانچه توبه نماید، بلافاصله آزاد می‌گردد.

تبصره- کیفیت تضییقات بر اساس آیین‌نامه تعیین می شود.

ماده 11-225 : هر کس ادعای نبوت کند، محکوم به قتل است و هر مسلمانی که بدعتی را در دین اختراع کرده و فرقه‌ای را براساس آن ایجاد کند که برخلاف ضروریات دین مبین اسلام باشد، در حکم مرتد است.

ماده 12-225 : مسلمانی که با سحر و جادو سر و کار داشته و آن را در جامعه به عنوان حرفه یا فرقه‌ای ترویج نماید، محکوم به قتل است.

ماده 13-225 : توبه مجرم قبل از اجرای حد در موضوع دو ماده مذکور چنانچه از نظر دادگاه احراز شود، موجب سقوط حد است.

ماده 14-225 : معاونت بر جرایم این فصل چنانچه در قانون مجازات دیگری برای آن مقرر نشده باشد، مستوجب تعزیر تا 74 ضربه شلاق به تناسب جرم و مجرم می‌باشد.

مبحث ششم: خوردن مسکر

ماده 1-226: خوردن مسکر موجب حد است، خواه کم باشد یا زیاد، جامد باشد یا مایع، مست کند یا نکند، خالص باشد یا مخلوط، به‌گونه‌ای که آن را از مسکر بودن خارج نکند.

تبصره- خوردن آب‌جوی مسکر موجب حد است.

ماده 2-226 : حد خوردن مسکر هشتاد ضربه شلاق است.

ماده 3-226 : غیرمسلمان‌ درصورت‌ تظاهر به‌ خوردن مسکر به حد آن‌ محکوم‌ می‌شود.

مبحث هفتم: سرقت

ماده 1-227 : سرقت عبارت است از ربودن مال متعلق به غیر.

ماده 2-227 : سرقت در صورتی موجب حد می‌شود که دارای تمامی شرایط زیر باشد:

1ـ شی مسروق شرعاً مالیت داشته باشد.

2 ـ مال مسروق در حرز باشد.

3 ـ سارق هتک حرز کرده باشد.

4- سارق مال را از حرز خارج کند.

5 ـ هتک حرز و سرقت با پنهان کاری باشد.

6 - سارق پدر یا جد پدری صاحب مال نباشد.

7 – ارزش مال مسروق در زمان اخراج از حرز به اندازه نصاب یعنی معادل چهارو‌نیم نخود طلای مسکوک باشد.

8 ـ مال مسروق از اموال عمومی، وقف عام و یا وقف بر جهات عامه نباشد.

9- سرقت در زمان قحطی صورت نگرفته باشد.

10ـ صاحب مال از سارق نزد مرجع قضایی شکایت کند.

11ـ صاحب مال قبل از اثبات سرقت سارق را نبخشیده باشد.

12- مال مسروق قبل از اثبات سرقت تحت ید مالک قرار نگیرد.

13ـ مال مسروق قبل از اثبات جرم به ملکیت سارق در نیاید.

14- مال مسروق از اموال سرقت شده یا مغصوب نباشد.

تبصره یک- حرز عبارت است از مکان متناسبی که مال عرفاً در آن از دستبرد محفوظ می‌ماند.

تبصره دو- در صورتی که مکان نگهداری مال از کسی غصب شده باشد، نسبت به وی و کسانی که از طرف او حق دسترسی به آن مکان را دارند، حرز محسوب نمی شود.

تبصره سه - هتک حرز عبارت است از نقض غیر مجاز حرز که از طریق تخریب دیوار یا بالا رفتن از آن یا بازکردن یا شکستن قفل و امثال آن محقق می‌شود.

تبصره چهار- هرگاه کسی مال را توسط دیوانه یا طفل غیر ممیز یا حیوانات و امثال آن از حرز خارج کند، در حکم مباشر است و در صورتی که مباشر ممیز باشد آمر تا 74 ضربه شلاق محکوم می‌شود.

تبصره پنج ـ در صورتی که مال در حرزهای متعدد باشد، ملاک اخراج از آخرین حرز است.

تبصره شش- ربایش مال به اندازه نصاب، باید در یک سرقت انجام شده باشد.

تبصره هفت- هرگاه دو یا چند نفر به طور مشترک مالی را بربایند، باید سهم بالسویه هرکدام ازآنها به حد نصاب برسد.

ماده 3-227 : سرقت اموال درصورت فقدان یکی ازشرایط به‌جز شرایط مذکور دربند 1،6،10، 11،12و13 مشمول احکام سرقت تعزیری است.

ماده 4-227 : هرگاه شریک یا صاحب حق بیش از سهم خود با علم به حرمت، سرقت نماید و مازاد بر سهم به حد نصاب برسد، مستوجب حد است.

ماده 5-227 : حد سرقت به شرح زیر است:

1- در مرتبه اول قطع چهار انگشت دست راست سارق از انتهای آن به‌طوری‌که انگشت شست و کف دست او باقی بماند.

2- در مرتبه دوم، قطع پای چپ سارق از پایین برآمدگی به‌نحوی که نصف قدم و مقداری از محل مسح او باقی بماند.

3- در مرتبه سوم حبس ابد

4- در مرتبه چهارم اعدام؛ هر چند سرقت در زندان باشد.

تبصره یک- هرگاه سارق فاقد عضو متعلق قطع باشد، به تناسب جرم و شخص مجرم به 74 ضربه شلاق و از شش ماه تا یک‌سال حبس محکوم می‌شود.

تبصره دو- در بند (ج) هرگاه سارق توبه نماید و ولی‌امر آزادی او را مصلحت بداند، با عفو رهبری از حبس آزاد می‌شود. همچنین ولی امر می‌تواند مجازات او را تبدیل به شلاق تعزیری یا جزای نقدی نماید.

تبصره سه- مجازات شروع به سرقت حدی وهمچنین معاونت برآن طبق میزان مقرر در مواد1-131و 2-133 می‌باشد.

مبحث هشتم: محاربه و افساد فی الارض

ماده 1-228 : محاربه عبارت است از کشیدن سلاح به قصد جان یا مال یا ناموس یا ارعاب مردم به نحوی که موجب ناامنی در آن محیط یا راه شود.

تبصره‌ یک- هرگاه کسی‌‌ با انگیزه‌‌ شخصی‌ به‌ سوی‌ یک‌ یا چند نفر مخصوص سلاح ‌بکشد و عمل‌ او جنبه‌ عمومی‌ نداشته‌ باشد، محارب‌ محسوب‌ نمی‌شود. همچنین کسی که به روی مردم سلاح بکشد؛ ولی در اثر ناتوانی موجب هراس مردم نشود، محارب نیست.

تبصره دو- مقصود از سلاح اعم از سلاح سرد و گرم، مواد منفجره و امثال آن می‌باشد.

ماده 2-228: هر فرد یا گروهی‌ که‌ برای‌ دفاع و مبارزه‌ با محاربان‌ دست‌ به ‌اسلحه‌ ببرد، محارب‌ نیست.

ماده 3-228: اشخاصی که فرماندهی وسازمان دهی محاربین را به عهده دارند، در حکم محارب هستند.

ماده 4-228: راهزنان، سارقان، قاچاقچیان و اشرار هرگاه‌ دست به سلاح ببرند و موجب سلب امنیت مردم و جاده‌ها شوند، محارب می‌باشند.

ماده 5-228: حد محاربه به شرح زیر است:

1- هرگاه محارب کسی را کشته باشد، مجازات او قتل است.

2- هرگاه محارب مرتکب یکی از جرایم منافی عفت که موجب حد است گردد، علاوه بر اجرای آن محکوم به قتل است.

3 - هرگاه محارب مالی را برده یا اتلاف کرده باشد، کیفر وی قطع دست راست با پای چپ است.

4- هرگاه محارب کسی را مصدوم یا مجروح کرده باشد، حسب مورد به قصاص یا دیه و نفی بلد یا قطع دست و پا به نحوی که ذکر شد، محکوم می‌گردد.

5- هرگاه محارب مردم را فقط ترسانده باشد و مالی را نبرده و کسی را مجروح نکرده باشد، مجازات او فقط نفی بلد (تبعید) است.

تبصره- قطع دست‌ راست‌ و پای‌ چپ‌ محارب‌ به‌ همان‌ گونه‌ای‌ است‌ که‌ در حد سرقت عمل‌ می‌شود.

ماده 6-228: مدت نفی بلد در هر حال کمتر از یک‌سال نیست؛ اگر چه محارب بعد از دستگیری توبه کند و در صورتی که توبه ننماید، همچنان در تبعید باقی می‌ماند.

ماده 7-228: در نفی بلد محارب باید تحت‌ مراقبت‌ قرارگیرد و با دیگران‌ معاشرت‌، مراوده و رفت و آمد ‌نداشته‌ باشد.

ماده 8-228: هرگاه محارب مرتکب جنایت عمدی شده باشد، حق قصاص مقدم بر مجازات محاربه است و اگر قصاص به هر دلیلی انجام نشود، مجازات محاربه اجرا می‌‌گردد.

ماده 9-228: مجازات معاونت در محاربه وهمچنین شروع به آن طبق میزان مقرر در مواد1-131و 2-133 می‌باشد.

ماده 10-228: هرکس به‌ طور گسترده مرتکب جرم علیه امنیت داخلی یا خارجی، اخلال در نظام اقتصادی کشور، آتش سوزی، تخریب و ترور، پخش مواد سمی و میکروبی و خطرناک، دایر کردن مراکز فساد و فحشا گردد، به گونه‌ای که سبب اخلال شدید در نظم عمومی کشور و یا موجب ناامنی و ورود خسارت عمده به تمامیت جسمانی افراد یا اموال عمومی و خصوصی شود، یا سبب اشاعه فساد و فحشا در حد وسیعی گردد مفسد فی الارض محسوب و به مجازات محاربه محکوم می گردد.

تبصره- هرگاه متهم اثبات نماید قصد اخلال در نظم و امنیت جامعه یا ایراد خسارت عمده را نداشته و یا علم به مؤثر بودن اقدام خود را در این موارد نداشته است، مفسدفی‌الارض نمی باشد.

ماده 11-228 : هر گروهی که بر مبنای نظریه سیاسی در برابر نظام جمهوری اسلامی ایران قیام مسلحانه کند، باغی می‌باشد و در صورتی که دست به اسلحه یا مواد منفجره برده محارب محسوب شده و به مجازات اعدام محکوم می‌گردند.

ماده 2-228:هر‌گاه باغی قبل از درگیری واستفاده از سلاح دستگیر شود در صورتی که سازمان و مرکزیت آنها وجود داشته باشد، با توجه به شرایط، شخصیت و نقش مرتکب به حبس از 10 تا 15 سال محکوم می شود و در صورتی که سازمان و مرکزیت آنها از بین رفته باشد، مرتکب به حبس از سه تا پنج سال محکوم می‌گردد.

تبصره- هرگاه فعل باغی مصداق یکی از جرایم مستوجب حد باشد ویا موجب جنایت بر نفس یا عضو شود، علاوه بر مجازات مذکورحسب مورد به مجازات آن حد یا قصاص یا پرداخت دیه محکوم خواهد شد. حق قصاص مقدم بر مجازات حد است.

ماده 13-228: مجازات معاونت در بغی و افساد فی‌الارض و همچنین مجازات شروع به آن همان مجازات معاونت و شروع به محاربه است.

باب سوم: قصاص
فصل اول: قواعد عمومی

مبحث اول: تعریف جنایت عمدی

ماده 1-311: جنایت بر نفس، اعضا یا منافع بر سه نوع است: عمد، شبه عمد و خطای محض.

تبصره ـ تعریف و احکام جنایت عمدی در این باب وجنایت شبه عمد و خطای محض در باب دیات به شرح مندرج در این قانون مقرر می‌شود.

ماده 2-311: جنایت در موارد زیر عمدی است:

1- مواردی که جانی آگاهانه قصد جنایت بر شخص معین یا فرد یا افراد غیر معینی از یک جمع را داشته باشد و آن را انجام دهد.

2- مواردی که جانی کاری انجام دهد که نوعاً موجب آن جنایت باشد؛ هرچند قصد آن جنایت را نداشته باشد؛ اما متوجه به این بوده است که آن کار نوعاً موجب آن جنایت است. مانند این‌که از آلت قتاله‌ای استفاده کند که نوعاً کشنده است.

تبصره – چنانچه مرتکب در این موارد ادعا کند توجه و علم نداشته است که آن فعل یا آلت نوعاً کشنده یا موجب آن جنایت می‌شود، ادعایش مسموع نیست و باید آن را در دادگاه ثابت کند.

3- مواردی که جانی قصد جنایت نداشته و کاری را هم که انجام داده، در اشخاص دیگر نوعاً موجب آن جنایت نیست؛اما در خصوص طرف بر اثر بیماری یا ضعف و پیری یا هر وضعیت دیگری موجب آن جنایت می‌شود و جانی نیز به آن آگاه و متوجه باشد.

تبصره - چنانچه مرتکب در این موارد ادعای عدم آگاهی و توجه بر وضعیت مجنی‌علیه را کند و دلیلی بر آگاهی و توجه او در کار نباشد و ظاهر حال هم خلاف آن نباشد، جنایت عمد ثابت نمی‌شود و جانی محکوم به پرداخت دیه یا ارش می‌گردد.

ماده 3-311: فاصله زمانی بین عمل جانی و جنایت انجام گرفته مانع از تحقق عمد نیست. مانند مرگ ناشی از انتقال عامل بیماری کشنده.

ماده 4-311: ترک فعلی که شخص انجام آن را به عهده گرفته و جنایت ناشی از آن و به سبب ترک فعل است، در حکم انجام کار است و جنایت حاصله منتسب به آن شخص خواهد بود. به‌عنوان مثال، مادر یا دایه‌ای که شیر دادن را برعهده گرفته‌اند و کودک را شیر ندهند تا بمیرد که در این صورت چنانچه با علم و عمد باشد، جنایت عمدی است .

ماده 5-311: هرگاه کسی به جهت اشتباه در هویت، شخصی را که محقون‌الدم است و اعتقاد به غیر محقون‌الدم بودن او نداشته، بکشد یا جنایت دیگری براو وارد کند جنایت عمدی است و مجازات قصاص دارد.

ماده 6-311: هرگاه کسی اقدام به جنایت عمدی نسبت به شخص معینی بکند؛اما در اثر خطا در فعل مانند کمانه‌کردن گلوله جنایت بر شخص دیگری که مقصود نبوده وارد شود، چنانچه دیگری در معرض بوده و جانی نیز متوجه آن بوده و احتمال وقوع جنایت بر او را می‌داده است و مع‌ذلک اقدام کرده، جنایت واقع شده عمدی است و قصاص دارد و در غیر این صورت خطای محض است و دیه یا ارش بر عاقله است.در هر صورت اقدام جانی نسبت به شخص اول شروع به جنایت عمدی بوده و به شرح مندرج در این قانون محکوم به مجازات شروع به قتل می‌شود.

ماده 7-311: در تحقق عمد مباشرت جانی شرط نیست؛ بلکه با تسبیب نیز جنایت عمدی محقق می‌شود. مانند این‌که کسی عمداً سم کشنده‌ای را در غذای دیگری بریزد و او را بکشد.

مبحث دوم: تداخل جنایات

ماده 1-312: هرگاه کسی جنایتی را عمداً بر عضوی از اعضای شخصی وارد سازد و قصد کشتن او را نداشته باشد و آن شخص به سبب سرایت جنایت بمیرد، چنانچه جانی قصد کشتن را با آن جنایت داشته و یا آن جنایت نوعاً کشنده باشد و جانی فقط آگاه بر آن باشد، قتل عمد است و جانی فقط محکوم به قصاص نفس می‌شود، در غیر این صورت قتل شبه عمد است و جانی علاوه بر پرداخت دیه نفس محکوم به قصاص عضو می‌شود.

ماده 2-312: هرگاه با یک ضربه عمدی موجب نقص عضو یا جراحتی شود که موجب قتل است، جانی فقط به قصاص نفس محکوم می‌شود و نسبت به نقص عضو یا جراحتی که سبب قتل است، به قصاص یا دیه محکوم نمی‌گردد.

ماده 3-312: هر گاه کسی با یک ضربه عمدی موجب جنایات متعددی بر اعضای مجنی‌علیه شود، چنانچه همه آن جنایات مشترکاً موجب قتل او شود عمل وی یک جنایت بوده و جانی فقط به قصاص نفس محکوم می‌شود؛ اما اگر برخی از جنایات موجب قتل او شود و برخی دیگر نقشی در سرایت به نفس نداشته باشد، علاوه بر قصاص نفس برای جنایت غیر مسری حسب مورد قصاص یا دیه خواهد بود.

ماده 4-312: هر گاه کسی با ضربات متعدد عمدی موجب جنایات متعدد برمجنی‌علیه و قتل او شود، چنانچه برخی از آن جنایات کشنده بوده و برخی کشنده نباشد، جانی علاوه بر قصاص نفس حسب مورد به قصاص یا دیه جنایاتی که کشنده نبوده و سرایت نداشته محکوم خواهد شد و اگر قتل به وسیله مجموع آن جنایات متعدد باشد در صورتی که آنها به صورت متوالی بوده و منجر به قتل گشته است، عرفاً عمل واحد تلقی می‌شود و در حکم یک ضربه است و در صورتی که متفرق بوده، مانند این‌که در یک روز دستش را قطع کرده و در روز دیگر پایش را و به سبب آنها فوت کند، جانی علاوه بر قصاص نفس حسب مورد محکوم به قصاص یا دیه آنهاخواهد شد.

ماده 5-312: چنانچه مجنی علیه در جنایت بر عضو به خیال این‌که جنایت وارد شده کشنده نیست و جانی قصد قتل نداشته قصاص کند یا عفو یا مصالحه نماید و بعد از آن جنایت واقع شده سرایت به نفس کند و مجنی علیه بمیرد، اگر جانی قصد قتل داشته یا جنایت نوعاً کشنده بوده قتل عمدی می‌باشد و قاتل محکوم به قصاص نفس می‌شود؛اما ولی دم باید قبل از قصاص، دیه عضو قصاص شده را پرداخت کند و اگر جانی قصد قتل نداشته و جنایت هم نوعاً کشنده نبوده، محکوم به پرداخت دیه نفس می‌شود.

ماده 6-312: هرگاه جنایت عمدی با یکی از عناوین مجرمانه دیگر جمع شود چنانچه آن جرم از جرایم حدی باشد طبق ماده (5-216) مقرر در این قانون عمل می‌شود و چنانچه از جرایم تعزیری و بازدارنده باشد در صورتی که جانی محکوم به قصاص نفس گردیده تنها قصاص نفس اجرا می شود و در غیر این صورت مجازات تعزیری نیز اجرا خواهد شد.

مبحث سوم: شرایط عمومی قصاص

ماده 1-313: برای ثبوت مجازات قصاص شرایط زیر معتبر است:

1 - بالغ بودن جانی

2 – عاقل بودن جانی

3 – عاقل بودن مجنی علیه

4 – پدر و از اجداد پدری نبودن جانی

5 – تساوی مجنی علیه نسبت به جانی دردین مبین اسلام

6- محقون الدم بودن مجنی علیه نسبت به جانی

تبصره - مواردی که شخص محقون الدم نیست به شرح زیر است:

1 – کسی که مرتکب یکی از جرایم حدی شده باشد که مجازات آن به شرح مقرر در قانون حدود قتل یا رجم باشد محقون الدم نیست و در این صورت چنانچه آن جرم در دادگاه صالح اثبات شود و شخص بدون مجوز قانونی اقدام به قتل وی نموده باشد قصاص نمی‌شود ولیکن به مجازات حبس از یک سال تا دو سال و در سایر جنایات عمدی به تناسب تا 74 ضربه شلاق محکوم خواهد شد.

2 – متجاوزی که در مقام دفاع مشروع از جان و مال و ناموس به شرح مقرر در ماده (16-313) از این قانون کشته شود یا آسیب ببیند.

3 – کسی که محکوم به قصاص نفس یا عضو است نسبت به صاحب حق قصاص حسب مورد محقون‌الدم نمی‌باشد.

4 – زن و مرد در حال انجام زنا چنانچه در آن حال به دست شوهر آن زن کشته شوند محقون الدم نمی‌باشند .

ماده 2-313: هرکس مرتکب جنایت عمدی نسبت به شخص محقون‌الدمی بشود و به هر علتی قصاص نشود علاوه بر پرداخت دیه یا ارش به تناسب جرم و مجرم در مورد قتل به حبس از 3 تا 5 سال و شلاق 74 ضربه و در جنایت بر اعضا و منافع و جروح از موضحه به بالا به حبس از 1 تا 2 سال و در سایر جنایات شلاق تا74 ضربه محکوم می‌گردد.

ماده 3-313: هرگاه دیوانه یا نابالغی عمداً جنایتی را بر کسی وارد کند قصاص ندارد حتی اگر بالغ شود یا افاقه پیدا کند یا اثر آن جنایت در مجنی علیه بعد از افاقه یا بلوغ جانی ظاهر شود و در حکم خطای محض است.

ماده 4-313: جنایت در حال مستی یا عدم تعادل روانی در اثر مصرف مواد روان گردان و مانند آن موجب قصاص است مگر ثابت شود که در اثر مستی و عدم تعادل روانی، به کلی مسلوب الاختیار بوده و قصد از او سلب شده است که در این صورت موجب قصاص نیست و علاوه بر پرداخت دیه یا ارش به مجازات تعزیری از 1 سال تا 2 سال محکوم می‌شود و اگر ثابت شود که قبلاً خود را برای چنین عملی فاقد قصد و اختیار کرده است و یا علم داشته که مستی و عدم تعادل روانیش نوعاً موجب صدور آن جنایت از او می‌شود جنایت عمدی محسوب شده و قصاص می‌شود.

ماده 5-313: هر گاه بالغی مرتکب جنایت عمدی بر نابالغی شود، حق قصاص ثابت است.

ماده 6-313: سقط عمدی جنین حتی پس از دمیده شدن روح در آن قصاص ندارد و محکوم به پرداخت دیه است و در صورتی که بدون مجوز قانونی باشد، طبق مقررات تعزیر می‌شود.

ماده 7-313: هرکس مرتکب جنایت عمدی بر شخصی شود که حین جنایت یکی از شرایط مذکور در بندهای 3،4 و5از ماده 1-313 این قانون را دارا نباشد، به مجازات مقرر در ماده 2-313 محکوم می گردد .

ماده 8-313: هرگاه غیر مسلمانی مرتکب جنایت عمدی بر غیر مسلمان ذمی، مستأمن یا معاهد شود، حق قصاص ثابت است . در این امر تفاوتی میان ادیان، فرقه‌ها و نحله‌‌ها، از جهت جانی و مجنی علیه نیست.

تبصره - در مورد این ماده چنانچه جانی قبل از اجرای قصاص مسلمان شود، قصاص ساقط می‌شود و حسب مورد به پرداخت دیه یا ارش و مجازات مقرر در ماده 2-313 محکوم می شود.

ماده 9-313: هیچ کس غیر ازمجنی علیه یا ولی دم او حق قصاص جانی را ندارد و چنانچه بدون اذن آنان او را قصاص کند، مستحق قصاص خواهد بود.

ماده 10-313: اگر جانی مدعی باشد که مجنی علیه مهدورالدم بوده و یا حق قصاص را نسبت به او داشته و یا در مقام دفاع او را کشته یا مصدوم کرده است، این ادعا باید طبق موازین در دادگاه ثابت شود.

ماده 11-313: کشتن کسی به صرف اعتقاد به مهدور الدم بودن یا مستحق قصاص بودن وی بدون مجوز مراجع صالح قضایی ممنوع است و مرتکب مجرم شناخته می‌شود و چنانچه طبق موازین در دادگاه ثابت شود که قاتل بر اساس چنین اعتقادی، مرتکب قتل شده است، اگر مهدورالدم بودن مقتول ثابت نشود، قاتل به حبس تعزیری از سه تا پنج سال و پرداخت دیه محکوم می‌شود و اگرمهدورالدم بودن مجنی علیه ثابت شود به مجازات مذکور در ماده 1-313 این قانون محکوم می شود . چنانچه ثابت نشود که قاتل بر اساس چنین اعتقادی، مرتکب قتل شده ، محکوم به قصاص می‌شود.

ماده 12-313: هرگاه کسی مهدورالدمی را بدون آگاهی از مهدورالدم بودنش به قتل رساند، به مجازات شروع در قتل محکوم می‌شود.

ماده 13-313: در موارد ذیل قتل یا جنایت عمدی به جهت دفاع از جان ، مال و ناموس خود یا اقارب خود یا کسانی که مسئولیت دفاع از آنان را بر عهده داشته و یا از او استمداد کرده یا ناتوان از دفاع باشند، در برابر تجاوز فعلی یا قریب الوقوع مشروع بوده و قصاص و دیه ندارد؛ مگر آن که دفاع به کمتر از قتل هر چند با استمداد از قوای انتظامی برای مدافع ممکن باشد و مدافع خوف فوت وقت یا غلبه مهاجم را نداشته و متوجه باشد که قادر به دفع تجاوز بدون جنایت و یا به کمتر از قتل است و مع ذلک مرتکب قتل شود که در این صورت به پرداخت دیه و به تناسب جرم به حبس از یک تا دو سال و شلاق تا 74 ضربه محکوم می‌شود.

1 – دفاع در مقابل قتل، آزار شدید، جرح یا ربوده شدن

2 – دفاع در مقابل تعرض جنسی و ناموسی

3 – دفاع در مقابل ربودن اموال

تبصره یک – دزد حرفه‌ای و متجاوز شرور ( لص )چنانچه وارد منزل یا محل کسی به قصد دزدیدن یا آزار دادن شود، مهدورالدم بوده و از حکم این ماده مستثناست.

تبصره دو – در موارد دفاع مشروع همان‌گونه که قصاص ساقط شده، دیه و ارش نیز ساقط می‌شود، به جز در مورد دفاع در مقابل تهاجم دیوانه که دیه او از بیت المال پرداخت می‌شود.

تبصره سه – در موارد دفاع باید ثابت شود که مقتول یا مجنی علیه مهاجم یا متجاوز به جان ، مال و ناموس بوده و صرف ادعای جانی مسموع نیست.

ماده 14-313: هرگاه وقوع جنایت در حال بلوغ یا افاقه جانی مشکوک باشد و ولی‌دم یا مجنی علیه ادعا کند که جنایت عمدی در حال بلوغ جانی یا افاقه او از جنون سابقش انجام گرفته و جانی ادعا کند که قبل از بلوغ یا قبل از افاقه و در حال جنون سابق بوده، ولی‌دم یا مجنی علیه باید ادعایش را در دادگاه با یکی از ادله اثبات قصاص مقرر در این قانون ثابت کند ، چنانچه نتواند ثابت کند قصاص با سوگند جانی در صورت عدم لوث وبا قسامه او در صورت لوث و مطالبه مدعی ساقط می شود؛ ولی علاوه بر دیه یا ارش به مجازات تعزیری ماده 1-313 این قانون محکوم می‌شود و چنانچه حالت سابق بر زمان جنایت افاقه جانی بوده، جانی باید وقوع جنایت در حال جنون را اثبات کند تا قصاص ساقط شود و مجازات مذکور اجرا شود و در غیر این‌صورت با سوگند مجنی علیه یا ولی او قصاص ثابت می شود .

ماده 15-313: هرگاه جانی ادعا کند که جنایت در حال جنون مجنی علیه انجام گرفته و مجنی علیه یا ولی او ادعا کند در حال افاقه بوده، حکم ماده قبل اعمال می‌شود.همچنین هرگاه جانی مسلمان بوده و مجنی علیه قبلاً غیر مسلمان بوده و فعلاً مسلمان است و مدعی است که جنایت در زمان اسلام او واقع شده است .

ماده 16-313: هرگاه جانی ادعا کند که مجنی علیه فرزند اوست و حق قصاص ندارد باید آن را در دادگاه ثابت کند و در غیر این صورت حق قصاص با سوگند مجنی علیه یا ولی او ثابت می‌شود.

ماده 17-313: منظور از شرط چهارم از شروط قصاص پدر و جد پدری نبودن جانی، نسبت به مجنی علیه است نه نسبت به ولی دم یا وارث مجنی علیه.به عنوان مثال چنانچه پدری مادر فرزند خو را عمداً بکشد یا دستش را قطع کند و مادر فوت کند، فرزند حق قصاص پدر را دارد.

ماده 18-313: اگر جانی در جنایت عمد مردد بین دو یا چند نفر باشد و با ادله اثبات جانی مشخص نشود، قصاص ساقط شده و مبدل به دیه یا ارش به شرح مندرج در باب دیات از این قانون خواهد شد.

مبحث چهارم: راه‌های اثبات جنایت عمدی

ماده 1-314: جنایت عمدی باید با یکی از راه‌های مقرر در این قانون به وسیله دادگاه احراز شود، در غیر این صورت حکم به قصاص نمی‌شود.

ماده 2-314: طرق اثبات جنایت عمدی عبارتند از:

1 – اقرار

2 – بینه

3 – علم قاضی که مستند به قراین بین، حسی و متعارف باشد.

4 – قسامه

تبصره - اقرار، بیّنه و علم قاضی راه‌های مشترک اثبات کلیه دعاوی کیفری می‌باشند و به شرح مندرج در آیین دادرسی کیفری در باب قصاص و دیات نیز اعمال می‌شود . قسامه مختص به قصاص و دیه است و در دعاوی دیگر معتبر نیست و در این قانون تعریف، شرایط و احکام آن تبیین می‌گردد.

ماده 3-314: شاکی باید حین اقامه دعوا عاقل، بالغ و ذی حق باشد و چنانچه دعوا مستلزم امر مالی باشد، باید سفیه و مفلس محکوم به حجر نیز نباشد . ولیکن نسبت به مدعی علیه هیچ یک از موارد ذکر شده شرط نمی‌باشد.

ماده 4-314: شاکی باید نسبت به مورد دعوا جازم باشد و به صرف احتمال و گمان نمی‌توان علیه کسی اقامه دعوی نمود؛ اما در فرض وجود اماره و آثار جرم دعوا بدون جزم نیز مسموع است.

ماده 5-314: مدعی علیه باید معلوم و مشخص یا محصور در میان عده‌ای معین باشدو در غیر این صورت دعوا بر شخص مجهول مسموع نمی‌باشد.

ماده 6-314: شاکی باید صاحب حق قصاص یا دیه یا ولی یا وکیل او باشد.

ماده 7-314: اگر مجنی علیه ولی نداشته باشد و یا شناخته نشود و یا به او دسترسی نباشد، ولی‌دم او ولی امر مسلمین است و رئیس قوه قضاییه با استیذان از ولی امر اختیار آن را به دادستان‌های مربوط تفویض می‌کند و دادستان مربوط نسبت به اقامه دعوا و حسب مورد اقامه دلیل یا قسامه علیه متهم یا مطالبه قسامه از او طبق مقررات این قانون اقدام می‌کند.

ماده 8-314: اگر کسی به جنایت موجب قصاص نسبت به شخصی اقرار کند و دیگری به انجام همان جنایت عمداً یابه نحو خطایی اقرار کند، در صورتی که براساس شواهد و قراین قطعی کذب یکی از دو اقرار ثابت شود، اقرار دیگر معتبر خواهد بود و مجنی علیه یا ولی دم در صورت عدم تکذیب اقرار کننده می‌تواند برابر آن اقرار عمل نماید. در صورتی که مفاد هر یک از دو اقرار فی نفسه محتمل باشد و هیچ‌یک از دو نفر از اقرار خود برنگردند، مجنی علیه یا ولی دم مخیر بوده و می‌تواند به یکی از آن دو اقرار عمل کند و نمی‌تواند برابر هر دو اقرار عمل نماید و در صورتی که یکی از دو نفر از اقرار خود برگردد، هر دو اقرار از اعتبار ساقط خواهد شد . چنانچه جنایت قتل باشد، دیه مقتول از بیت‌المال پرداخت می شود .

ماده 9-314: قسامه عبارت است از سوگندهایی که در فرض فقدان بیّنه ، اقرار و تحقق لوث شاکی برای اثبات جنایت عمد یا غیر عمد یا خصوصیات آن و متهم برای دفع اتهام از خود اقامه می‌کند.

تبصره – لوث عبارت است از وجود قراین و نشانه‌هایی که موجب ظن قاضی به انتساب جنایت یا خصوصیات آن به متهم می‌شود.

ماده 10-314: هرگاه بر اثر قراین و نشانه‌هایی مانند حضور شخص همراه با آثار جرم در محل جنایت، اظهارات کارشناس، شهادت یک نفر، یا شهادت طفل ممیز، برای قاضی ظن به صدور جنایت از متهم، یا ظن به خصوصیات جنایت حاصل شود، لوث محقق است و در صورت نبودن قراین موجب ظن به انتساب جرم به متهم صرف حضور او در محل واقعه از مصادیق لوث محسوب نمی‌شود و متهم با ادای یک سوگند تبرئه می‌شود.

تبصره یک – قاضی باید در صورت استناد به قسامه قراین و شواهد موجب لوث را در حکم ذکر کند.

تبصره دو- هرگاه قراین و نشانه‌ها با هم تعارض کنند، به گونه‌ای که ظن حاصل نشود، مورد از موارد لوث نخواهد بود.

ماده 11-314: در موارد لوث ابتدا از متهم مطالبه دلیل بر نفی اتهام می‌شود و اگر دلیل معتبری اقامه شود نوبت به قسامه مدعی نمی‌رسد و متهم تبرئه می‌گردد. در غیر این صورت با ثبوت لوث، شاکی می‌تواند اقامه قسامه کند یا از متهم درخواست قسامه نماید.

ماده 12-314: اگر شاکی اقامه‌ قسامه نکند و از مطالبه قسامه از متهم نیز امتناع ورزد، متهم در عمد با اخذ تأمین مناسب و در خطا بدون تأمین آزاد می‌شود؛اما حق اقامه قسامه یا مطالبه آن برای شاکی باقی می‌ماند.

تبصره – در موارد اخذ تأمین به شاکی حداکثر برای مدت سه ماه فرصت داده می‌شود که اقامه قسامه کرده یا از متهم مطالبه قسامه کند و پس از انقضای مهلت تأمین برداشته می‌شود.

ماده 13-314: اگر شاکی از متهم درخواست قسامه کند و وی حاضر به قسامه نشود، حسب مورد به پرداخت دیه یا ارش، محکوم می‌شود و اگر اقامه‌ قسامه کند، تبرئه شده و شاکی حق ندارد برای بار دیگر با قسامه یا بینه، دعوا را علیه او تجدید کند.

تبصره – متهم نمی‌تواند قسامه را به شاکی رد نماید.

ماده 14-314: اگر شاکی و متهم هر دو بینه داشته باشند و بینه‌ها تساقط کنند، در صورت لوث، نوبت به قسامه می‌رسد.

ماده 15-314: هرگاه شخصی در اثر ازدحام کشته شود و یا جسد مقتولی در محلی پیدا شود که قرینه‌ای بر نسبت قتل او به شخص یا جماعت معینی نباشد، دادگاه باید حکم به پرداخت دیه از بیت المال صادر نماید و اگر شواهد ظنی نزد حاکم اقامه شود که آن قتل به شخص یا اشخاص معینی منسوب است، مورد از موارد لوث و اقامه قسامه خواهد بود.

ماده 16-314: اگر اصل جنایت از طرق دیگر ثابت شود، خصوصیات آن، باوجود لوث نسبت به آنها از طریق قسامه قابل اثبات است. مثلاً اگر یکی از دو شاهد عادل به اصل قتل و دیگری به قتل عمد شهادت دهد، اصل قتل با بینه ثابت می‌شود و در صورت لوث و ظن قاضی به عمدی بودن قتل، عمدی بودن قتل با اقامه قسامه قابل اثبات است.

ماده 17-314: اگر بر خصوصیات جنایت، نظیر عمدی بودن آن لوث نباشد یا قسم‌خورندگان بر خصوصیات، قسم یاد نکنند و فقط بر انتساب جنایت به جانی قسم یاد کنند، اصل جنایت با قسامه ثابت و جانی محکوم به پرداخت دیه می‌شود.

ماده 18-314: قسامه در تمام موارد، فقط به مقداری که لوث ثابت است، توان اثبات را دارد . بنابراین اثبات خصوصیات جنایت نظیر عمد، خطا، شبه عمد، مقدار جنایت، اشتراک و انفراد در آن نیازمند وجود لوث در این خصوصیات است.

ماده 19-314: اگر لوث علیه دو نفر یا چند نفر به شکل مردد ثابت باشد، با ادعای ولی دم بر جانی بودن یکی از آنها به شکل معین و اقامه‌ قسامه علیه او، جانی بودن وی ثابت می‌شود.

ماده 20-314: اگر لوث علیه دو یا چند نفر به شکل مردد ثابت باشد و قسامه به همین نحو علیه آنان اقامه شود، جنایت بر عهده یکی از چند نفر، به صورت مردد ثابت می‌شود و قاضی از آنها می‌خواهد تا بر برائت خود قسم بخورند. پس اگر همه آنها بر برائت خود سوگند یاد کنند، در مورد قتل دیه از بیت المال پرداخت می‌شود و اگر همگی از سوگند خودداری کنند و یا برخی از آنها قسم یاد نمایند و برخی دیگر امتناع کنند، دیه یا ارش بر امتناع کنندگان به نحو مساوی ثابت می‌شود.

ماده 21-314: اگر لوث علیه چند نفر به شکل مردد ثابت باشد، چنانچه شاکی از آنها درخواست اقامه‌ قسامه نماید، هر یک از آنان باید اقامه‌ قسامه کنند. در صورت امتناع همه یا برخی از آنان از اقامه‌ قسامه، دیه یا ارش در میان امتناع کنندگان به صورت مساوی تقسیم می‌شود و در صورتی که همگی اقامه قسامه نمایند، در صورتی که جنایت قتل باشد، دیه از بیت‌المال پرداخت می‌شود.

ماده 22-314: اگر لوث تنها علیه برخی از افراد باشد و شاکی نسبت به تعداد بیشتری ادعا داشته باشد، با قسامه، فقط جنایت در مورد لوث و به مقدار لوث ثابت می‌شود . برای مثال، اگر ولی دم مدعی مشارکت سه نفر در قتل عمدی شخصی باشد و لوث فقط نسبت به مشارکت دو نفر از آنان باشد، پس از اقامه قسامه علیه آن دو نفر، حق قصاص علیه آن دو نفر به مقدار سهم‌شان ثابت است و اگر ولی دم بخواهد هر دو نفر را قصاص کند، باید به جهت اقرار خود به اشتراک سه نفر، دوسوم دیه را به آنها پرداخت کند.

ماده 23-314: هرگاه شاکی ادعا کند تنها یک نفر از دو نفر یا چند نفر جانی است و قسامه بر اشتراک هر دو نفر یا چند نفر اقامه شود، شاکی نمی‌تواند غیر از آن یک نفر را قصاص کند و شریک یا شرکای دیگر باید سهم جنایت خود از دیه مقتول یا مجنی‌علیه را به آن نفر پرداخت کنند.

ماده 24-314: اقامه‌ قسامه یا مطالبه‌ آن از متهم باید حسب مورد توسط صاحب حق قصاص یا دیه یا ولی یا وکیل او باشد.

ماده 25-314: در صورتی که بعضی از صاحبان حق از متهم درخواست قسامه کنند، قسامه متهم فقط حق مطالبه‌کنندگان را ساقط می‌کند و حق سایرین برای اثبات ادعایشان محفوظ است و اگر آنان بتوانند موجب قصاص را اثبات کنند، باید قبل از استیفای قصاص، سهم الدیه گروه اول را از دیه به جانی پرداخت کنند.

ماده 26-314: چنانچه شاکی از متهم شکایت و وی نسبت به اصل جنایت یا خصوصیات آن ادعای عدم علم کند، شاکی می‌تواند از وی مطالبه‌ قسم بر عدم علم کند . چنانچه متهم بر عدم علم به اصل جنایت قسم بخورد، دعوا متوقف و بدون تأمین رها می‌شود واگر قسم وی فقط بر عدم علم نسبت به خصوصیات جنایت باشد، فقط نسبت به آن خصوصیات دعوا متوقف می‌شود . چنانچه متهم از قسم خوردن امتناع ورزد و شاکی بر علم داشتن او قسم بخورد، ادعای متهم به عدم علم رد شده و شاکی حق دارد حسب مورد اقامه قسامه در صورت لوث یا مطالبه سوگند از متهم بر عدم جنایت در صورت عدم لوث بنماید.

ماده 27-314: با برائت متهم و عدم امکان شناسایی جانی، در جنایت بر نفس دیه‌ مقتول، به حکم دادگاه از بیت المال پرداخت می‌شود.

ماده 28-314: در موردی که لوث نباشد، با رعایت شرایط سوگند، متهم با ادای یک سوگند تبرئه می‌شود و در صورت نکول وی، قاضی سوگند را به شاکی رد می کند و اگر شاکی قسم بخورد، دیه یا ارش علیه متهم ثابت می‌شود و قصاص با یک سوگند شاکی ثابت نمی‌شود به جز در مواردی که در این قانون مقرر می‌گردد .

ماده 29-314: نصاب قسامه در اثبات قتل عمد قسم 50 مرد و در قتل شبه عمد وخطای محض قسم 25 مرد است وبا تکرار 50 یا 25 قسم از یک یا چند نفر اثبات قتل نمی‌شود.

ماده 30-314: با قسامه50 مرد می‌توان جنایت موجب قصاص عضو یا منافع یا جروح را در فرض لوث ثابت نمود.

ماده 31-314: شاکی اگر مرد باشد می‌تواند جزء قسم‌خورندگان باشد و قسم وی جزء نصاب محسوب می‌شود.

ماده 32-314: متهم برای نفی اتهام و برائت خود در صورتی که شاکی از او مطالبه قسامه کند، باید اقامه قسامه کند ودر این صورت باید به مقدار نصاب، قسم خورنده داشته باشد و چنانچه تعداد آنها کمتر از نصاب باشد، قسم‌ها تا تحقق نصاب، توسط آنها تکرار می‌شود و با نداشتن قسم خورنده، خود او هر چند زن باشد، تمام قسم‌ها را تکرار می‌کند وتبرئه می‌شود.

ماده 33-314: با وجود قسم خورنده برای مدعی علیه، خود وی نیز می‌تواند قسم بخورد و قسم وی، جزو نصاب محسوب می‌شود؛ هر چند زن باشد.

ماده 34-314: لازم است قسم خورنده از خویشان و بستگان نسبی شاکی باشند .

ماده 35-314: قاضی باید برای قبول تکرار قسم مدعی علیه مطمئن شود که 50 نفر خویشان و بستگان نسبی ندارد ویا حاضر به قسم خوردن نمی‌باشند. همچنین قاضی در کلیه موارد قسامه باید خویشاوندی نسبی قسم خورندگان را احراز کند.

ماده 36-314: اگر برخی از ورثه، اصل اتهام یا خصوصیاتی درآن را از متهم نفی کنند، حق سایرین با وجود لوث، برای اقامه‌ قسامه محفوظ است و هر کدام حکم خود را خواهند داشت.

ماده 37-314: حق اقامه ومطالبه‌ قسامه به ارث می‌رسد، بنابر این اگر مجنی علیه یا وارث مقتول فوت کند، هر یک از وارثان متوفا بدون نیاز به توافق سایر ورثه متوفا یا ورثه مقتول، حق مطالبه یا اقامه‌ قسامه را دارند.

ماده 38-314: اگر پس از اقامه‌ کامل قسامه و قبل از صدور حکم، اقامه کننده قسامه فوت کند، قسامه‌ جاری شده اعتبار خود را از دست نمی‌دهد و تکرار آن توسط وارثان لازم نیست؛ ولی چنانچه در اثنای اقامه‌ قسامه و قبل از کامل شدن آن فوت کند و اقامه‌کننده قسامه منحصر در متوفا باشد، لازم است توسط ورثه مجدداً قسامه اقامه شود.

ماده 39-314: اگر چند نفر، متهم به شرکت در یک جنایت باشند و لوث علیه همه آنان باشد، اقامه یک قسامه علیه شرکت آنها در جنایت، کافی است و لازم نیست علیه هر کدام جداگانه اقامه قسامه شود.

ماده 40-314: در قسامه تمام شرایط سوگند مانند علم قسم خورندگان به آنچه قسم یاد می‌کنند و جزم در ادای سوگند معتبر است.

ماده 41-314: سوگندها در قسامه باید با نام خدا و اسم جلاله یا صفات مختص به خداوند باشد و لازم نیست به زبان عربی باشد و مناسب است قاضی قبل از اجرای قسامه، قسم خورندگان را موعظه کند و مجازات قانونی و مکافات دنیوی و اخروی سوگند دروغ و عدم امکان توریه در آن را برای آنان بیان کند و با به‌کارگیری اسماء و صفات خداوند یا امور دیگر، قسم را تأکید کند.

ماده 42-314: قسم‌ ها به مقداری که دارای دلالت واضح و روشن است، اعتبار دارد و چنانچه مبهم یا مجمل باشد، اعتبار ندارد.

ماده 43-314: هرگاه احتمال برود که قسم خورنده در تشخیص جانی یا اصل جنایت یا نوع و خصوصیات آن دچار اشتباه شده، بر قاضی لازم است که بررسی کند و در صورت نیاز،‌توجه لازم را به قسم خورنده بدهد تا قسم خورنده با علم و جزم قسم بخورد.

ماده 44-314: در مواردی که قسم یا قسامه، توسط قاضی رد می‌شود، لازم است مستند رد در حکم آورده شود.

ماده 45-314: لازم نیست قسم خورنده شاهد جنایت بوده باشد؛ بلکه علم قسم خورنده به آنچه بر آن قسم یاد می‌کند، کافی است . همچنین لازم نیست قاضی منشا علم قسم خورنده را بداند و ادعای علم از طرف قسم خورنده تا دلیلی خلاف آن نباشد، معتبر است.

ماده 46-314: اگر احتمال معتنابهی باشد که قسم خورنده بدون علم یا براساس امور موهون یا با تبانی قسم می‌خورد، قاضی باید آن را بررسی کند. چنانچه پس از بررسی، امور یاد شده احراز نشود، قسم وی معتبر است.

ماده 47-314: در موارد لوث چنانچه شاکی متعدد باشد، اقامه یک قسامه برای همه آنها کفایت می‌کند؛ ولی چنانچه مدعی علیه متعدد باشد، برای برائت هر یک از آنان قسامه مستقل لازم است به این معنی که هر یک از قسم خورندگان لازم است بر نفی جنایت از هر یک از آنان قسم بخورند و چنانچه مدعی علیه قسم را تکرارکند باید هر یک جداگانه برای تبرئه خود قسم را تکرار کنند و تکرار قسم از طرف یکی از آنان برای نفی اتهام دیگران کافی نمی‌باشد . همچنین اگر چند نفر متهم به شرکت در یک جنایت باشند، برای رد اتهام از خود باید هر یک از آنها، به ترتیب ذکر شده اقامه‌ قسامه کند.

تبصره – هریک ازمتهمان درصورتی که دارای شرایط قسم خورنده باشند، می‌توانند به نفع یکدیگر ویا به نفع شاکی درقسامه شرکت کنند.

ماده 48-314: نصاب قسامه در جنایت بر اعضا و منافع برای اثبات دیه به شرح مندرج در باب دیات از این قانون است.

ماده 49-314: موالات میان قسم‌ها در قسامه شرط نیست؛ ولی مجموع قسم‌ها باید در جلسه دادگاه صدور حکم کامل گردد.

ماده 50-314: اگر دلیل معتبری خلاف قسامه‌ شاکی یافت شود و یا فقدان شرایط قسامه اثبات شود، قسامه باطل و حکم صادر شده بر اساس آن نقض می‌شود،خلاف قسامه متهم، که شاکی با پذیرش قسم متهم، حق اقامه‌ دعوا علیه او را برای همیشه از خود ساقط می‌کند.

ماده 51-314: هرگاه پس از اقامه قسامه مدعی و قبل از صدور حکم شخص دیگری به جنایت به صورت انفرادی اقرار کند، به شرح زیر عمل می‌شود:

الف) هرگاه مدعی بر نظر قبلی خود مبنی بر توجه اتهام به فرد اول باقی باشد، دادگاه با احراز شرایط بر اساس قسامه رأی می‌دهد.

ب) هرگاه مدعی بر اثر اقرار فرد جدید از نظر قبلی خود عدول نموده و شکایت را متوجه فرد اقرار کننده نماید،موضوع قسامه منتفی شده و طبق اقرار رسیدگی و حکم صادر می شود.

ج) هرگاه مدعی با ظن بر توجه اتهام اقامه قسامه نموده و نیز خود جزء قسم خورندگان نباشد و علم به عدم انتساب جنایت به فرد اول یا دوم نداشته باشد، مخیر بین پیگیری اتهام علیه هر یک از دو نفر بر اساس قسامه یا اقرار می باشد.

د) در فرض سابق اگر مدعی بر اساس جزم اقامه قسامه نماید وپس از اقرار فرد جدید از نظر قبلی خود عدول ننموده ؛ ولی به ظن یا تردید افتد، مخیر بین پیگیری اتهام علیه هر یک از دو نفر بر اساس قسامه یا اقرار می باشد.

تبصره- در صورتی که این اقرار پس از صدور حکم باشد، موضوع از موارد اعاده دادرسی تلقی می شود و قاضی رسیدگی کننده طبق بندهای این ماده عمل می‌کند.

ماده 52-314: هرگاه پس از اجرای حکم علیه متهم، قسامه باطل گردد، مانند آن‌که در دادگاه مشخص شود جانی شخص دیگری بوده یا اصلاً جنایتی واقع نشده است، دیه یا ارش گرفته شده به وی مسترد می‌شود و در صورتی که متهم از اجرای حکم دچار آسیب جانی یا خسارت مالی شده باشد، کسانی که آسیب یا خسارت مذکور به آنها انتساب دارد، اعم از قسم خورنده یا شاکی، ضامن آن می‌باشند.چنانچه همه یا برخی از آنها با تعمد بر کذب، سبب قصاص متهم شده باشند، حق قصاص علیه آنان ثابت است.

ماده 53-314: هرگاه پس از صدور حکم، بطلان تمام یا برخی از قسم‌ها ثابت شود، مانند آن که برخی از قسم خورندگان از قسمشان عدول کنند یا علم به دروغ بودن قسم یا بدون علم قسم خوردن برای قاضی صادر کننده حکم ثابت شود، مورد از موارد اعاده دادرسی خواهد بود.

مبحث پنجم: صاحب حق قصاص

ماده 1-315: کیفر قصاص همان‌گونه که درتعریف آن تبیین شده ، به عنوان حق شخصی برای مجنی علیه یا ولی دم قرار داده شده است و بر این اساس قابل گذشت در هر مرحله از مراحل دادرسی مجاناً یا با مصالحه در مقابل حق یا مال دیگری می‌باشد و همچون سایر حقوق شخصی به شرح مندرج در این قانون ارث برده می‌شود .

ماده 2-315: حق قصاص برای هر یک از اولیای دم در صورت تعدد آنها جداگانه ثابت است و این گونه نیست که برای مجموع آنان یک حق باشد.

ماده 3-315: ولی دم که اختیار قصاص، عفو و مصالحه بر حق قصاص را دارد، در غیر قتل خود مجنی علیه و در قتل ورثه مقتول می باشند، به جز شوهر یا زن او که حق قصاص ندارند.

تبصره- اگر حق قصاص به هر دلیلی مبدل به دیه یا مصالحه به مالی یا حقی شود، شوهر یا زن مقتول نیز از آن ارث می‌برند.

ماده 4-315: اگر برخی از اولیای دم خواهان قصاص و برخی خواهان دیه باشند،

از سهم دیه کسانی که خواهان دیه می‌باشند، شوهر یا زن مقتول ارث نمی‌برند.

ماده 5-315: اگر مقتول‌، ولی‌ نداشته‌باشد و یا شناخته‌ نشود و یا به‌ او دسترسی‌ نباشد، ولی‌امر، ولی اوست

ماده 6-315: اگر مجنی علیه یا ولی دم، صغیر یا مجنون باشد و فاقد ولی قهری باشد، ولی امر، ولی دم است.

ماده 7-315:جانی یا شرکت کننده در جنایت چنانچه از ورثه باشد، حق قصاص یا دیه و ارش را ندارد و ولی دم محسوب نمی شود .

ماده 8-315: اگر مجنی علیه یا ولی دم، صغیر یا مجنون باشند و ولی آنها، جانی یا شریک در جنایت عمد باشد، در این مورد ولایت ندارد.

ماده 9-315: هرگاه مجنی علیه یا ولی دم فوت کند، حق قصاص به ورثه متوفا می‌رسد، حتی اگر وارث، شوهر یا زن مجنی علیه باشد و هر کدام از ورثه مستقلاً حق قصاص دارند.

ماده 10-315: حق قصاص نفس برای اولیا بعد از تحقق قتل و مرگ مجنی علیه ثابت می‌شود و ولی دم نمی‌تواند قبل از آن هرچند جنایت کشنده باشد و تحقق مرگ قطعی باشد، جانی را قصاص کند و چنانچه عمداً او را بکشد، مستحق قصاص است.

ماده 11-315: هرگاه قصاص جانی در جنایت عمد به جهت مرگ او یا کشته شدن به جهت دیگری یا فرار و عدم امکان دسترسی به او امکان نداشته باشد، دیه یا ارش جنایت از اموال او پرداخت خواهد شد و در صورت نداشتن مال در خصوص جنایت قتل دیه بر عاقله او و در صورت عدم دسترسی به عاقله یا فقر آنها بر بیت المال خواهد بود.

ماده 12-315: در موارد ثبوت قصاص چنانچه مشروط به ردّ فاضل دیه نباشد، مجنی‌علیه یا ولی دم تنها می‌تواند قصاص یا عفو کند و چنانچه خواهان دیه باشد نیاز به مصالحه با جانی و رضایت او دارد و اگر جانی راضی به مصالحه نباشد، مجنی علیه یا ولی دم و دادگاه نمی‌تواند جانی را به آن اجبار نماید.

ماده 13-315: اگر مجنی علیه یا ولی دم، عفو و اسقاط حق قصاص را معلق و مشروط به پرداخت وجه المصالحه یا امر دیگری کند، دراین صورت حق قصاص تا حصول آن شرط برای او باقی است.

ماده 14-315: هرگاه پس از مصالحه یا عفو مشروط، جانی حاضر یا قادر به پرداخت وجه المصالحه یا انجام تعهد خود نباشد یا شرط محقق نشود و مصالحه شامل فرض عدم انجام تعهد نیز نباشد، حق قصاص محفوظ اس و پرونده برای بررسی به همان دادگاه ارجاع می شود.

ماده 15-315: عفو یا مصالحه قبل از صدور حکم، مانند عفو یا مصالحه بعد از آن، موجب سقوط حق قصاص است.

ماده 16-315: رجوع از عفو مسموع نیست و اگر مجنی علیه یا ولی دم پس از عفو، جانی را قصاص کند، مستحق قصاص خواهد بود.

ماده 17-315: اگر مجنی علیه یا همه اولیا قبل یا حین اجرای قصاص جانی را عفو کنند، قصاص متوقف می شود و آنها ضامن خساراتی که حین اجرای قصاص به جانی رسیده است، نمی‌باشند. چنانچه برخی از آنان عفو یا مصالحه کنند اجرای قصاص متوقف نمی‌شود؛اما خواهان قصاص حسب مورد باید قبل از اجرای قصاص سهم دیه عفو کنندگان را به آنها یا قاتل پرداخت نماید .

ماده 18-315: مجنی علیه حتی در قتل می‌تواند پس از وقوع جنایت و قبل از مرگ حق قصاص را به طور مجانی یا غیر مجانی عفو کند و اولیای‌ دم‌ نمی‌توانند پس‌ از مرگ‌ او حسب مورد مطالبه‌ قصاص‌ نفس یا دیه کنند.

مبحث ششم: شرکت، معاونت و شروع به جنایت

شرکت در جنایت

ماده 1-316: شرکت در جنایت عمدی زمانی تحقق می‌گیرد که چند نفر، با هم قصد جنایتی را داشته و یا با توجه و آگاهی اقداماتی را که نوعاً سبب آن جنایت است، انجام دهند، به‌نحوی که جنایت واقع شده مستند به همه آنها باشد، خواه عمل هر یک به تنهایی برای جنایت کافی باشد یا نباشد و خواه مقدار، نوع و اثر عمل آن مساوی باشد یا نباشد و خواه عمل آنها در یک لحظه باشد یا در لحظات مختلف و خواه جنایت به نحو مباشرت یا به نحو تسبیب انجام گیرد که در موارد زیر محقق می‌شود:

الف) ارتکاب یک فعل توسط چند نفر به نحوی که عمل هر کدام از آنها به تنهایی می‌تواند موجب آن جنایت گردد. مانند این که چند نفر با هم شخصی را از بلندی پرتاب کنند و این فعل منجر به مرگ او یا صدمه به او شود .

ب) انجام افعال متعددی که هر یک به تنهایی می‌تواند موجب جنایت گردد و این افعال در زمان واحد نسبت به شخصی توسط چند نفر انجام گیرد. مانند این که هم زمان دو نفر، یکی به مغز و دیگری به قلب کسی شلیک کنند و موجب مرگ او شوند و یا هر دو به دست او شلیک کرده و موجب قطع دست او شوند.

ج) انجام افعال متعدد و توأم که هیچ یک به تنهایی موجب جنایت نمی‌شود؛ ولی مجموعه آنها منجر به قتل یا جنایت دیگری شود، مانند ایراد ضربات و یا جراحات متعدد و هم زمان توسط چند نفر، که مجموعاً موجب مرگ یا جنایت دیگری شود؛ هرچند ضربه یا ضربات هیچ یک به تنهایی کافی نباشد.

د) انجام افعال متعدد و متوالی که هر یک به تنهایی موجب جنایت قتل یا جنایت دیگری نمی‌باشد؛ ولی موجب زوال مقاومت و تأثیر افعال بعدی است، به نحوی که آخرین فعل منجر به جنایت شده است. در صورتی که تبانی قبلی بین مرتکبان بوده و عرف مجموعه اقدامات انجام شده را در حکم عمل واحد تلقی کند و در غیر این صورت قاتل یا جانی کسی است که آخرین اقدامی را که موجب قتل یا جنایت دیگر شده، انجام داده است و سایرین به تناسب صدمه وارده حسب مورد محکوم به قصاص یا دیه یا ارش خواهند شد.

ماده 2-316: هرگاه عده‌ای صدمات یا جراحاتی را بر مجنی علیه وارد کنند و تنها برخی از صدمات یا جراحات، موجب قتل او شود، فقط وارد کنندگان این صدمات یا جراحات، قاتل هستند و سایرین به حسب مورد، به قصاص عضو یا پرداخت دیه، یا ارش محکوم می‌شوند.

ماده 3-316: در موارد شرکت در جنایت عمدی حسب مورد مجنی علیه یا ولی دم می‌تواند یکی از شرکای در جنایت عمدی را قصاص کرده و دیگران سهم دیه خود را به قصاص شونده پرداخت کنند و یا همه شرکا و یا بیش از یکی از آنها را قصاص کند، مشروط بر این‌که دیه مازاد بر یک جنایت را به قصاص شوندگان یا ورثه آنان قبل از قصاص پرداخت کند و چنانچه قصاص شوندگان همه شرکا نباشند، هر یک از شرکایی که قصاص نمی‌شوند نیز باید سهم خود از دیه جنایت واقع شده را به قصاص شوندگان یا ورثه آنان پرداخت کنند.

تبصره – هرگاه مجنی علیه یا ولی دم خواهان قصاص برخی از شرکا باشد و حق خود را نسبت به بعضی دیگر مجاناً عفو یا با آنها مصالحه کرده باشد، در صورتی که دیه قصاص شوندگان بیش از سهم جنایتشان باشد باید قبل از قصاص مازاد دیه آنها را به قصاص شوندگان یا ورثه آنان پرداخت کند.

ماده 4-316: هرگاه دیه مقتول بیش از قاتل باشد، مانند این‌که زنی مردی را یا غیر مسلمانی، مسلمانی را عمداً به قتل رساند، چنانچه قاتل یک نفر باشد، ولی دم حق اخذ فاضل دیه را علاوه بر قصاص ندارد . چنانچه قاتل متعددباشد، ولی دم می تواند مازاد بر یک دیه را به قصاص شوندگان پرداخت کرده و همه را قصاص کند و می تواند به اندازه دیه مقتول از قاتلان قصاص کند و چیزی نپردازد و شرکایی که قصاص نمی‌شوند، سهم دیه خود را از جنایت به ورثه قصاص شوندگان پرداخت خواهند کرد و می تواند یکی از آنها را که دیه‌اش کمتر از دیه مقتول است ، قصاص کند و فاضل دیه را از سایر شرکا اخذ نماید؛ از آنجایی‌که هر یک از شرکا تنها ضامن جنایت به مقدار سهم خود نسبت به مجموع شرکا می باشد، ولی دم نمی تواند بیش از این مقدار از هریک مطالبه کند؛ مگر در صورت مصالحه بر بیشتر . همچنین در صورتی که خواهان قصاص آنان باشد، باید ابتدا فاضل دیه قصاص شونده نسبت به سهمش از جنایت را به او بپردازد که توضیح آن به شرح زیر است:

الف) هرگاه دو زن مردی را عمداً به قتل رسانند، ولی دم می‌تواند هر دو را قصاص کند و چیزی نپردازد و می‌تواند یکی را قصاص کند و دیگری نصف دیه را به وی بپردازد، چنانچه سه نفر زن شرکت در قتل داشته باشند، می‌تواند ابتدا نصف دیه به آنان پرداخت کرده و هر سه را قصاص کند و می تواند دو نفر را قصاص نماید و نفر سوم باید سهم خود از جنایت (یک سوم دیه کامله )را به ورثه قصاص شوندگان بپردازد و می تواند یک نفر را قصاص کند و دو نفر دیگر هر کدام یک چهارم دیه یا هر شیئی که بر آن مصالحه کنند به ولی دم و یک دوازدهم دیه را به ورثه قصاص‌شونده پرداخت خواهند کرد . به همین نسبت در صورت تعدد بیشتر شرکا عمل خواهد شد .

ب ) هرگاه یک مرد و یک زن مردی را عمداً به قتل رسانند،ولی دم می تواند زن را قصاص کند و مرد نصف دیه را به ولی دم پرداخت نماید و می تواند مرد را قصاص کند و زن نصف دیه را به ورثه مرد قصاص شونده پرداخت نماید و می تواند نصف دیه به مرد پرداخت کرده و هر دو را قصاص نماید . به همین نسبت در صورت تعدد بیشتر شرکا عمل می شود .

ج) هرگاه دو یا چند نفر غیر مسلمان، مسلمانی را عمداً به قتل رسانند، ولی دم می‌تواند همه آنان را قصاص کند؛ ولی حق مطالبه مازاد دیه مسلمان بر دیه مجموع آنها را ندارد ومی‌تواند برخی را قصاص کند و سایر شرکا چنانچه مصالحه بر شیء دیگری نکرده باشند، هر یک به اندازه سهم خود از جنایت، دیه مقتول را به ولی دم پرداخت خواهند کرد .

د) هرگاه یک مرد مسلمان و یک نفر غیر مسلمان، مسلمانی را عمداً به قتل رسانند، ولی دم می تواند مسلمان را قصاص کند و غیر مسلمان باید به نسبت سهم خود از جنایت که یک دوم است، نصف دیه کامله را به ورثه مسلمان پرداخت کند و می‌تواند غیر مسلمان را قصاص کند و مسلمان نصف دیه کامله یا هر شیئی که بر آن مصالحه می شود را به ولی دم پرداخت کند و هر دو را قصاص نماید، مشروط بر این‌که نصف دیه کامله را قبل از قصاص به مسلمان پرداخت کند و پرداخت به میزان دیه غیرمسلمان کافی نمی باشد و چنانچه شریک غیر مسلمان زن باشد، در این صورت ولی دم فاضل دیه‌ای پرداخت نخواهد کرد . به همین نسبت در همه موارد مشابه عمل می شود .

ماده 5-316: نوع قتل یا هر جنایت دیگر نسبت به هر یک از شرکا حسب مورد می‌تواند عمد، شبه عمد یا خطای محض باشد، مانند این‌که برخی از شرکا قصد جنایت داشته و برخی دیگر قصد جنایت نداشته و اقدامی را هم که انجام داده، نوعاً سبب‌ آن جنایت نبوده و اطلاع از قصد شریک دیگر و سایر اقدامات موجب جنایت نداشته باشد و یا اعتقاد به مهدور الدم بودن یا مستحق قصاص بودن مجنی علیه داشته باشد و یا فعلی که انجام داده نسبت به شیء دیگری بوده نه مجنی علیه و به جهت خطای در فعل مانند کمانه کردن تیر به مجنی علیه اصابت کرده باشد و یا نابالغ یا دیوانه باشد و در این موارد مجنی علیه یا ولی دم حق قصاص شریک غیر عامد را ندارد.

ماده 6-316: ثابت نبودن حق قصاص نسبت به بعضی از شرکا به هر دلیلی مانند فقدان شرطی از شرایط معتبر در قصاص یا غیر عمدی بودن جنایت نسبت به او، مانع حق قصاص نسبت به دیگر شرکای عمدی نیست و شریکی که مستحق قصاص نیست، باید بر حسب مورد سهم جنایت خود را از دیه یا ارش به قصاص شوندگان یا ولی دم بپردازد.

ماده 7-316: هرگاه جنایتی که واقع شده به جهت سرایت نوعاً کشنده باشد؛ ولی قبل از مرگ مجنی علیه دیگری او را به قتل برساند، در صورتی که قتل منتسب به هر دو جنایت باشد، از موارد شرکت در قتل محسوب می شود و در صورتی که قتل منتسب به جنایت دوم باشد، قاتل دومی است و جانی اول باید دیه یا ارش جنایتی را که وارد کرده ، بپردازد و در صورت عمدی بودن به مجازات شروع در قتل نیز محکوم می‌گردد. در صورتی که جنایت اول مجنی علیه را در حکم مرده قرار دهد و تنها آخرین رمق حیات در او باقی باشد، به گونه‌ای که هیچ امیدی به بقای حیات وی نباشد و جانی دوم به این حیات غیر مستقره پایان دهد، جانی اول قاتل است و جانی دوم تنها دیه جنایت بر مرده را می‌پردازد و به مجازات تعزیری مقرر در ماده 6-428 این قانون محکوم می شود .

معاونت در جنایت

ماده 8-316: مجازات معاونت در جنایت قتل عمد، اگر معاون ممسک باشد، حبس ابد و اگر مراقب و دیده بان باشد، کور کردن هر دو چشم است و اگر به صورت دیگری باشد، حبس تعزیری از دو تا سه سال و شلاق تا 74 ضربه است که با توجه به میزان معاونت وی و متناسب با مجازات ممسک و دیده بان، تعیین می‌شود . مجازات معاونت در جنایت غیر قتل به تناسب جرم و مجرم از یک تا دو سال حبس تعزیری و شلاق تا 74 ضربه است.

تبصره – مجازات کور کردن یا حبس ابد مذکور در این ماده مانند قصاص حق اولیای‌دم است و با عفو یا مصالحه اولیا ساقط می‌شود و در این‌صورت حسب مورد به مجازات تعزیری مذکور در این ماده عمل خواهد شد.

ماده 9-316: اگرجنایت نسبت به جانی، عمد نباشد؛ ولی معاون توجه داشته باشد که کارجانی، نوعاً موجب آن جنایت می شود ، چنین معاونتی در حکم معاونت در قتل عمد است.

ماده 10-316: چنانچه جانی به هر دلیل قصاص نشود، تأثیری در مجازات تعزیری معاون ندارد.

ماده 11-316: اگر کسی به قصد جنایت بر عضو، معاونت کند؛ ولی قتل عمد یا غیرعمد محقق شود یا برای تحقق قتل معاونت کند؛ اما جنایتی کمتر از قتل واقع شود، به مجازات حبس از دو تا سه سال و شلاق تا 74 ضربه محکوم می‌شود.

شروع به جنایت

ماده 12-316: هرکس با قصد قتل شخص محقون الدمی شروع به اقداماتی که ارتباط مستقیم با قتل او داشته نماید؛ ولی به واسطه موانعی که خارج از اراده او بوده قتل محقق نشود، عمل او شروع به قتل است و به تناسب جرم و مجرم به حبس از سه تا پنج سال و شلاق تا 74 ضربه محکوم می‌گردد.

ماده 13-316: مجازات معاونت در شروع به جرم قتل به تناسب جرم و مجرم حبس از دو تا سه سال و شلاق تا 74 ضربه است.

ماده 14-316: سایر شرایط و مقررات شروع به جرم به شرح مندرج در مواد این قانون می‌باشد.

ماده 15-316: چنانچه اقدامات انجام شده در شروع به جنایت عمد مشتمل بر جرایم دیگری ‌باشد، مرتکب به مجازات‌های مقرر بر آن جرایم علاوه بر مجازات شروع محکوم می‌شود.

ماده 16-316: هر کس شروع به جنایت عمد قطع عضو یا از بین بردن منافع کند، به تناسب جرم و مجرم به حبس ازیک تا دوسال و شلاق تا 74 ضربه محکوم می شود و معاون بر آن به حبس از 91 روز تا شش ماه و شلاق تا 74 ضربه محکوم می گردد.

فصل دوم: قصاص نفس

مبحث اول: قتل عمد

ماده 1-321: قتل عمد شخص محقون الدم با رعایت شرایط مقرر در این قانون موجب حق قصاص برای اولیای دم؛ یعنی ورثه مجنی علیه به جز شوهر و زن او می‌باشد و در صورت فقدان وارث ولی امر، ولی دم مجنی علیه خواهد بود.

تبصره یک- تعریف قتل عمد همان تعریف جنایت عمدی است که در این قانون ذکر شد.

ماده 2-321: هرگاه زن مسلمانی به عمد کشته شود، حق قصاص ثابت است؛ اما اگر قاتل مرد مسلمان باشد، ولی دم باید قبل از قصاص نصف دیه کامل را به او بپردازد و اگر قاتل مرد غیر مسلمان باشد، بدون پرداخت چیزی قصاص می‌شود.

ماده 3-321: در صورتی که مردی توسط زنی عمداً کشته شود، اولیای دم نمی‌توانند علاوه بر قصاص تفاوت دیه مرد نسبت به زن را مطالبه کنند.

ماده 4-321: سایر شرایط قصاص نفس به شرح مندرج در مبحث سوم از فصل سابق است .

ماده 5-321: احکام شرکت، معاونت و شروع به جنایت قتل به شرح مندرج در مبحث ششم از فصل سابق است.

مبحث دوم: اکراه در قتل

ماده 1-322: اکراه در قتل و یا دستور به قتل دیگری هر چند با تهدید به مرگ باشد، مجوز قتل نیست. بنابراین اگر کسی را وادار به قتل دیگری کنند یا دستور به قتل رساندن دیگری رابه او بدهند، مرتکب قتل قصاص می‌شود و اکراه کننده به حبس ابد محکوم می‌گردد و چنانچه دستور در حد اکراه نباشد، دستور دهنده به حبس از یک تا دو سال محکوم می شود .

ماده 2-322: اگر کسی که بر قتل محقون الدمی اکراه یا مأمور شده است، مانند وسیله‌ای در دست اکراه کننده یا آمر باشد، آمر یا اکراه کننده قصاص می شود و اکراه شونده یا مأمور مجازات نمی شود، مثل این‌که اکراه شونده یا مأمور دیوانه یا طفل غیر ممیز باشد یا کسی باشد که نداند نتیجه این فعل قتل است و غافل و بی خبر باشد و چنانچه مأمورطفل ممیز باشد، آمر به حبس ابد محکوم می شود و طفل به شلاق تأدیبی تا 40 ضربه محکوم می‌گردد و دیه مقتول حسب مورد بر عاقله طفل یا بیت‌المال خواهد بود .

ماده 3-322: هرگاه اکراه شونده شروع به انجام قتل نماید؛ اما به علت عوامل خارجی که اراده وی در آن دخالت ندارد، قتل واقع نشود، اکراه کننده و اکراه شونده هر دو به مجازات شروع به قتل محکوم می‌گردند.

ماده 4-322: هرگاه کسی دیگری را به کاری اکراه کند که موجب قتل اکراه شونده شود، چنانچه اکراه کننده به قصد قتل او یا با توجه به نوعاً کشنده بودن آن کار، او را اکراه کرده باشد، قاتل عمدی است.

ماده 5-322: هرگاه به شکل سلسله مراتب، کسی به دیگری دستور قتل دهد و او را اکراه بر آن کند و وی نیز به فرد دیگری به همین ترتیب دستور دهد تا آن قتل محقق گردد، دستور دهنده‌ اولی که اکراه کننده اصلی است، محکوم به حبس ابد می‌شود و بقیه آنها که دستورشان به مانند ابلاغ دستور بالاتر است، به تناسب تأثیرشان در قتل به حبس از دو تا سه سال و شلاق تا 74 ضربه محکوم می‌شوند و مباشر به قتل نیز قصاص می‌شود.

ماده 6-322: مجازات حبس ابد اکراه کننده حق اولیای دم است و قابل عفو می‌باشد و چنانچه عفو شود به تناسب جرم به حبس تعزیری از یک تا دو سال و شلاق تا 74 ضربه محکوم می‌شود.

ماده 7-322: اگر اکراه شده بر قتل خود یا دیگری به جهت دفاع و برای رهایی از اکراه، اکراه کننده را بکشد، ضامن دیه او نیست؛ مگر آن که اکراه شونده قادر به رهایی از اکراه به کمتر از قتل باشد که در این صورت علاوه بر پرداخت دیه به مجازات مذکور در ماده 13-313 این قانون محکوم می شود .

مبحث سوم: استیفای قصاص نفس

ماده 1-323: در استیفای قصاص اذن ولی امر یا نماینده او معتبر است.

ماده 2-323: اجرای قصاص پس از استیذان از ولی امر توسط رئیس قوه قضاییه باید به وسیله مراجع قضایی مربوط انجام ‌گیرد.

ماده 3-323: چنانچه اولیای دم خلاف مقررات مذکور اقدام به قصاص کنند، به عنوان مخالفت با نظامات دولتی و قضایی به مجازات تعزیری از شش ماه تا یک سال زندان محکوم می‌شوند.

ماده 4-323: استیذان از ولی امر در اجرای قصاص به جهت نظارت بر حسن اجرا و رعایت حقوق اولیا و اطراف دیگر دعوا می‌باشد و نباید مراسم استیذان مانع از امکان استیفای اولیا و محروم ماندن آنان از حق قصاص شود.

ماده 5-323: حق قصاص برای همه اولیا مستقلاً ثابت است؛ ولی در مقام استیفای هر یک از آنان نباید حق دیگران از بین برود ، بنابراین بدون اذن و موافقت دیگران هیچ یک از اولیا نباید مبادرت به استیفای قصاص کند و در صورت اقدام ضامن سهم دیه دیگر اولیا خواهد بود .

ماده 6-323: در صورتی که اولیا متعدد باشند و بعضی از آنان خواهان دیه باشند یا از حق قصاص خود گذشت کرده و جانی را عفو نموده باشند و برخی خواهان قصاص باشند، خواهان قصاص می‌تواند قصاص نماید، مشروط بر این‌که ابتدا سهم دیه اولیای دیگر را در صورت عفو آنان به قاتل و در صورت درخواست دیه به خود آنان پرداخت کند و در این مورد قبول قاتل به پرداخت دیه شرط نیست.

ماده 7-323: اگر همه یا برخی از اولیای دم صغیر یا مجنون باشند، ولّی آنها با رعایت مصلحتشان حق استیفا یا مصالحه یا عفو دارد و در صورت امکان و مصلحت لازم است منتظر بلوغ طفل یا افاقه مجنون ‌شود تا خودشان تصمیم بگیرند؛ اما در این فرض چنانچه اولیای کبیر دیگر وجود داشته و خواهان قصاص باشند، می‌توانند با تأمین سهم دیه اولیای صغار یا دیوانه قاتل را قصاص کنند .

تبصره - جنین حکم صغیر را دارد؛ مگر آن که زنده متولد نشود.

ماده 8-323: اگر بعضی از اولیای دم غایب باشند و برگشت آنان معلوم نبوده یا به‌طول انجامد، اولیای حاضر پس از تأمین سهم آنها در دادگاه می‌توانند قصاص کنند و در صورتی که حاضران قاتل را عفو کرده، یا مصالحه کرده باشند، حق قصاص غایب محفوظ است و اگر وی پس از حاضر شدن خواهان قصاص باشد، باید ابتدا سهم دیه کسانی که قاتل را عفو یا با او مصالحه کرده‌اند به قاتل پرداخت کرده و سپس قصاص نماید.

تبصره - در صورت امکان قبل از اجرای قصاص باید نظر غایب اخذ شود.

ماده 9-323: در موارد ثبوت حق قصاص چنانچه دیه مقتول کمتر از دیه قاتل باشد، اولیای دم در صورتی می‌توانند قصاص کنند که ابتدا فاضل دیه را به او یا ورثه‌اش پرداخت کنند و بدون پرداخت آن قصاص جایز نمی‌باشد و در صورت مخالفت و اقدام به قصاص علاوه بر الزام به پرداخت فاضل دیه به ورثه جانی به مجازات تعزیری از 91 روز تا شش ماه محکوم می‌شوند.

ماده 10-323: در مواردی که اجرای قصاص مستلزم پرداخت فاضل دیه است، اولیای دم میان قصاص با رد فاضل دیه و گرفتن دیه‌ مقرر شرعی از قاتل حتی بدون رضایت او، مخیر هستند.

ماده 11-323: هرگاه دو یا چند نفر یک نفر را عمداً به قتل رسانند، اولیای مقتول می‌توانند همه یا برخی از آنان را قصاص کنند و در صورتی که بیش از یک نفر را بخواهند قصاص کنند، لازم است مازاد بر دیه یک نفر را ابتدا به آنان یا ورثه ایشان پرداخت کنند و در صورت اقدام به قصاص قبل از پرداخت مازاد علاوه بر الزام به پرداخت آن محکوم به مجازات مقرر درماده 3-323 این قانون می شوند.

ماده 12-323: هرگاه یک نفر، دو یا چند نفر را عمداً به قتل رساند، اولیای دم هر یک از مقتولان می‌توانند مستقلاً و بدون اخذ رضایت اولیای مقتولان دیگر و یا پرداخت سهمی از دیه به آنان اقدام به قصاص کنند.

ماده 13-323: هرگاه یک نفر دو یا چند نفر را عمداً به قتل رساند، اگر اولیای همه مقتولان خواهان قصاص بودند، قاتل بدون پرداخت دیه احدی از مقتولان قصاص می‌شود و اگر اولیای برخی از مقتولان خواهان قصاص باشند و اولیای مقتول یا مقتولان دیگر خواهان دیه باشند، در صورت موافقت قاتل به پرداخت دیه به آنان در مقابل گذشت از حق قصاص‌شان دیه آنان از اموال قاتل، پرداخت می‌شود و بدون موافقت قاتل حق اخذ دیه از او و یا اموالش را ندارند؛ اما چنانچه اولیایی که خواهان قصاص می‌باشند بدون اطلاع اولیای مقتولان دیگر و یا قبل از قطعی شدن حق قصاص آنان اقدام به قصاص قاتل کنند، دیه مقتولان دیگر از اموال قاتل و در صورت عدم دسترسی به آن ازبیت‌المال پرداخت می‌شود.

ماده 14-323: هرگاه قاتل عمد بودن دو یا چند نفر ثابت باشد؛ اما مقتول هرقاتلی مردد باشد، مانند این‌که دو نفر توسط دو نفر به قتل رسیده باشند و اولیا نتوانند اثبات کنند که هر یک به دست کدام یک کشته شده‌اند، چنانچه اولیای هر دو مقتول خواهان قصاص باشند، هر دو قاتل قصاص می‌شوند . چنانچه اولیای یکی از دو مقتول به هر سببی عفو یا مصالحه کرده و حق قصاص‌شان را ساقط کرده باشند، حق قصاص اولیای مقتول دیگر نیز به جهت مشخص نبودن قاتل مبدل به دیه خواهد شد.

ماده 15-323: در مورد ماده قبل چنانچه دو مقتول از نظر دیه یکسان نباشند، مانند این‌که یکی از آن دو زن باشد، اولیای زن باید نصف دیه کامل را پرداخت نمایند که در این صورت به جهت مشخص نبودن قاتل زن میان قاتلان بالسویه تقسیم می‌شود.

ماده 16-323: هرگاه قتل در ماه حرام انجام گرفته باشد یا قاتل در ماه حرام قصاص شود و قصاص مستلزم پرداخت فاضل دیه از طرف ولی دم به قاتل باشد، فاضل دیه تغلیظ نمی‌شود . همچنین دیه‌ای را که ولی دم به دیگر اولیا می‌پردازد، تغلیظ نمی‌شود؛ ولی اگر قتل در ماه حرام باشد، دیه‌ای را که شرکای قاتل به جهت سهم‌شان از جنایت به قصاص شونده یا ورثه‌اش و یا ولی دم و یا هر دوی آنان می‌پردازند، تغلیظ می‌شود.

ماده 17-323: تعیین نوع دیه در پرداخت فاضل دیه، سهم پرداختی شریک به قصاص شونده و سهم ولی دمی که خواهان دیه است با پرداخت کننده می‌باشد.

ماده 18-323: فاضل دیه یا سهم پرداختی شرکا از دیه جنایت، متعلق به قاتل است و او می‌تواند آن را به اولیای دم یا شرکای خود ببخشد و یا هر نوع تصرف مالکانه دیگری در آن انجام دهد؛ اما چنانچه آن را دریافت کرده باشد و قصاص صورت نگیرد، باید آن را برگرداند.

ماده 19-323: در مورد لزوم پرداخت فاضل دیه، اگر مقتول یا اولیای دم طلبی از قاتل داشته باشند، طلب مذکور با رضایت صاحبش، حتی بدون رضایت قاتل، به عنوان فاضل دیه قابل محاسبه است.

ماده 20-323: هرگاه ترکه مقتول کفایت دیون او را نکند، ولی دم حق استیفای قصاص بدون ادا یا تضمین آن دیون را دارد، ولی حق عفو مجانی قاتل بدون ادا یا تضمین دیون را ندارد و چنانچه به هر دلیل قصاص به دیه تبدیل شود باید در ادای دیون مقتول صرف شود.

ماده 21-323: در مواردی که محکوم به قصاص نفس در زندان است و اولیای دم بدون عذر موجه، وی را دربلاتکلیفی رها کرده‌اند با شکایت محکوم علیه از این امر، دادگاه صادر کننده حکم، مدت مناسبی را مشخص و به اولیای دم اخطار می‌نماید تا ظرف مهلت مقرر نسبت به عفو، مصالحه یا اجرای قصاص اقدام نمایند و در صورت عدم اقدام آنها در موعد تعیین شده، دادگاه می‌تواند با اخذ وثیقه مناسب و تأیید رئیس حوزه قضایی و رئیس کل دادگستری استان، تا تعیین تکلیف ازطرف اولیای دم، قاتل را آزادکند.

ماده 22-323: در مواردی که ولی دم برای اجرای قصاص باید قسمتی از دیه را به قاتل یا قاتلان یا اولیای دم دیگر پرداخت کند، پرداخت آن باید قبل از قصاص صورت گیرد و در مواردی که جنایت، نظم و امنیت عمومی را به شدت به هم زده یا احساسات عمومی را جریحه دار کرده و مصلحت در اجرای قصاص باشد و خواهان قصاص تمکن از پرداخت نداشته باشد، با درخواست دادستان و تأیید رئیس‌قوه‌قضاییه از بیت المال پرداخت می‌شود.

ماده 23-323: هرگاه شخصی، قاتل عمد را فراری دهد، ملزم به تحویل وی می‌شود و چنانچه بازداشت او مؤثر در الزامش یا حضور قاتل باشد، دادگاه می تواند با مطالبه ولی دم تا زمان دستگیری قاتل فرار دهنده را بازداشت کند . چنانچه قاتل قبل از دستگیری بمیرد یا دستگیری وی متعذر شود یا ولی دم رضایت دهد، آزاد می شود و ولی دم می‌تواند دیه را از اموال جانی یا عامل فرار اخذ کند و عامل فرار پس از پرداخت دیه می‌تواند به جانی رجوع نماید.

ماده 24-323: قصاص فقط به شیوه‌های متعارف که کمترین آزار را به جانی می‌رساند، جایز می‌باشد و مثله کردن او حرام و ممنوع است و موجب حبس تعزیری از 91 روز تا شش ماه می‌باشد .

ماده 25-323: زن حامله که محکوم به قصاص است نباید قبل از وضع حمل قصاص شود . چنانچه پس از وضع حمل نیز بیم تلف طفل باشد، قصاص به تأخیر می‌افتد تا زمانی که حفظ حیات طفل تأمین شود.

ماده 26-323: اگر بعد از اجرای قصاص، قاتل زنده بماند، حق قصاص برای ولی دم محفوظ است؛ ولی در صورتی که وی را به گونه ای که جایز نبوده قصاص کرده باشد مانند این‌که با سنگ به سر او زده و نمرده باشد، قاتل نیز حق قصاص دارد و مجنی‌علیه نمی‌تواند وی را مجدداً قصاص نماید؛ مگر این‌که ابتدا قاتل حق خود را استیفا کند .

فصل سوم: قصاص عضو

مبحث اول: موجب قصاص عضو

ماده 1-331: جنایت عمدی بر عضو با رعایت مقررات در این قانون موجب حق قصاص برای مجنی علیه یا ولی او است، مشروط بر این‌که قصاص ممکن باشد و موجب مرگ یا جنایت بیشتری نباشد.

تبصره یک– جنایت بر عضو عبارت است از هر آسیب کمتر از قتل نظیر قطع عضو، جرح و صدمات وارده بر منافع؛ ولی در شکستگی استخوان قصاص نیست و دیه پرداخت می‌شود.

تبصره دو – تعریف جنایت عمد بر عضو همان است که در ماده 2-311 این قانون مقرر گردیده است.

ماده 2-331: هرگاه در اثر یک یا چند ضربه جنایات متعددی در یک یا چند عضو به وجود آید، حق قصاص برای هر جنایت به طور جداگانه ثابت است و مجنی علیه می‌تواند بعضی را با جانی مصالحه وبرخی را عفو و بعضی را قصاص کند.

ماده 3-331: اگر جنایت بر عضو دارای مراتب باشد، مجنی علیه می‌تواند قسمتی از جنایت را قصاص کند، مانند آن که در جراحت موضحه به متلاحمه و در قطع دست از آرنج به قطع دست از مچ بسنده کند و قسمت دیگر را عفو یا مصالحه نماید.

ماده 4-331: احکام شرکت، معاونت، شروع به جنایت عمدی برعضو به شرح مندرج در مبحث ششم از فصل اول این قانون است.

ماده 5-331: هرکس مرتکب جنایت عمدی برعضوی شود وبه هردلیل، مانند عفو مجنی‌علیه یا مجنون بودن مجنی‌علیه یا مصالحه بر دیه قصاص نشود، درمواردی که آسیب شدیدی بر مجنی علیه وارد شده است، مانند این‌که موجب قطع یا ازبین رفتن یک عضو یا بخشی از آن یا یکی ازمنافع شود، به حبس از یک تا دو سال و شلاق تا 74 ضربه ودرموارد جراحات عمدی به تناسب جرم از 91 روز تا شش ماه یا شلاق تا 74 ضربه محکوم می‌گردد.

مبحث دوم: شرایط قصاص عضو

ماده 1-332: درقصاص عضو علاوه برشرایط عمومی قصاص، شرایط زیر با تفصیلی که دراین قانون مقرر می‌شود باید رعایت شود:

1-محلِ عضوِ موردِ قصاص بامورد جنایت یکی باشد.

2-قصاص با مقدار جنایت مساوی باشد.

3-درقصاص، خوفِ تلفِ جانی یا عضو دیگری نباشد.

4-قصاصِ عضوِ سالم درمقابل عضو ناسالم نباشد.

5-قصاصِ عضو اصلی درمقابل عضو غیراصلی نباشد.

ماده 2-332: اگر به علت فقدان یکی ازشرایط، قصاص ممکن نباشد، برحسب مورد به دیه یا ارش تبدیل می‌شود؛ مگر در مورد عدم امکان تساوی درطول ،عرض وعمق جنایت که دراین صورت مجنی‌علیه می‌تواند به قصاص مقدار کمتر درصورت امکان اکتفا کند یا بدون رضایت جانی دیه یا ارش جنایت را مطالبه کند

ماده 3-332: زن ومرد مسلمان درقصاص عضو برابرند ومرد به سبب آسیبی که به زن وارد کرده به قصاص محکوم می‌شود؛ ولی اگر دیه یا ارش جنایت وارده بر زن، ثلث یا بیش ازثلث دیه‌ کامل باشد، قصاص بعد از پرداخت نصف دیه یا مابه‌التفاوت ارش عضو مورد قصاص، به جانی یا ورثه او اجرا می‌شود. حکم مذکور درصورتی که مجنی‌علیه زن غیرمسلمان وجانی مرد غیرمسلمان باشد نیز ثابت است.

ماده 4-332: عضو کامل درمقابل عضو ناقص قصاص نمی‌شود؛ ولی عضو ناقص درمقابل عضو کامل قصاص می‌شود. دراین صورت جانی باید مابه‌التفاوت را از دیه یا ارش پرداخت کند.

تبصره - منظور از عضو ناقص، عضوی است که فاقد بخشی از اجزا باشد. مانند دستی که فاقد یک یا چند انگشت یا فاقد قسمتی ازیک یا چند انگشت است.

ماده 5-332: درقصاص، تساوی محل عضو مورد قصاص با عضو مورد جنایت ازجهت راست وچپ وبالا وپایین لازم است ودرصورت فقدان عضو هم جهت درراست، همان عضو درجهت چپ وبالعکس قصاص می‌شود.

ماده 6-332: رعایت تساوی مقدار طول وعرض درقصاص لازم است واگر طول عضو مورد قصاص کمتر از طول مورد آسیب درعضو مجنی‌علیه باشد، قصاص نباید به عضو دیگر سرایت کند و نسبت به مازاد جنایت، حسب مورد دیه یا ارش گرفته می‌شود؛ اما میزان درعمق جنایت، صدق عنوان جنایت وارده نظیر سمحاق یا موضحه است ودرصورت امکان، رعایت تساوی درعمق نیز لازم می‌باشد.

ماده 7-332: قصاص عضو را می‌شود فوراً اجرا کرد؛ مگر علم به سرایت وبیشتر شدن جنایت مجنی علیه درهمان عضو یا سرایت جنایت به نفس او باشد.

تبصره یک- اگر علم به سرایت باشد؛ ولی سرایت موجب تغییر حق قصاص عضو نباشد، می‌توان قصاص عضو را فوراً اجرا کرد. مانند آن که جنایتی که ازسرایت پدید می‌آید اتفاقی بوده وغیرعمد باشد.

تبصره دو- اگر علم به سرایت نباشد وقصاص اجرا شود وپس ازآن جنایت سرایت کند وسرایت پدید آمده عمدی باشد، مانند این‌که جنایت نوعاً سرایت کننده باشد حسب مورد جانی به قصاص نفس یا عضو محکوم می‌شود؛ ولی قبل ازاجرای قصاص نفس باید ولی دم دیه‌ جنایتی را که به عنوان قصاص عضو برجانی وارد شده به او پرداخت نماید واگر سرایت پدیدآمده، غیرعمدی و اتفاقی باشد، جانی محکوم به دیه یا ارش جنایتی را که به‌وسیله سرایت پدیدآمده می‌شود.

ماده 8-332: برای رعایت تساوی قصاص با جنایت باید حدود جراحت کاملاً اندازه‌گیری شود وهرچیزی که مانع از استیفای قصاص یا موجب ازدیاد آن باشد، برطرف شود.

ماده 9-332: اگر جانی دراثر حرکت یا غیرآن، موجب شود که قصاص بیش ازجنایت واقع شود، قصاص کننده ضامن نیست و اگر قصاص کننده یا فرد دیگری موجب زیاده باشد، حسب مورد با توجه به عمدی وغیرعمدی بودن زیاده وامکان وعدم امکان قصاص در زیاده، وی محکوم به قصاص،‌ دیه یا ارش می‌شود.

مبحث سوم: اکراه برجنایت بر عضو

ماده 1-333: مجازات قصاص درقتل عمد به وسیله اکراه برآن رفع نمی‌شود؛ ولی درجنایت برعضو درصورتی که اکراه درحد شدید مانند تهدید به مرگ یا ایراد صدمه‌ای که سخت تر و شدیدتر از آن جنایت باشد وجنایت برعضو کشنده نباشد، رافع مسئولیت کیفری می‌باشد و اکراه کننده طبق مقررات این قانون قصاص خواهد شد و در غیر این صورت مباشر قصاص می شود واکراه کننده به مجازات حبس از یک تا دو سال محکوم می گردد .

ماده 2-333: ادعای اکراه برجنایت باید در دادگاه ثابت شود، در غیر این صورت با سوگند مجنی علیه یا ولی او بر عدم اکراه قصاص ثابت می شود .

ماده 3-333: مقررات و موارد مذکور در مواد 2-322 ،3-322،4-322 و7-322 به تناسب در اکراه بر جنایت بر عضو نیز جاری است.

مبحث چهارم : استیفای قصاص عضو

ماده 1-334: استیفای قصاص عضو حق مجنی‌علیه است ودرصورت فوت او ورثه او حق استیفای قصاص را خواهند داشت.

ماده 2-334: دراستیفای قصاص عضو همانند استیفای قصاص نفس استیذان از ولی امر و رعایت سایر مقررات و شرایط استیفای قصاص لازم است ودر صورت تخلف ازآن متخلف مشمول مجازات مقرر در ماده 3-323 این قانون خواهد بود .

ماده 3-334: ابزار قطع وجرح درقصاص باید تیز، غیرآلوده ومناسب با اجرای قصاص باشد وایذای جانی بیش ازمقدار جنایت او ممنوع است وچنانچه جانی مریض بوده یا شرایط زمان ومکان به‌نحوی باشد که درقصاص بیم سرایت به نفس یا صدمه دیگری باشد، در صورت امکان موانع رفع می‌شود و قصاص اجرا می‌گردد و در غیر این صورت تا بر طرف شدن خوف سرایت قصاص به تأخیر می‌افتد.

ماده 4-334: هرگاه شخصی یک چشم کسی را درآورد یا کور کند قصاص می‌شود؛ گرچه جانی بیش از یک چشم نداشته باشد ودیه‌ای به جانی پرداخت نمی‌شود، این حکم درهمه اعضای زوج بدن جاری است.

ماده 5-334: هرگاه شخصی که دارای دوچشم است، چشم کسی را که فقط دارای یک چشم است درآورد، مجنی‌علیه می‌تواند یک چشم جانی را قصاص کند ونصف دیه کامل را هم دریافت نماید یا ازقصاص یک چشم جانی منصرف شود ودیه کامل بگیرد؛ مگر درصورتی که مجنی‌علیه یک چشم خود را قبلاً دراثر قصاص یا جنایتی که استحقاق دیه آن را داشته ، ازدست داده باشد که دراین مورد می‌تواند یک چشم جانی را قصاص کند ویا با رضایت جانی نصف دیه کامل دریافت نماید.

ماده 6-334: هرگاه شخصی بدون آسیب به حدقه چشم دیگری بینایی آن را ازبین ببرد، فقط بینایی چشم جانی مورد قصاص قرار می‌‌گیرد واگر بدون آسیب به حدقه چشم جانی قصاص ممکن نباشد، مبدل به دیه می شود و جانی باید دیه آن را بپردازد.

ماده 7-334: چشم سالم دربرابر چشم‌هایی که ازلحاظ دید ویا شکل متعارف نیستند، قصاص می‌شود.

ماده 8-334: پلک واجد مژه درقبال پلک فاقد مژه قطع نمی‌شود؛ ولی پلک چشم بینا دربرابر پلک چشم نابینا قصاص می‌شود.

ماده 9-334: عضو قوی وصحیح دربرابر عضو ضعیف ومعیوب غیرفلج قصاص می‌شود.

ماده 10-334: هرگاه شخصی مقداری ازگوش یا هر عضو دیگرکسی را قطع کند ومجنی‌علیه قسمت جداشده را مجدداً پیوند دهد، قصاص ساقط نمی‌شود. همچنین اگر جانی بعد ازآن که مقداری ازگوش یا هرعضو دیگر او به عنوان قصاص بریده شد، آن قسمت جداشده را پیوند دهد، نمی‌توان آن را دوباره برای حفظ اثر قصاص قطع کرد.

ماده 11-334: درصورتی که قطع لاله گوش موجب زوال شنوایی و قطع بینی موجب زوال بویایی شود، دوجنایت محسوب می‌شود.

ماده 12-334: قطع بینی یا گوش موجب قصاص است ؛گرچه فاقد حس بویایی و شنوایی باشند.

ماده 13-334: قطع زبان یا لب با رعایت تساوی مقدار ومحل آنها موجب قصاص است.

ماده 14-334: درصورتی که شخص گویا زبان کسی را که لال است، قطع کند، قصاص ساقط است ودیه اخذ می‌شود؛ ولی زبان کسی که لال است، دربرابر زبان لال دیگری وزبان گویا قصاص می‌شود.

ماده 15-334: زبان گویا درمقابل زبان نوزاد قصاص می‌شود؛ مگرآن که لال بودن نوزاد ثابت شود.

ماده 16-334: اگر عضو مورد جنایت، سالم یا کامل باشد وعضو جانی ناسالم یا ناقص باشد، مجنی‌علیه می‌تواند قصاص کند یا بدون رضایت جانی، دیه یا ارش بگیرد.

تبصره - منظور از عضو ناسالم عضوی است که منفعت اصلی آن از بین رفته باشد و در غیر این‌صورت سالم محسوب می شود .

ماده 17-334: اگر عضو مورد جنایت وعضو مورد قصاص هردوناقص یا ناسالم باشد، درصورتی که نقصان وعدم سلامت درعضو مورد قصاص مساوی یا بیشتر ازعضو مورد جنایت باشد، حق قصاص ثابت است .

ماده 18-334: اگر کسی دندان دیگری را بکند، قصاص دارد ودرقصاص آن، تساوی در نوع و محل دندان به نحوی که در مبحث شرایط قصاص عضو ذکر شد، لازم است.

ماده 19-334: هرگاه دندان کسی توسط دیگری کنده شود، چنانچه تا زمان قصاص، دندان سالمی به جای آن بروید، جانی علاوه بر تعزیر تا 74 ضربه شلاق به پرداخت خسارت درمان وارش برای جراحت ومدتی که مجنی‌علیه فاقد دندان بوده، محکوم می‌شود و اگر دندان جدید معیوب باشد، جانی علاوه برمحکومیت‌های سابق به پرداخت ارش عیب نیز محکوم می‌شود.

تبصره - اگر مجنی‌علیه طفل باشد صدور حکم برای روییدن دندان، به مدت متعارف  به تأخیر می‌افتد واگر طفل دراین مدت فوت کند، جانی علاوه برتعزیر مذکور به پرداخت دیه محکوم می‌شود.

ماده 20-334: اگر دندان جانی شیری ودندان مجنی‌علیه غیرشیری باشد، مجنی‌علیه مخیر است که دندان شیری را قصاص کند یا قصاص را تا رویش دندان غیرشیری درجانی به تأخیر اندازد.

ماده 21-334: اگر دندان مجنی‌علیه بعد ازاجرای قصاص یا گرفتن دیه بروید، چیزی برعهده مجنی‌علیه نیست ودیه نیز بازگردانده نمی‌شود.

ماده 22-334: اگر دندان جانی بعد از اجرای قصاص بروید، مجنی‌علیه حق قصاص دوباره آن را ندارد.

ماده 23-334: اگر عضو مورد جنایت زاید باشد وجانی عضو زاید مشابه نداشته باشد، حسب مورد به پرداخت دیه وارش محکوم می‌گردد.

ماده 24-334: اگر عضو مورد جنایت مانند دست دارای بخش زایدی مانند انگشت اضافی باشد، قصاص درعضو اجرا می‌شود ونسبت به بخش زاید، دیه یا ارش پرداخت می‌شود واگر عضو مورد قصاص دارای بخش زایدی باشد قصاص درصورت امکان درغیربخش زاید اجرا می‌شود ونسبت به بقیه جنایت، دیه یا ارش گرفته می‌شود.

ماده 25-334: قصاص کردن جانی بدون بی‌هوش کردن جانی وبی‌حس کردن عضو او حق مجنی‌علیه است؛ مگراین که جنایت درحال بیهوشی یا بی‌حسی عضو مجنی‌علیه اتفاق افتاده باشد.

تبصره- مداوا وبی‌هوش کردن جانی وبی‌حس کردن عضو او بعد ازاجرای قصاص جایز است.

ماده 26-334: هرگاه کسی جنایت عمدی براعضای متعدد ازیک نفر یا بیشتر وارد کرده باشد، مانند این‌که دو دست ازیک نفر یا دونفر را قطع کند وخود یک دست بیشتر نداشته باشد یا بیش ازدودست قطع کرده باشد، مجنی علیه اول که جنایت براو قبل ازدیگری واقع شده باشد، حق قصاص دست جانی را داشته ودرصورت انجام قصاص به مجنی علیه دوم که جنایت براو متأخر بوده، دیه پرداخت می‌شود و درصورت وقوع دو جنایت دریک زمان هریک از دو مجنی علیه مبادرت به قصاص نماید، برای دیگری دیه ثابت می‌گردد. درصورتی که محل قصاص برای مجنی‌علیه دوم بعد ازقصاص اول باقی بماند؛ ولی کمتر از عضو قطع شده از او باشد، می‌تواند مابه التفاوت از دیه را نیز از او بگیرد، مانند این‌که جانی ابتدا انگشت دست راست کسی را قطع کرده باشد، سپس دست راست شخص دیگری را قطع کند که در این فرض ابتدا مجنی‌علیه اول انگشت دست راست جانی را می‌تواند قصاص کند ودرصورت انجام قصاص مجنی‌علیه دوم می‌تواند دست راست جانی را قصاص کرده و فاضل دیه انگشتان دست خود نسبت به انگشتان دست قصاص شونده را نیز بگیرد .

ماده 27-334: حق قصاص عضو از برای مجنی علیه ثابت است و در صورت فوت وی قبل از استیفا این حق برای هر یک از ورثه او مستقلاً ثابت می شود و حسب مورد طبق مواد 5-323 ، 6-323، 7-323 و 8-323 این قانون عمل می شود .

ماده 28-334:در موارد ثبوت قصاص عضو چنانچه دیه مجنی علیه کمتر از جانی باشد، حسب مورد طبق مواد 9-323، 10-323، 14-323،15-323 ،17-323،18-323 و 19-323 این قانون عمل می شود .

ماده 29-334:در موارد شرکت دو یا چند نفر در جنایت بر عضو حسب مورد طبق مواد 11-323 و 12-323 این قانون عمل می شود .

باب چهارم:دیات
فصل اول: قواعد عمومی

مبحث اول : تعریف دیه و موارد آن

ماده 1-411: دیه مقدار مال معینی است که در شرع مقدس در مورد ایراد جنایت غیرعمدی بر تمامیت جسمی اشخاص و یا جنایت عمدی در مواردی که به هر جهتی قصاص ندارد، ولی بناحق بوده مقرر شده است.

ماده 2-411: ارش عبارت از دیه غیر مقدر است که میزان آن در شرع تعیین نگردیده و دادگاه موظف است با لحاظ نوع و کیفیت صدمه وارده و تأثیر آن در سلامت مجنی‌علیه و میزان خسارت وارده با در نظر گرفتن دیه با جلب نظر کارشناس میزان آن را تعیین نماید.

تبصره ـ مقدار ارش در هر جنایت نباید بیش از دیه مقدر در آن عضو یا منفعت تعیین شود.

ماده 3-411: در جنایت خطای محض، شبه عمد و جنایت عمدی که بناحق بوده؛ ولی قصاص در آن جایز یا ممکن نبوده و یا بر پرداخت دیه تراضی شده باشد، دیه پرداخت می‌شود.

ماده 4-411: خطای شبه عمد آن است که جانی نسبت به مجنی علیه قصد جنایت واقع شده را نداشته و فعلی را که انجام داده نوعاً سبب وقوع آن جنایت نبوده؛ (خواه اصلاً جنایت نبوده یا جنایت دیگری بوده باشد) ولی اتفاقاً آن جنایت واقع شده باشد. مانند آن‌که کسی را به قصد تأدیب به نحوی که نوعاً سبب جنایت نمی‌شود، بزند و اتفاقاً موجب جنایت گردد یا طبیبی بیماری را به طور متعارف معالجه کند و اتفاقاً سبب جنایت بر او شود.

ماده 5-411: هرگاه شخصی جنایتی را بر کسی وارد سازد به اعتقاد این‌که مهدورالدم است یا حق قصاص او را دارد یا به‌تصور این‌که حیوان و امثال آن است، سپس خلاف آن معلوم گردد، در حکم شبه عمد است.

ماده 6-411: هرگاه بر اثر بی‌احتیاطی یا بی‌مبالاتی یا عدم مهارت یا عدم رعایت مقررات مربوط به امری جنایتی واقع شود، در صورتی‌که آن بی احتیاطی و عدم رعایت مقررات نوعاً سبب وقوع جنایت نباشد، جنایت شبه عمد خواهد بود.

ماده 7-411: هرگاه جانی قصد جنایت نداشته؛ ولی فعلی را که انجام داده سبب جنایتی شود که از قبل پیش بینی نمی‌شده است و نوعاً نیز سبب آن نبوده و یا اگر سبب بوده مرتکب از آن اطلاع نداشته ، در حکم شبه عمد است.

ماده 8-411: هرگاه جانی فعلی را که انجام داده، جنایت عمدی کمتری بوده، اما اتفاقاً جنایت بیشتری به سبب آن نیز انجام گیرد که مقصود جانی نبوده و نوعاً آن جنایت کمتر مستلزم جنایت بیشتر نباشد، نسبت به جنایت بیشتر خطای شبه عمد است، مانند این‌که انگشت کسی را قطع کند و اتفاقاً به‌سبب آن فوت نماید که در این‌صورت نسبت به قطع انگشت جنایت عمدی بوده و نسبت به فوت شبه عمد است.

ماده 9-411: خطای محض آن است که جانی قصد فعلی را بکند؛ ولی فعل دیگری بدون اختیار او در خارج واقع شود و از آن به خطای در فعل نیز تعبیر می‌شود؛ زیرا در اصل فعل خطا شده است. مانند این‌که به طرف حیوانی یا شیء دیگر تیراندازی کند ؛ اما تیر او به خطا رفته و به انسانی اصابت کند.

ماده 10-411: هرگاه شخصی در حال خواب یا بیهوشی و مانند آن که فاقد قصد و اراده است، موجب تلف یا صدمه بدنی به دیگری گردد، عمل او خطای محض است؛ مگر این‌که عمداً با علم به این‌که در حالت خواب یا بیهوشی آن صدمه بر مجنی علیه واقع می شود بخوابد یا خود را بیهوش کند که در این صورت جنایت عمدی خواهد بود .

ماده 11-411: جنایت‌ عمدی و شبه عمدی دیوانه و نابالغ به منزله خطای محض است.

ماده 12-411: هرگاه جانی قصد جنایت عمدی بر شخصی را داشته باشد؛ اما در اثر خطای درفعل مانند خطای در تیراندازی تیر او به خطا رفته و به شخص دیگری اصابت کند، چنانچه متوجه بوده که اقدام او دیگری را در معرض جنایت قرار می‌دهد، جنایت عمدی بوده و قصاص ثابت است . در غیر این‌صورت جنایت خطای محض بوده و دیه ثابت است و اقدام انجام گرفته نسبت به شخص اول شروع به قتل یا ضرب وجرح بوده و قابل تعقیب است؛ مگر این‌که اعتقاد به مهدور الدم یا مستحق قصاص بودن او داشته باشد .

ماده 13-411: کشتن کسی به صرف اعتقاد بر مهدور الدم و یا مستحق قصاص بودن وی، بدون مجوز مراجع قضایی صالح ممنوع است و مرتکب، مجرم شناخته می‌شود و در صورتی که کسی دیگری را با ادعای چنین اعتقادی به قتل برساند، به موجب ماده 16-313 مقرر در این قانون مجازات می‌شود .

ماده 14-411: مهدور الدم بودن کسی باید از مصادیقی باشد که در شرع و قانون مهدورالدم شناخته شده نه این‌که مرتکب با نظر و معیارهای خود کسی را مهدورالدم بداند.

ماده 15-411: در صورتی که قاتل یکی از ورثه مقتول باشد، چنانچه قتل عمدی باشد از هیچ مالی از اموال مقتول ارث نخواهد برد و چنانچه قتل خطا یا شبه عمد باشد، از دیه ارث نمی برد و در موارد فقدان وارث دیگر ولی امر وارث خواهد بود .

ماده 16-411: در قتل فرد مسلمان علاوه بر دیه نفس قاتل مکلف به پرداخت کفاره قتل نیز می باشد و دادگاه لازم است آن را به عنوان تکلیفی بر قاتل در حکم ذکر نماید.ترتیب کفاره قتل به ترتیب زیر است:

1-در قتل عمد چنانچه مقتول مسلمان مؤمن باشد ،کفاره جمع ثابت است که عبارت است از، آزاد کردن یک برده در صورت امکان آن و روزه دو ماه از ماه‌های قمری بدون فاصله میان ماه اول و اولین روز ماه دوم و اطعام60 مسکین

2-در قتل خطا اعم از محض و شبه عمد و همچنین قتل عمد در صورتی که مسلمان مقتول مؤمن نباشد، یکی از سه مورد ذکر شده واجب است؛ ولی با ترتیب میان آنها بدین گونه که در صورت تعذر عتق دو ماه روزه متعین می شود و در صورت تعذر آن اطعام 60 مسکین متعین می گردد.

تبصره یک- کفاره قتل تنها در صورت مباشرت به قتل است و در موارد تسبیب واجب نیست .

تبصره دو- کفاره در قتل نابالغ و مجنون نیز ثابت است، در صورتی‌که محکوم به اسلام باشند و همچنین در قتل جنین که روح در آن دمیده شده باشد .

تبصره سه- در موارد شرکت در قتل بر هریک از مباشران در قتل مستقلاً کفاره واجب است .

تبصره چهار- در موارد اکراه بر قتل کفاره بر قاتل است .

تبصره پنج- در مواردی که مقتول مهدورالدم یا مستحق قصاص بوده ، کفاره ثابت نیست .

تبصره شش- وجوب کفاره یک تکلیف است و در صورت فوت قاتل ساقط می گردد و از دیون میت محسوب نمی شود .

مبحث دوم : مسئولیت مدنی دیه

ماده 1-412: دیه و ارش جنایات حق شخصی مجنی علیه بوده و علاوه بر جنبه کیفری همانند سایر ضرر و زیان‌ها و حقوق مالی دارای آثار و احکام مسئولیت مدنی نیز می‌باشد و قابل عفو تمام یا بخشی از آن یا مصالحه بر آن است و ذمه جانی یا عاقله در مواردی که دیه بر آنهاست، مانند سایر دیون مشغول به آن از برای مجنی علیه است و ضمن دارایی‌های مجنی علیه محسوب می‌شود.

تبصره- همه کسانی که از اموال مقتول ارث می برند به نسبت سهم الارثشان از دیه مقتول نیز ارث می برند، به جز بستگان مادری مقتول که تنها از طرف مادر با مقتول نسبت دارند . در صورت نبودن وارث پدری یا پدر و مادری از برای مقتول ولی امر وارث دیه خواهد بود .

ماده 2-412: هرگاه دو یا چند نفر به نحو اشتراک مرتکب جنایتی که موجب دیه یا ارش است، گردند، حسب مورد هر یک از شرکا یا عاقله آنها ‌به طور مساوی ضامن دیه یا ارش خواهند بود .

ماده 3-412: هرگاه هزینه‌های متعارف درمان جنایت وارد شده بیشتر از دیه مقدر یا ارش باشد، خسارت مازاد باید بر اساس نظر کارشناسی با حکم دادگاه تعیین شده و توسط جانی فوراً پرداخت شود و در این جهت فرقی میان خطای محض و شبه عمد نیست.

مبحث سوم : راه‌های اثبات دیه

ماده 1-413: ادله اثبات موجب دیه علاوه بر قسامه به تفصیلی که در این قانون مقرر می‌شود، همان ادله اثبات در سایر دیون و حقوق مالی است .

ماده 2-413: قتل غیر عمد به شرح مقرر در مجازات قصاص با اقامه قسامه 25 نفر مرد از طرف مدعی در صورت لوث و فقدان ادله دیگر اثبات می‌شود .

ماده 3-413: در دعوای جنایت بر اعضا و منافع اعم از عمدی و غیر عمدی در صورت لوث و فقدان ادله دیگر مجنی علیه می‌تواند با اقامه قسامه شش نفر دیه یا ارش را به شرح زیر اثبات و مطالبه کند؛ ولی حق قصاص با آن ثابت نمی‌شود.

1-شش قسم در جنایتی که دیه یا ارش آن به مقدار دیه کامل است.

2-پنج قسم در جنایتی که دیه یا ارش آن سه چهارم دیه کامل است.

3-چهار قسم در جنایتی که دیه یا ارش آن دو سوم دیه کامل است.

4-سه قسم در جنایتی که دیه یا ارش آن یک دوم دیه کامل است.

5-دو قسم در جنایتی که دیه یا ارش آن یک سوم دیه کامل است.

6-یک قسم در جنایتی که دیه یا ارش آن یک ششم دیه کامل یا کمتر از آن است.

تبصره یک ـ در مورد هر یک از بندهای مذکور در صورت نبودن نفرات لازم مجنی‌علیه می‌تواند به همان اندازه قسم را تکرار کند.

تبصره دو ـ در هر یک از موارد یادشده چنانچه مقدار دیه یا ارش بیش از مقدار مقرر در آن بند و کمتر از مقدار مقرر در بند قبلی بوده باشد، رعایت نصاب بیشتر لازم است. برای مثال اگر دیه جراحت به مقدار یک پنجم دیه کامل باشد، برای اثبات آن دو قسم لازم است.

تبصره سه ـ مقررات سوگند در قسامه همان‌گونه است که در باب قصاص گذشت.

ماده 4-413: هرگاه در اثر جنایتی که وارد شده، مجنی علیه مدعی زوال یا نقصان منفعت عضوی از خود شود، در صورت لوث و فقدان دلیل اثباتی و عدم دسترسی به کارشناس و عدم امکان آزمایش و اختباری که موجب علم شود، قول مجنی علیه با قسامه به ترتیبی که ذکر شد، اثبات می‌گردد.

ماده 5-413: در اختلاف میان جانی و مجنی علیه نسبت به بازگشت تمام یا بخشی از منفعت زایل شده یا نقصان یافته در صورت فقدان دلیل اثباتی قول مجنی علیه با سوگند او مقدم است و جای قسامه نیست .

ماده 6-413: هرگاه مجنی علیه در ایامی که کارشناس برای بازگشت منفعت زایل شده تعیین نموده، فوت نماید و جانی مدعی بازگشت منفعت قبل از وفات بوده و اولیای میت منکر آن باشند، در صورتی که جانی نتواند ادعای خود را ثابت کند، قول اولیا با سوگند مقدم خواهد بود و جای قسامه نیست و چنانچه برخی از اولیا سوگند بخورند، دیه یا ارش نسبت به سهم آنان ثابت خواهد شد.

مبحث چهارم : مسئول پرداخت دیه

ماده 1-414: دیه یا ارش جنایت عمدی و شبه عمد بر عهده جانی است.

ماده 2-414: دیه یا ارش خطای محض، چنانچه جنایت از طریق شهادت یا قسامه و یا علم بین و حسی قاضی ثابت شود، به عهده عاقله و در صورتی که با اقرار جانی یا نکول او از سوگند یا نکول او از قسامه ثابت شده باشد، بر عهده خود جانی است.

تبصره ـ هرگاه پس از اقرار جانی به جنایت خطایی، عاقله اظهارات او را تصدیق نمایند، دیه بر عهده عاقله خواهد بود .

ماده 3-414: در موارد ثبوت اصل جنایت با شهادت، علم متعارف و حسی قاضی یا قسامه، اگر جانی مدعی خطایی بودن آن گردد و عاقله خطا بودن جنایت را انکار یا اظهار بی‌اطلاعی نمایند، قول عاقله با سوگند پذیرفته می شود.

تبصره ـ در صورتی که برخی از افراد عاقله سوگند یاد نمایند، از پرداخت دیه معاف شده و سهم دیه آنها به‌وسیله جانی پرداخت خواهد شد.

ماده 4-414: عاقله ضامن جنایت‌هایی که شخص بر خود وارد می‌سازد، نیست .

ماده 5-414: عاقله تنها ضامن دیه و ارش خطای محض است و سایر خساراتی را که به سبب جنایت شکل می گیرد، ضامن نیست و بر ذمه خود جانی است .

ماده 6-414: عاقله ضامن جنایت‌های کمتر از موضحه نیست؛ هر چند جانی نابالغ یا مجنون باشد.

تبصره ـ هر گاه در اثر یک یا چند ضربه خطایی، آسیب‌های متعددی در یک یا چند عضو به وجود آید، ملاک رسیدن به دیه موضحه، دیه هر آسیب به طور جداگانه است و رسیدن دیه یا ارش مجموع آنها به دیه موضحه کافی نیست.

ماده 7-414: عاقله عبارت است از پدر، فرزند و بستگان ذکور نسبی پدر و مادری یا پدری به ترتیب طبقات ارث به طوری که همه کسانی که درزمان فوت می‌توانند ارث ببرند، به صورت مساوی عهده‌دار پرداخت دیه خواهند بود.

ماده 8-414: در عاقله،بلوغ، عقل و تمکن مالی حین مواعد پرداخت اقساط دیه شرط است، بنابراین ولد الزنا ضمن عاقله محسوب نمی‌شود و نابالغ و دیوانه و معسر در زمان پرداخت دیه مسئولیتی ندارند.

ماده 9-414: هرگاه جانی در خطای محض که دیه آن بر عاقله است دارای عاقله نباشد، یا عاقله او نتواند دیه یا ارش را در مهلت مقرر بپردازد، دیه یا ارش از بیت‌المال پرداخت می‌شود و در این جهت فرقی میان دیه نفس یا کمتر از آن نیست .

ماده 10-414: هرگاه فردی از اقلیت‌های دینی شناخته شده در قانون اساسی که در کشور زندگی می‌کند، مرتکب جنایت خطای محض گردد، عهده‌دار پرداخت دیه خواهد بود؛ اما در صورتی که توان پرداخت دیه را نداشته باشد، به او مهلت مناسب داده می‌شود و اگر با مهلت مناسب نیز قادر به پرداخت نباشد، دیه از بیت المال پرداخت خواهد شد.

ماده 11-414: مسئول پرداخت دیه یا ارش در جنایات تسبیبی، جانی است.

ماده 12-414: هرگاه مأموری در اجرای وظایف قانونی، عملی را مطابق مقررات انجام دهد که موجب فوت یا صدمه بدنی به دیگری شود، دیه بر عهده بیت المال است.

تبصره ـ هرگاه شخصی با علم به خطر یا از روی بی احتیاطی و بی مبالاتی، وارد منطقه ممنوعه نظامی و یا هر مکان دیگری که ورود به آن ممنوع است، گردد و مطابق مقررات هدف قرار گیرد، ضمان ثابت نخواهد بود و در صورتی که از ممنوعه بودن مکان مزبور آگاهی نداشته، دیه یا ارش از بیت المال پرداخت می شود.

ماده 13-414: در مواردی که پرداخت دیه یا ارش بر عهده جانی است، چنانچه در مدت‌های مقرر، قادر به پرداخت نباشد، با توجه با امکانات مالی جانی، تقسیط می‌شود.

تبصره - چنانچه محکوم به دیه یا ارش و سایر ضرر و زیان‌های وارده ادعای اعسار کند و دلیل اثباتی خلاف گفته او نباشد، قول او پذیرفته می‌شود و دیه با توجه به امکانات مالیش تقسیط می‌گردد و شاکی حق تقاضای بازداشت او را ندارد؛ مگر این‌که خلاف گفته او را در محکمه ثابت نماید.

ماده 14-414: در قتل عمد و شبه عمد در صورتی که به دلیل فرار،خودکشی و مانند آن به جانی دسترسی نباشد، دیه از مال او گرفته می‌شود و اگر مالی نداشته باشد، از عاقله وی گرفته می شود و در صورت عدم دسترسی به عاقله یا فقرآنها، از بیت المال پرداخت خواهد شد.

ماده 15-414: در غیر قتل از جنایات در صورت عمد و شبه عمد مسئولیت پرداخت دیه یا ارش بر جانی می باشد و در صورت عدم دسترسی به جانی مانند سایر دیون وی خواهد بود و ضمان متوجه بیت المال نخواهد بود و در خطای محض مسئولیت پرداخت بر عاقله می باشد ودر صورت عدم دسترسی به عاقله یا فقر آنها از بیت المال پرداخت می شود .

ماده 16-414: هرگاه جانی در مواردی که پرداخت دیه یا ارش بر عهده اوست، فوت نماید، حکم سایر دیون متوفا را خواهد داشت و از ترکه او پرداخت می‌شود.

ماده 17-414: در موارد تردد قاتل بین دو یا چند نفر، ولی دم یا مجنی علیه چنانچه نتواند قاتل بودن یک نفر معین از آنها را اثبات نماید، می‌تواند از متهمان در صورت لوث مطالبه قسامه و در صورت عدم لوث مطالبه سوگند نماید، در صورتی که همگی حسب مورد قسامه اقامه کرده یا سوگند یاد نمایند، دیه از بیت المال پرداخت خواهد شد.

تبصره- در مورد این ماده چنانچه جنایت کمتراز قتل باشد، مفاد آن نیز اعمال می‌شود و در صورتی که جنایت خطای محض باشد، دیه یا ارش از بیت المال پرداخت خواهد شد .

ماده 18-414: هرگاه برخی از اطراف تردد حسب مورد سوگند یاد نموده یا قسامه اقامه کنند و برخی امتناع نمایند یا همگی امتناع کنند، دیه یا ارش بر امتناع کنندگان به طور مساوی ثابت می شود و در صورتی که امتناع کننده یکی باشد، دیه یا ارش بر او ثابت می شود .

تبصره- در این حکم فرقی میان جنایت قتل و غیر قتل نیست .

ماده 19-414: هر گاه کسی در اثر ضرب و جرح عده‌ای کشته یا مجروح شود و جنایت، مستند به برخی از ضربات باشد و زننده هر ضربه‌ مشخص نباشد، ضاربان باید دیه نفس یا دیه و ارش جراحات را به طور مساوی بپردازند.

ماده 20-414: در موارد تحقق لوث و امکان اثبات جنایت شخص معینی از اطراف علم اجمالی با قسامه، طبق مقررات قسامه عمل خواهد شد.

ماده 21-414: هرگاه مجنی‌علیه یا اولیای دم ادعا کنند که جانی یکی از دو یا چند نفر است، در صورت تحقق لوث مدعی می‌تواند اقامه قسامه نماید. با اجرای قسامه، بر جانی بودن یکی از آنها جانی به نحو علم اجمالی مشخص شده و مفاد مواد مذکور اجرا خواهد شد.

ماده 22-414: در موارد علم اجمالی به وجود جانی بین دو یا چند نفر و عدم دلیل اثباتی بر تشخیص جانی چنانچه جنایت عمد باشد، قصاص ساقط شده و دیه ثابت می‌شود و طبق مواد یادشده عمل می‌شود.

ماده 23-414: در موارد وقوع قتل و عدم شناسایی قاتل، هرگاه اتهام و لوث علیه شخص یا اشخاص معینی محقق نباشد، دیه از بیت المال پرداخت خواهد شد.

ماده 24-414: هرگاه کسی اقرار به جنایت موجب دیه کند، سپس شخص دیگری نیز اقرار کند که آن جنایت را انجام داده است و علم به کذب یکی از دو اقرار بالخصوص نباشد، مجنی علیه مخیر است که از یکی از آن دو نفر مطالبه دیه کند؛ ولی نمی تواند از هر دو نفر مطالبه نماید . ماده 25-414: در مواردی که اصل جنایت جانی ثابت شده باشد؛ اما نوع آن اثبات نشود، دیه یا ارش ثابت و پرداخت آن بر عهده جانی خواهد بود.

ماده 26-414: هرگاه محکوم به قصاص عضو یا حد یا تعزیر در اثر اجرای مجازات کشته شده یا آسیبی بیش از مقدار مجازات تعیین شده به او وارد شود، چنانچه قتل یا آسیب اضافی مستند به تقصیر یا عدم رعایت مقررات اجرا یا خطای در نحوه اجرا باشد، مجری حکم حسب مورد ضامن قصاص یا دیه یا ارش است و در غیر این‌صورت کسی ضامن نخواهد بود.

ماده 27-414: هرگاه پس از اجرای حکم قصاص پرونده در دادگاه صالحی طبق مقررات آیین دادرسی رسیدگی مجدد شده و عدم صحت قصاص ثابت شود، دیه آن بر بیت المال خواهد بود؛ مگر این‌که تقصیر یا بی توجهی و عدم رعایت مقررات دادرسی از طرف قاضی صادر کننده حکم قصاص ثابت گردد که در این‌صورت ضامن خواهد بود. دادگاه رسیدگی کننده مجدد موظف است در هر صورت حکم پرداخت دیه از بیت المال را صادر کند و در صورت احراز تقصیر قاضی صادر کننده قصاص پرونده را با ذکر مستندات جهت رسیدگی به دادسرای انتظامی قضات ارسال نموده تا طبق مقررات رسیدگی کند و در صورت ثبوت تقصیر یا خطای موجب ضمان قاضی، دادگاه انتظامی حکم به کسر آن از حقوق قاضی و برگشت به بیت المال خواهد کرد.

مبحث پنجم : مهلت پرداخت دیه

ماده 1-415: مهلت پرداخت دیه یا ارش جنایت، از زمان وقوع آن جنایت به ترتیب زیر است؛ مگر این که طرفین به نحو دیگری تراضی کرده باشند:

الف) در عمد موجب دیه یا ارش ظرف یک سال قمری

ب) در شبه عمد ظرف دو سال قمری

ج) در خطای محض ظرف سه سال قمری.

تبصره ـ هر گاه پرداخت کننده در بین مهلت‌های مقرر نسبت به پرداخت تمام یا قسطی از دیه یا ارش اقدام نماید، محکوم له مکلف به قبول آن است.

ماده 2-415: در جنایت خطای محض، پرداخت کننده باید ظرف هر سال یک سوم دیه یا ارش و در شبه عمد، ظرف هر سال نصف دیه یا ارش را بپردازد.

ماده 3-415: در صورتی که پرداخت کننده بخواهد قیمت گونه‌ها را پرداخت نماید و یا پرداخت دیه یا ارش به صورت اقساطی باشد، معیار قیمت زمان پرداخت خواهد بود؛ مگر آن که بر یک مبلغ قطعی توافق شده باشد.

ماده 4-415: در مواردی که بین جانی عمد و اولیای دم یا مجنی‌علیه بر گرفتن دیه یا ارش توافق شده؛ اما مهلت پرداخت آن مشخص نشده باشد، باید در ظرف یک‌سال از حین تراضی پرداخت گردد .

مبحث ششم : موجبات ضمان

مباشرت

ماده 1-416: جنایت در صورتی موجب دیه و ارش یا قصاص خواهد بود که مستند به شخص باشد، اعم از آن که به نحو مباشرت انجام شود یا به تسبیب یا به اجتماع آنها

ماده 2-416: مباشرت در جنایت آن است که جانی بدون آن‌که اراده دیگری در جنایت دخالت داشته باشد، مستقیماً آن را به‌وجود آورد؛ هر چند از وسیله استفاده کند. مانند پرت کردن کسی از بلندی و یا قتل و جرح کسی با اسلحه

ماده 3-416: هرگاه پزشک در معالجه‌هایی که انجام می‌دهد موجب تلف یا صدمه بدنی گردد، ضامن دیه و خسارت است؛ مگر آن که عمل او مطابق مقررات پزشکی و موازین فنی بوده و قبل از اقدام به معالجه از مریض برائت گرفته باشد و چنانچه اخذ برائت از مریض به دلیل نابالغ یا مجنون بودنش، معتبر نبوده و یا امکان تحصیل برائت از او به دلیل بیهوشی و مانند آن ممکن نباشد، تحصیل برائت از ولی مریض به عمل خواهد آمد.

تبصره یک ـ در مواردی که تحصیل برائت ممکن نباشد و پزشک برای نجات مریض طبق مقررات ناچار به معالجه باشد،کسی ضامن تلف یا صدمات وارده نیست.

تبصره دوـ مقصود از ولی شخصی است که در صورت تلف مریض، حق مطالبه دیه را دارد و در مواردی که حاکم شرع ولی مریض باشد، رئیس قوه قضاییه با استیذان از ولی امر و تفویض اختیار به دادستان‌های مربوط نسبت به ابراء طبیب اقدام می نماید.

ماده 4-416: کسی که در حال خواب یا بیهوشی و مانند آن که فاقد قصد و اراده است، موجب تلف یا صدمه بدنی به دیگری گردد، عمل او خطای محض می‌باشد و دیه بر عاقله خواهد بود؛ ولی اگر آن شخص این حالت را بداند و در عین حال عمداً نزدیک او قرار بگیرد و صدمه ببیند جنایت مستند به خودش بوده و شخص خواب یا بیهوش ضامن نخواهد بود.

ماده 5-416: هرگاه شیئ یا کالایی که توسط انسان یا وسیله نقلیه حمل می گردد به شخصی برخورد نموده و موجب جنایت شود، حمل کننده کالا ضامن دیه و سایر خسارات خواهد بود.

ماده 6-416: هرگاه کسی دیگری را بترساند و آن شخص در اثر ترس فرار کند و صدمه بر او وارد گردد یا بدون اختیار حرکتی از او سر بزند که جنایتی بر دیگری وارد سازد، مانند این‌که بچه را بیندازد و بمیرد، ترساننده ضامن دیه و سایر خسارات خواهد بود.

ماده 7-416: در مواردی که جنایت مستند به کسی نباشد، مانند این که در اثر علل قهری جنایت صورت گرفته باشد، ضمان منتفی است.

ماده 8-416: هرگاه کسی به روی شخصی سلاح بکشد یا سگی را به سوی او برانگیزد یا هر کار دیگری که موجب هراس او شود، انجام دهد، مانند فریاد کشیدن یا انفجار صوتی که باعث وحشت می‌شود و بر اثر این ارعاب آن شخص بمیرد یا صدمه به او برسد، اگر این عمل نوعاً سبب آن جنایت باشد یا به قصد جنایت انجام شود؛ گرچه نوعاً سبب نباشد جنایت عمد محسوب می‌شود و اگر این عمل نه نوعاً سبب جنایت بوده و نه با قصد جنایت انجام بگیرد، جنایت شبه عمد محسوب می‌شود و دیه و سایر خسارات وارده بر عهده اوست.

ماده 9-416: هرگاه کسی خود را از جای بلندی پرت کند و روی شخصی بیفتد و سبب جنایت شود، در صورتی که قصد انجام آن جنایت را داشته باشد و یا چنین عملی نوعاً سبب آن جنایت می شده و مرتکب هم از آن اطلاع داشته، جنایت عمدی است و در صورتی که قصد جنایت نداشته؛ ولی قصد پرت شدن بر او را داشته؛ ولی به سبب آن فعل معمولاً و نوعاً جنایت انجام نمی‌گرفته، شبه عمد بوده و دیه و سایر خسارات بر عهده او خواهد بود . همچنین است اگر با وجود قصد پرت شدن به طرفی رفته است که بی اختیار پرت شود و پرت شدن کشنده نبوده؛ ولی اگر بدون قصد پرت شدن در اثر راه رفتن پایش بلغزد و پرت شود ،خطای محض بوده و دیه یا ارش بر عاقله است و اگر اصلاً فعلی از او سر نزند و به علل قهری همچون توفان و زلزله پرت شود و به دیگری بخورد و صدمه به او وارد کند، ضامن نخواهد بود.

ماده 10-416: هرگاه‌ کسی‌ دیگری‌ را به روی شخص ثالثی پرت‌ کند و شخص ثالث یا شخص پرت شده بمیرد یا مجروح‌ گردد، در صورتی که قصد فعل را داشته باشد؛ اما نه‌ قصد جنایت‌ واقع‌ شده‌ را داشته‌ باشد و نه‌ کاری‌ را که‌ قصد نموده‌ ، نوعاً سبب‌ این‌ جنایت‌ باشد، جنایت شبه‌ عمد خواهد بود.

ماده 11-416: هرگاه راننده‌ای که با داشتن مهارت و سرعت مطمئن و رعایت کامل سایر مقررات در حال حرکت بوده، در حالی که قادر به کنترل نبوده، به کسی که حضورش در آن محل مجاز نیست، برخورد نماید، ضمان منتفی خواهد بود و در غیر این‌صورت راننده ضامن است .

تبصره ـ هرگاه عدم رعایت مقررات رانندگی، علت حادثه نباشد، به گونه‌ای که اگر مقررات نیز رعایت می‌شد، حادثه به‌سبب حوادث غیر طبیعی مانند زلزله اتفاق می‌افتاد، راننده ضامن نخواهد بود.

ماده 12-416: هرگاه در اثر حوادث رانندگی که به سبب امور قهریه و غیرطبیعی نبوده، سرنشینان خودرو مصدوم گردیده یا تلف شوند، مانند واژگون شدن خودرو و یا برخورد آن با موانع، راننده ضامن دیه و سایر خسارات خواهد بود.

تسبیب

ماده 13-416: تسبیب‌ در جنایت‌ آن‌ است‌ که‌ انسان‌ سبب‌ تلف‌ شدن‌ یا جنایت‌ علیه‌ دیگری‌ را فراهم‌ کند، به طوری که اگر نبود آن جنایت حاصل نمی‌شد؛ اما خود مستقیماً مرتکب‌ جنایت‌ نشود؛ بلکه فعل دیگری هم در تحقق آن دخالت داشته باشد، مانند آن که‌ چاهی‌ در معبری بکند و کسی‌ که در آن معبر راه می‌رود، در آن‌ بیفتد و آسیب‌ ببیند.

ماده 14-416:هرگاه شخصی در معبر و اماکن عمومی یا ملک دیگری بدون اذن مالکش گودالی حفر یا چیز لغزنده قرار دهد و یا هر عملی را انجام دهد که موجب آسیب دیگری گردد، ضامن دیه و سایر خسارات خواهد بود؛ مگر این که فرد آسیب‌دیده با علم به آن و امکان اجتناب، عمداً با آن برخورد نماید.

ماده 15-416:هرگاه شخصی یکی از کارهای مذکور در ماده قبل را در ملک خویش یا مکانی که در تصرف و اختیار خودش است، انجام دهد و موجب آسیب دیگری گردد، ضامن نیست؛ مگر این که شخصی را که آگاه به آن نیست، به آنجا بخواند و در اثر آن جنایتی به او وارد شود.

تبصره ـ هرگاه شخص آسیب دیده بدون اذن مالک یا با اذنی که قبل از انجام اعمال مذکور از مالک گرفته، وارد شود و صاحب ملک اطلاع از ورود او نداشته باشد، ضامن نخواهد بود؛ مگر این که صدمه یا تلف به دلیل اغرا، سهل انگاری در اطلاع دادن و مانند آن به مالک مستند باشد.

ماده 16-416: هرگاه‌ کسی‌ در ملک‌ دیگری‌ و بدون اذن او یکی‌ از کارهای‌ مذکور در ماده 14 -416 را انجام‌ دهد و شخص‌ ثالثی‌ که‌ عدواناً وارد آن‌ ملک‌ شده‌ آسیب‌ ببیند، عامل‌ عدوانی‌ عهده‌دار دیه‌ و سایر خسارات می‌باشد؛ مگر این که‌ بروز حادثه‌ و صدمه‌ به‌ خود مصدوم‌ منتسب‌ باشد. مانند این که عامل عدوانی علامتی هشدار دهنده گذارده باشد یا در آن منزل را قفل کرده تا کسی وارد نشود؛ اما شخص وارد عدوانی در را شکسته و وارد شده باشد که در این قبیل موارد فعل منتسب به خودش بوده و عامل عدوانی ضامن نمی‌باشد.

ماده 17-416: هرگاه کسی در معبر عام یا اماکن عمومی عملی را که به مصلحت عابران است، انجام دهد وآن را طبق مقررات دولتی یا عمومی و رعایت نکات ایمنی انجام داده باشد و اتفاقاً موجب وقوع جنایت یا خسارتی بر کسی گردد، ضامن نخواهد بود.

ماده 18-416: هرگاه شخصی با انگیزه احسان و کمک به دیگری عملی را که به جهت حفظ مال یا جان او لازم بوده، به طور رایگان انجام دهد و همان عمل اتفاقاً موجب صدمه و یا خسارتی شود، در صورت رعایت مقررات و نکات ایمنی احسان‌کننده ضامن نخواهد بود.

ماده 19-416: هرگاه کسی در ملک خود یا در مکان و راهی که توقف در آنجا مجاز است، توقف کرده یا وسیله نقلیه خود یا هر شیء مجاز دیگری را قرار دهد و شخص دیگری با آنها برخورد و مصدوم گردد یا فوت کند، شخص توقف کننده یا صاحب وسیله متوقف شده ضامن نخواهد بود؛ بلکه چنانچه خسارتی نیز بر او یا مالش وارد شده باشد، برخورد کننده ضامن خواهد بود.

ماده 20-416: هرکس در محل‌هایی که توقف در آن مجاز نیست متوقف شده یا شیء و یاحیوان یا وسیله‌نقلیه ای را در این قبیل محل‌ها مستقر سازد یا چیز لغزنده‌ای در آن رهگذر قرار دهد و دیگری از روی خطا و بدون توجه با آن شخص یا چیزی برخورد کند یا بلغزد و مصدوم شده یا فوت کرده یا خسارت ببیند، شخص متوقف یا کسی که آن شی را مستقر کرده یا راه را لغزنده کرده، ضامن دیه و سایر خسارات وارده می‌باشد؛ مگر آن که عابر با وسعت راه و محل عمداً قصد برخورد را داشته باشد که در این صورت نه فقط خسارت به او تعلق نمی‌گیرد؛ بلکه عهده‌دار خسارت وارده نیز می‌باشد.

ماده 21-416: هرگاه‌ شخصی را که شبانه به طور مشکوک و مخفیانه از منزلش خوانده و بیرون برده‌اند، مفقود شود، دعوت کننده ضامن دیه اوست؛ مگر این که ثابت کند که زنده است یا اگر فوت کرده به مرگ عادی یا علل قهری بوده است و ارتباطی به او نداشته است یا اگر کشته شده دیگری او را کشته است. همچنین است کسی که با حیله یا تهدید یا هر نحو دیگری کسی را برباید و آن شخص مفقود شود.

تبصره ـ هرگاه پس از دریافت دیه، شخص مفقود شده بازگردد یا مشخص شود که زنده است یا قاتل شناسایی گردد، دیه مسترد خواهد شد وچنانچه بر عکس ثابت شود که او شخص مفقود را عمداً کشته است، قصاص ثابت می‌شود.

ماده 22-416: هرگاه در اثر یکی از عوامل طبیعی مانند سیل و زلزله مانعی به وجود آید و موجب آسیب گردد، هیچ کس ضامن نیست؛ گرچه تمکن برطرف کردن آنها را داشته باشد و اگر سیل یا مانند آن، چیزی را به همراه آورد؛ اما کسی آن را جایی نامناسب قرار دهد که موجب آسیب شود، عهده دار دیه خواهد بود و اگر آن را از جای نامناسب بردارد و در جهت مصلحت عابرین در جای مناسب‌تری قرار دهد، ضامن نخواهد بود.

تبصره یک – هرگاه مانع مزبور توسط شخص ناشناسی به وجود آمده باشد، تغییردهنده وضعیت به حالت مناسب تر ضامن نخواهد بود.

تبصره‌ دو ـ هرگاه افراد یا دستگاه‌هایی که مسئولیت اصلاح یا رفع آثار این‌گونه حوادث را بر عهده‌ دارند، در انجام وظیفه کوتاهی و تقصیر کنند، ضامن خواهند بود.

ماده 23-416: هرگاه قرار دادن کالا در خارج مغازه یا پارک خودرو در مقابل منزل و امثال آن عرف و عادت شده باشد، گذارنده کالا یا پارک کننده خودرو در صورت عدم منع قانونی و عریض بودن معبر و عدم ایجاد مزاحمت برای عابران ضامن نیست.

ماده 24-416: هرگاه کسی چیزی را در مکانی مانند دیوار یا بالکن خود که قرار دادنش در آنجا جایز بوده، قرار دهد و در اثر حوادث پیش بینی نشده به معبر عام و یا ملک دیگری بیفتد و موجب صدمه یا خسارت شود، ضمان منتفی خواهد بود؛ مگر این که آن را طوری گذاشته باشد که نوعاً در معرض صدمه یا خسارت به دیگران باشد.

ماده 25-416: هرگاه مالک ملک یا کسی که عهده دار ملکی می باشد ناودان یا بالکن ملک و مانند آن را درمکانی قرار دهد که قرار دادنش در آن مکان جایز بوده و نکات ایمنی را نیز رعایت کرده باشد و اتفاقاً موجب آسیب و خسارت گردد، ضامن آن نخواهد بود؛ اما اگر نصب آن مجاز نبوده و یا نکات ایمنی رعایت نشده باشد، ضامن است.

تبصره ـ اگر نصب غیر مجاز به گونه‌ای باشد که نتوان آن را به مالک منتسب نمود، مانند آن‌که مهندس ناظر بدون اطلاع مالک اقدام به آن نموده باشد، ضمان از مالک منتفی بوده و مهندس مقصر ضامن خواهد بود.

ماده 26-416: هرگاه شخصی بنا و یا دیواری را بر پایه محکم و با رعایت مقررات و بدون انحراف به یک طرف احداث نماید؛ اما به علت حوادث پیش بینی نشده مانند زلزله یا سیل بنا سقوط کرده و موجب آسیب گردد، ضامن نخواهد بود . همچنین اگر دیوار یا بنا را به سمت ملک خود احداث نموده که اگر سقوط کند، طبعاً در ملک خود سقوط خواهد کرد؛ اما اتفاقاً به سمت دیگری سقوط کرده و موجب آسیب گردد، مالک آن ضامن نخواهد بود.

ماده 27-416: هرگاه دیوار یا بنایی که بر پایه استوار و غیر متمایل احداث شده است، در معرض ریزش قرار گیرد یا متمایل به سقوط به سمت ملک دیگری یا معبر گردد، اگر قبل از آن که مالک تمکن اصلاح یا خراب کردن آن را پیدا کند، ساقط شده و موجب آسیب گردد، مالک ضامن نخواهد بود، مشروط به آن که به نحو مقتضی افراد در معرض آسیب را از وجود خطر آگاه کرده باشد. چنانچه مالک با وجود تمکن از اصلاح و ازاله یا آگاه‌سازی و جلوگیری از وقوع آسیب سهل‌انگاری نماید، ضامن خواهد بود.

تبصره - هرگاه دیوار یا بنایی که ساقط شده متعلق به صغیر یا مجنون باشد یا بنای مذکور از بناهای عمومی و دولتی باشد، متولی و مسئول آن ضامن خواهد بود.

ماده 28-416:هرگاه شخصی دیوار یا بنای دیگری را بدون اذن او متمایل به سقوط نماید، عهده‌دار صدمه و خسارت ناشی از آن خواهد بود.

ماده 29-416:هرگاه شخصی در ملک خود یا مکان دیگری که مجاز به روشن کردن آتش است، آتشی روشن کند و بداند که به جایی سرایت نمی‌کند و نوعاً نیز سرایت نکند؛ اما اتفاقاً یا به‌جهت عوامل قهری پیش بینی نشده به جای دیگر سرایت کرده و خسارات و صدمه بزند، ضامن نخواهد بود و در غیر این‌صورت ضامن می‌باشد.

ماده 30-416:متصرف هر حیوانی که‌ خطر حمله‌ آن‌ را می‌داند باید آن‌ را حفظ نماید و اگر در اثر تقصیر ‌او، حیوان مزبور به دیگری صدمه وارد سازد، ضامن است و چنانچه از خطرناک بودن حیوان‌ آگاه‌ نباشد و عدم آگاهی ناشی از تقصیر او نباشد یا نوعاً آن حیوان خطرناک نباشد، ضامن نیست‌.

تبصره یک ـ نگه‌داری حیوانی که قادر بر حفظ آن نباشد، تقصیر محسوب می‌شود.

تبصره دوـ نگه‌داری هر وسیله یا شییء خطرناکی که دیگران را در معرض آسیب قرار دهد و قادر بر حفظ آن و جلوگیری از آسیب رسانی آن نداشته باشد، مشمول این حکم خواهد بود.

ماده 31-416:هر گاه شخصی با اذن کسی که حق اذن دارد وارد منزل یا محل او شود و از ناحیه حیوانی مانند سگ خانه که در آن مکان است، صدمه و خسارت ببیند، اذن‌دهنده مسبب آن صدمه بوده و ضامن است، خواه آن حیوان قبل از اذن در آن محل بوده یا بعداً در آن قرار گرفته باشد و خواه اذن دهنده نسبت به وضعیت آسیب رسانی حیوان علم داشته باشد یا نداشته باشد.

تبصره-در مواردی که آسیب مستند به مصدوم باشد مانند آن که وارد شونده بداند، حیوان مزبور خطرناک بوده واذن دهنده از آن آگاه نبوده و یا قادر به رفع خطر نمی‌باشد، ضمان منتفی است.

ماده 32-416:هرگاه کسی که سوار حیوان است آن را در جایی از معابر عمومی متوقف نماید، ضامن تمام خسارت‌هایی است که آن حیوان وارد می‌کند و چنانچه مهار حیوان در دست دیگری باشد و او حیوان را متوقف نماید، مهاردار ضامن خواهد بود.

ماده 33-416:هرگاه شخصی عملی انجام دهد که حیوان تحریک شده یا وحشت کرده و موجب جنایت گردد، ضامن آن خواهد بود.

ماده 34-416:پزشک در معالجاتی که دستور انجام آن را به مریض یا پرستار و مانند آن صادر می‌نماید، در صورت تلف یا صدمه بدنی ضامن است؛ مگر آن که مطابق ماده 3-416 تحصیل برائت نموده باشد.

تبصره - در موارد مزبور، هرگاه پرستار یا مریض بداند که آن دستور اشتباه بوده و موجب صدمه و تلف می‌باشد، در صورتی که به دستور عمل کند، پزشک ضامن نخواهد بود؛ بلکه صدمه و خسارت مستند به خود مریض یا پرستار خواهد بود.

اجتماع موجبات

ماده 35-416: هرگاه در ایجاد جنایت دو یا چند عامل مدخلیت داشته که برخی به نحو مباشرت و برخی به نحو تسبیب بوده باشد، مباشر ضامن است؛ مگر این که سبب اقوی از مباشر باشد، به گونه‌ای که جنایت تنها به او مستند باشد، مانند موارد عدم اختیار یا آگاهی مباشر.

ماده 36-416:هرگاه دو نفر بر اثر برخورد بی واسطه با یکدیگر کشته شده یا آسیب ببینند، چنانچه میزان تأثیر آنها در برخورد مساوی بوده و یا میزان تأثیر مشخص نباشد، در مورد‌ شبه‌ عمد نصف‌ دیه‌ یا ارش هر کدام‌ از مال‌ دیگری ‌پرداخت‌ می‌شود و در مورد‌ خطای‌ محض‌ نصف‌ دیه‌ یا ارش هرکدام‌ بر عاقله‌ دیگری‌ است‌ و اگر تنها یکی از آنها کشته شده یا آسیب ببیند، عاقله یا جانی حسب مورد، نصف دیه یا ارش را باید به مجنی علیه یا اولیای دم او بپردازند.

ماده 37-416: هرگاه در اثر برخورد دو وسیله نقلیه زمینی، آبی یا هوایی راننده یا سرنشینان آنها کشته شده یا آسیب ببینند، در صورت انتساب برخورد به هر دو راننده و مساوی یا نامعلوم بودن میزان تأثیر، هر یک مسئول نصف دیه یا ارش راننده مقابل و سرنشینان هر دو وسیله نقلیه خواهد بود . چنانچه سه وسیله نقلیه با هم برخورد کنند هر یک از رانندگان مسئول ثلث دیه یا ارش راننده‌های مقابل و سرنشینان هر سه وسیله نقلیه خواهد بود و به همین صورت در وسایل نقلیه بیشتر محاسبه می شود و هرگاه یکی از طرفین مقصر باشد به گونه‌ای که برخورد فقط به او منتسب باشد، ضامن خواهد بود.

تبصره یک- چنانچه میزان تأثیر طرفین برخورد متفاوت باشد، با تشخیص کارشناس هر یک به میزان تأثیر ضامن خواهد بود.

تبصره‌ دو ـ تقصیر اعم‌ است‌ از بی‌احتیاطی‌، بی‌مبالاتی‌، عدم‌ مهارت و عدم‌ رعایت‌ نظامات‌ دولتی‌.

ماده 38-416: هرگاه برخورد بر اثر عوامل قهری مانند سیل و توفان باشد، ضمان منتفی خواهد بود.

ماده 39-416:در موارد برخورد هرگاه حادثه به یکی از طرفین منتسب باشد مثل این‌که حرکت یکی از طرفین به قدری ضعیف باشد که اثری بر حرکت او مترتب نباشد، تنها نسبت به طرفی که حادثه به او منتسب است، ضمان ثابت خواهد بود.

ماده 40-416: در موارد برخورد دو وسیله نقلیه ، هرگاه‌ هر دو‌ یا یکی‌ از آنها قصد قتل‌ داشته‌ یا فعل‌ آنها نوعاً کشنده‌ باشد،‌ قتل‌ منتسب به او بوده و عمدی خواهد بود.

ماده 41-416:هرگاه چند نفر با هم سبب وقوع آسیب یا خسارتی گردند، به طور تساوی ضامن خواهند بود.

ماده 42-416:هرگاه بر اثر ایجاد مانع یا سببی دو یا چند نفر یا وسیله نقلیه با هم برخورد کنند و به علت برخورد آسیب ببینند و یا کشته شوند، مسبب ضامن خواهد بود.

ماده 43-416: هرگاه دو نفر با عمل غیر مجاز در وقوع جنایتی به نحو سبب دخالت داشته باشند، کسی که تأثیر کار او در وقوع جنایت قبل از تأثیر سبب دیگری باشد، ضامن خواهد بود. مانند آن که یکی از آن دو نفر چاهی حفر کند و دیگری سنگی در کنار آن قرار دهد و عابر اول به سنگ برخورد کرده و به علت برخورد با سنگ به چاه بیفتد که در این‌صورت کسی که سنگ را گذارده، ضامن است و چیزی بر عهده حفرکننده چاه نیست.

ماده 44-416:هرگاه در مورد ماده قبل عمل یکی از دو نفر غیرمجاز بوده و دیگری مجاز باشد، مانند آن که شخصی وسیله یا چیزی را در کنار معبر عمومی که مجاز بوده قرار داده باشد و دیگری کنار آن چاهی حفر کرده که مجاز نبوده، فقط شخصی که عملش غیرمجاز بوده ضامن است . همچنین اگر عمل یکی به قصد تحقق آن جنایت انجام گرفته باشد، خلاف عمل دیگری یا عمل یکی پس از عمل اولی انجام گرفته باشد، با توجه به این که ایجاد آن سبب در کنار سبب اول در معرض صدمه زدن به دیگران خواهد بود.

مبحث هفتم : تداخل و تعدد دیات

ماده 1-417:اصل درتعدد جنایات و صدمات وارده تعدد دیه یا ارش و عدم تداخل آنهاست؛ مگر مواردی که در این قانون خلاف آن مقرر می‌شود.

ماده 2-417: هرگاه مجنی‌علیه در اثر سرایت صدمه یا صدمات غیر عمدی فوت نماید یا عضوی از اعضای او قطع شود یا آسیب ببیند ، به ترتیب زیر دیه یا ارش تعیین می‌شود:

الف) در صورتی که صدمه وارده یکی باشد، تنها دیه نفس یا دیه یا ارش عضو قطع شده یا آسیب دیده ثابت می شود.

ب) چنانچه صدمات وارده متعدد بوده و مرگ یا قطع و آسیب عضو در اثر سرایت تمام صدمات باشد، بیش از دیه نفس یا دیه یا ارش عضو ثابت نمی‌شود و اگر مرگ یا قطع عضو در اثر برخی از صدمات وارده باشد، دیه یا ارش صدمات مسری در دیه نفس یا عضو تداخل کرده و دیه یا ارش صدمات غیر مسری، جداگانه پرداخت می‌‌شود.

ماده 3-417:هرگاه صدمه وارده عمدی بوده؛ ولی نوعاً کشنده یا موجب قطع عضو نبوده، مانند قطع انگشت و جانی قصد کشتن را نداشته؛ اما اتفاقاً به جهت ضعف مجنی علیه یا هر جهت دیگری سرایت کرده و موجب فوت یا قطع دست شود، علاوه بر حق قصاص یا دیه نسبت به انگشت دیه قتل نفس یا دیه دست مجنی علیه نیز پرداخت می‌شود.

ماده 4-417:هرگاه در اثر یک یا چند ضربه آسیب‌های متعدد در اعضای بدن به‌وجود آید، چنانچه هر یکی از آنها در عضوی غیر از عضو دیگر باشد یا در یک عضو بوده؛ اما هر آسیبی از سنخی غیر سنخ دیگری باشد مانند شکستگی و جرح و یا از یک سنخ بوده؛ اما در محلی از آن عضو غیر از محل دیگری باشد و یا با ضربه‌ای جدا از ضربه دیگری باشد، هر آسیب دیه یا ارش جداگانه خواهد داشت و چنانچه آسیب‌های متعدد از یک سنخ باشد، مانند شکستگی‌های متعدد یا پارگی متعدد و همگی در یک عضو و متصل به یکدیگر یا کنار هم قرار گرفته و با یک ضربه انجام شده باشد، عرفاً یک جنایت محسوب شده و یک دیه یا ارش بیشتر ندارد.

ماده 5-417:هرگاه در اثر یک یا چند ضربه منافع متعددی زایل یا ناقص شود مانند این که در اثر ضربه به سر شخصی، بینایی و شنوایی و عقل او از دست برود و یا کم شود، از برای هر یک از منافع زایل گشته یا نقصان یافته، حسب مورد دیه یا ارش جداگانه خواهد بود.

ماده 6-417:هرگاه منفعتی قائم به عضوی باشد مانند بینایی که قائم به چشم است و گویایی یا چشایی که قائم به زبان است، در جنایت بر آن عضو مانند قطع یا از بین رفتن آن، یک دیه بیشتر ثابت نمی‌شود و آن دیه همان عضو قطع شده است؛ ولی چنانچه منفعت قائم به آن عضو نبوده و لازم و ملزوم یکدیگر نباشند؛ اگر چه در تقویت و تسهیل آن مؤثر باشد مانند شنوایی و لاله گوش یا بویایی و بینی چنانچه به‌سبب قطع لاله گوش یا بینی، شنوایی یا بویایی نیز زایل یا ناقص گردد، از برای هر کدام دیه یا ارش جداگانه خواهد بود.

ماده 7-417:چنانچه به سبب ایراد جراحتی صدمه بزرگ‌تری انجام گیرد، مانند این که با شکستن سر عقل زایل شود یا با بریده شدن نخاع شلل حاصل شود، چنانچه آن جراحت علت و سبب زوال یا نقصان منفعت و لازم و ملزوم یکدیگر باشند، اگر با یک ضربه انجام گرفته باشد، تنها دیه یا ارش زوال یا نقصان منفعت که بیشتر است، پرداخت می‌شود و دیه یا ارش جراحت در دیه یا ارش بیشتر تداخل می‌کند و چنانچه با ضربه دیگری غیر از ضربه ای که جراحت را ایجاد کرده، انجام گرفته باشد و یا جراحت وارد شده، علت زوال یا نقصان منفعت به گونه‌ای که لازم و ملزوم یکدیگر باشند نبوده و اتفاقاً با آن ضربه و جراحت منفعت نیز زایل گشته یا نقصان یافته است، از برای هر یک از جراحت انجام گرفته و منفعت زایل یا ناقص شده دیه یا ارش جداگانه خواهد بود.

ماده 8-417:در دیه جراحات چنانچه جراحت عمیقی مانند منقله و یا جائفه یک‌باره واقع شود، تنها دیه همان جراحت پرداخت می‌شود و چنانچه به تدریج واقع شود؛ یعنی ابتدا جراحت خفیف‌تر مانند موضحه واقع شده و سپس جراحت شدیدتر مانند منقله ایجاد شود، چنانچه به سبب سرایت جراحت اول باشد، تنها دیه جراحت شدیدتر پرداخت می‌شود . چنانچه به‌سبب ضربه دیگری باشد، از برای هر یک از دو جراحت دیه جداگانه خواهد بود؛ خواه دو ضربه از یک نفر باشد یا از دو نفر.

ماده 9-417:در موارد ثبوت ارش نسبت به اعضا و منافع نباید مقدار ارش یک جنایت بیش از مقدار دیه مقدر در آن عضو یا منفعت باشد و اگر فرضاً بیشتر باشد، مقدار زاید بر دیه ساقط می گردد؛ مگر آن که به سبب آن جنایت منفعت یا عضو دیگری از بین برود یا عیب اضافی در بدن ایجاد شود که ارش دیگری داشته باشد.

فصل دوم : مقادیر دیات

مبحث اول : دیه نفس

ماده 1-421:دیه‌ قتل‌ مرد مسلمان‌ یکی‌ از امور شش‌گانه‌ ذیل‌ است‌ که‌ پرداخت کننده‌ در انتخاب‌ هر یک‌ از آنها مخیر بوده و تلفیق‌ آنها جایز نیست؛ ‌مگر با تراضی طرفین.

1 ـ یکصد شتر سالم‌ و بدون‌ عیب‌ که‌ خیلی‌ لاغر نباشند.

2 ـ 200‌ گاو سالم‌ و بدون‌ عیب‌ که‌ خیلی‌ لاغر نباشند.

3 ـ یکهزار گوسفند سالم‌ و بدون‌ عیب‌ که‌ خیلی‌ لاغر نباشند.

4 ـ 200‌ حله یمنی‌

5 ـ یکهزار دینار مسکوک‌ رایج و غیرمغشوش‌که‌هردیناریک‌ مثقال‌ شرعی ‌طلا به ‌وزن‌ 18 نخود است‌.

6 ـ ده‌ هزار در هم‌ مسکوک‌ رایج و غیر مغشوش‌ که‌ هر درهم‌ به‌ وزن‌ 12/6 نخود نقره‌ می‌باشد.

تبصره‌ یک ـ انتخاب گونه‌های مزبور در بندهای چهارم تا ششم به دلیل متعذر بودن آن ممکن نبوده و جانی باید از گونه‌های دیگر انتخاب نماید. پرداخت قیمت‌ هر یک‌ از احشام سه گانه ‌در صورت‌ تراضی‌ طرفین و یا تعذر همه‌ آنها کافی خواهد بود.

تبصره دوـ هیئتی که توسط رئیس قوه قضاییه تعیین می‌شود، هر سال یک بار، قیمت هریک از احشام سه‌گانه مذکور را با توجه به نوع قتل اعلام خواهد کرد.

تبصره سه ـ در صورت امتناع پرداخت کننده، قاضی قیمت اعلامی شتر را به عنوان دیه انتخاب خواهد نمود.

ماده 2-421: در قتل‌های سه گانه، سن شترهای دیه به ترتیب ذیل خواهد بود:

الف) در قتل عمد، صد شتر داخل در 6 سال و بالاتر

ب) در قتل شبه عمد، 30 شتر ماده داخل در سه سال، 30 شتر ماده داخل در چهار و 40 شتر ماده داخل درپنج سال

ج) در قتل خطای محض،20 شتر ماده داخل در دو سال، 20 شتر نر داخل در سه سال، 30 شتر ماده داخل در سه سال و 30 شتر ماده داخل در چهار سال.

تبصره ـ در جنایات پایین‌تر از قتل نیز سن شترهای دیه به ترتیب مزبور در این ماده خواهد بود.

ماده 3-421:دیه جنایت عمد در مواردی که بین مرتکب و مجنی علیه یا اولیای دم بر اصل دیه توافق شده؛ اما مقدار آن مشخص نباشد، یکی از گونه‌ها یا قیمت آن به انتخاب جانی خواهد بود.

ماده 4-421:دیه قتل زن، نصف دیه مرد است.

ماده 5-421: در احکام دیه، خنثای ملحق به مرد در حکم مرد و خنثای ملحق به زن یا خنثای مشکل در حکم زن خواهد بود.

ماده 6-421:شخص متولد از زنا در احکام دیه در صورتی که هر دو یا یکی از طرفین زنا مسلمان باشند، مانند مسلمان خواهد بود.

ماده 7-421: دیه اقلیت‌های دینی شناخته شده در قانون اساسی، طبق مصوبه مجمع تشخیص مصلحت نظام مانند دیه مسلمان پرداخت خواهد شد.

ماده 8-421: هرگاه صدمه موجب فوت و فوت هر دو در ماه‌های حرام (رجب، ذیقعده، ذیحجه و محرم) یا در منطقه حرم در مکه، واقع شده باشد، علاوه بر دیه نفس یک سوم دیه نیز افزوده خواهد شد و سایر مکان‌ها و زمان‌های مقدس و متبرک دارای این حکم نمی‌باشند.

تبصره یک ـ در حکم تغلیظ فرقی میان بالغ و غیر بالغ و مسلمان و غیر مسلمان نیست و سقط جنین نیز پس از پیدایش روح، مشمول حکم تغلیظ است.

تبصره دو ـ تغلیظ دیه، نسبت به مواردی که عاقله یا بیت‌المال پرداخت کننده دیه باشد نیز جاری خواهد بود.

تبصره سه – تغلیظ دیه در قتل عمدی که به جهت عدم امکان قصاص یا عدم جواز آن دیه در آن پرداخت می‌شود نیز جاری است.

تبصره چهار – تغلیظ دیه مخصوص به قتل نفس است و در جنایت بر اعضا و منافع جاری نیست.

مبحث دوم : قواعد عمومی دیه اعضا

ماده 1-422:در جنایت غیر عمدی بر اعضا یا جراحات حاصله به سبب آن و همچنین جنایت عمدی که قصاص نداشته یا قصاص درآن ممکن نباشد، به شرحی که در این قانون مقرر است، دیه یا ارش ثابت می‌شود.

ماده 2-422: هر گاه در اثر جنایت صدمه‌ای بر عضو یا منافع وارد آید، چنانچه از برای آن جنایت در شرع دیه مقدر یا نسبت معینی از آن به شرحی که در این قانون خواهد آمد، مقرر شده باشد باید آن را پرداخت نمود و چنانچه شرعاً مقدار خاصی برای آن تعیین نشده باشد، باید ارش آن را پرداخت نمود. کیفیت محاسبه ارش در مبحث تعریف دیه مقرر گردیده است.

ماده 3-422: دیه زن و مرد در اعضا و منافع یکسان است تا وقتی که مقدار آن به ثلث دیه کامل برسد، در آن صورت دیه زن به نصف تقلیل می‌یابد.

تبصره یک ـ هرگاه در اثر یک یا چند ضربه، آسیب‌های متعددی در یک یا چند عضو به وجود آید، ملاک رسیدن دیه به ثلث، دیه هر آسیب به طور جداگانه است؛ مگر آن که آسیب‌های وارده به عضو عرفاً یک جنایت محسوب شود.

تبصره دوـ در موارد ارش فرقی میان زن و مرد نیست؛ اما از آنجایی که ارش هر عضو یا منفعت نباید بیش از دیه مقدر در آن عضو باشد، میزان ارش جنایت وارد شده بر اعضا و منافع زن نباید بیش از دیه اعضا و منافع زن باشد.

ماده 4-422:از بین بردن اعضای یک‌تایی بدن دیه کامل و از بین بردن اعضای دو تایی بدن دیه کامل و هریک به تنهایی نصف دیه خواهد داشت. خواه عضو مزبور از اعضای داخلی بدن یا از اعضای ظاهری باشد؛ مگر مواردی که در قانون استثنا شده است.

ماده 5-422: فلج کردن عضوی که دیه معینی دارد، دو سوم دیه آن و از بین بردن عضو فلج یک سوم دیه همان عضو را دارد و در فلج کردن نسبی عضو که درصدی از کارآیی آن از دست رود، ارش است.

ماده 6-422: از بین بردن قسمتی از عضو یا منفعت دارای دیه مقدر به همان نسبت دیه دارد، به این ترتیب که از بین بردن نصف آن به میزان نصف و از بین بردن یک سوم آن به میزان یک سوم دیه خواهد داشت و چنانچه نسبت مشخصی نباشد ارش خواهد داشت.

ماده 7-422: دیه اعضایی که با پیوند و امثال آن در محل عضو از بین رفته قرار گرفته و مانند عضو اصلی دارای حیات می‌شوند، به میزان دیه عضو اصلی است و اگر دارای حیات بوده؛ ولی معیوب باشد، دیه عضو معیوب را دارد و از بین بردن اعضای مصنوعی موجب ضمان مالی خواهد بود.

ماده 8-422: در مواردی که ضربه وارد شده موجب آسیب و عیبی در بدن نشده و اثری از خود برجای نگذاشته باشد، ضمان منتفی است و در صورت عمدی و بنا حق بودن ضارب به مجازات توهین محکوم خواهد شد.

ماده 9-422: قطع عضو یا جراحات ایجاد شده جهت معالجات پزشکی دیه و ارش ندارد؛ مگر این‌که اشتباه بوده و بدون اخذ برائت از مریض یا ولی او انجام گرفته باشد که حکم آن در این قانون مقرر شده است.

ماده 10-422: هرگاه عضوی که دارای دیه است پس از جراحت اصلاح شود، به گونه‌ای که هیچ عیب و نقصی در آن نباشد، موجب یک دهم دیه خواهد بود و چنانچه با عیب و نقص اصلاح شود، ارش دارد؛ مگر مواردی که در این قانون خلاف آن مقرر شده باشد.

ماده 11-422: دیه شکستن، ترک برداشتن و خرد شدن استخوان هر عضوی که برای آن عضو دیه معینی است به ترتیب ذیل می‌باشد:

الف) دیه شکستگی استخوان یک پنجم دیه آن عضو و اگر معالجه شود و بدون عیب درمان شود، چهار پنجم دیه شکستگی آن می باشد.

ب) دیه خرد شدن استخوان یک سوم دیه آن عضو و در صورت درمان بدون عیب چهار پنجم دیه خرد شدن آن استخوان می‌باشد.

ج) ترک برداشتن استخوان چهار پنجم دیه شکستگی آن عضو می‌باشد.

د) دیه جراحتی که به استخوان نفوذ کند، بدون آن که موجب شکستگی آن گردد ونیز دیه موضحه یک چهارم دیه شکستگی آن عضو است.

ماده 12-422: در صورتی که یک استخوان از چند نقطه جدا از هم بشکند یا خرد شود یا ترک بخورد، در صورتی که جنایت‌های متعدد محسوب گردند، هر یک جداگانه دیه دارد؛ هر چند با یک ضربه به وجود آمده باشند.

ماده 13-422: در رفتگی استخوان از مفصل در صورتی که موجب شلل و تعطیل عضو نگردد، موجب ارش و چنانچه موجب شلل و بی فایده شدن عضو گردد، موجب دو ثلث دیه همان عضو و در صورت درمان بدون عیب موجب چهار پنجم از دو ثلث خواهد بود.

ماده 14-422: هرگاه در اثر جنایتی تکه کوچکی از استخوان از آن جدا شود، ارش ثابت خواهد بود.

ماده 15-422: هرگاه صدمه بر استخوان موجب نقص عضو یا صدمه دیگری گردد، هر یک دیه یا ارش جداگانه‌ای خواهد داشت.

مبحث سوم : دیه مقدر اعضا

دیه مو

ماده 1-423: کندن و از بین بردن موی سر یا ریش مرد در صورتی که نروید، دیه کامل دارد و اگر دوباره بروید، نسبت به موی سر ارش و نسبت به ریش ثلث دیه کامل ثابت است.در این حکم فرقی میان موی کم پشت و پر پشت نیست.

ماده 2-423: کندن و از بین بردن موی سر زن در صورتی که دیگر نروید، موجب دیه کامل زن و اگر دوباره‌ بروید موجب مهرالمثل‌ است. در این حکم فرقی میان موی کم پشت و پر پشت نیست.

تبصره ـ اگر مهرالمثل بیش از دیه کامل زن باشد، فقط به مقدار دیه کامل زن پرداخت می‌شود.

ماده 3-423: چنانچه قسمتی از موی سر مرد یا زن یا ریش مرد طوری از بین برود که دیگر نروید، باید به نسبت، دیه پرداخت شود و اگر دوباره بروید، در موی سر مرد، ارش و در ریش به نسبت از ثلث دیه و در موی سر زن به همان نسبت از مهرالمثل باید دیه پرداخت شود.

ماده 4-423: کندن موی سر زن یا مرد یا ریش مرد چنانچه با رضایت شخص یا در مواردی که اذن شخص معتبر نیست، با رضایت ولی او باشد یا به جهت ضرورت‌های پزشکی لازم باشد، دیه یا ارش ندارد و اگر بدون رضایت یا ضرورت باشد، حسب مورد دیه یا ارش خواهد داشت.

تبصره – تراشیدن یا کوتاه کردن موی سر زن یا مرد یا ریش مرد هرگاه بدون رضایت یا ضرورت باشد، در صورت بروز عیب و نقص موجب ارش است.

ماده 5-423: تشخیص روییدن و نروییدن مو با کارشناس مورد وثوق است. اگر نظر کارشناس بر نروییدن باشد و دیه پرداخت شود؛ ولی پس از آن خلاف نظر او ثابت گردد، باید مازاد بر ارش یا ثلث دیه و یا مهر المثل حسب مورد به پرداخت کننده دیه مسترد شود و اگر نظر کارشناس بر روییدن باشد و ارش یا ثلث دیه و یا مهر المثل حسب مورد پرداخت شود ؛ ولی خلاف نظر او ثابت گردد، باید مابه ‌التفاوت آن پرداخت شود.

تبصره ـ مدت زمانی که برای رویش مو در نظر گرفته می‌شود، در هر حال نباید بیش از یک سال باشد و اگر بیش از آن معین شود، در حکم عدم امکان تعیین است.

ماده 6-423: کندن و از بین بردن هر یک از ابروها اگر بدون رضایت شخص و بدون ضرورت تجویز کننده باشد، یک چهارم دیه کامل دارد و اگر دوباره بروید، موجب ارش است و اگر مقداری از آن دوباره بروید و مقدار دیگر نروید نسبت به مقدار روییده ارش ثابت است و نسبت به آن مقدار که دیگر نمی روید، دیه با احتساب مقدار مساحت تعیین می‌شود.

ماده 7-423: اگر مقداری از موهای سر، ریش و ابرو پیش از جنایت از بین رفته باشد، زایل کردن باقیمانده آنها حکم از بین بردن قسمتی از موها را دارد.

ماده 8-423: هرگاه با از بین بردن عضو یا پوست و مانند آن، موی سر، ریش یا ابرو از بین برود، علاوه بر دیه مو یا ریش، حسب مورد دیه یا ارش جنایت نیز پرداخت می‌شود.

ماده 9-423: از بین بردن تمام یا قسمتی از موی پلک یا سایر موهای بدن موجب ارش است، خواه بروید یا نروید و چنانچه با از بین بردن عضو یا کندن پوست و مانند آن باشد، تنها دیه یا ارش محل مو پرداخت می‌گردد.

ماده 10-423: هرگاه موی سر مرد یا زن یا ریش مرد که از بین رفته است با عیب و نقص بروید، مانند آن که رنگ یا حالت طبیعی آن تغییر کرده یا کم پشت بروید، ارش ثابت است. مقدار ارش مزبور در مورد موی ریش باید بیشتر از ثلث دیه کامل باشد و در مورد موی سر مرد باید بیشتر از ارشی باشد که در صورت رویش بدون عیب تعیین می‌شود و در مورد موی سر زن باید بیشتر از مهرالمثل و کمتر از دیه کامل زن باشد و اگر مهرالمثل بیشتر از دیه کامل زن باشد، تنها به میزان دیه کامل زن پرداخت می‌شود.

ماده 11-423: معیار در مسئولیت صدمه به مو از بین بردن آن است و شیوه از بین بردن مانند کندن یا سوزاندن، تأثیری در حکم ندارد.

دیه چشم

ماده 12-423: کندن واز بین بردن دو چشم بینا دیه کامل و هر یک از آنها نصف دیه دارد. تمام‌ چشم‌هایی‌ که‌ بینایی‌ دارند در این حکم‌ یکسانند؛ هر چند میزان بینایی آنها متفاوت بوده یا از جهات دیگر مانند شب کوری و لوچ بودن با هم فرق داشته باشند.

تبصره ـ هر گاه لکه دائمی موجود در چشم مانع بینایی قسمتی از چشم گردد، در صورتی که تعیین مقدار متیقّن آن ممکن باشد، به همان نسبت از دیه کاهش می‌یابد و در غیر این‌صورت دیه کامل چشم پرداخت می شود.

ماده 13-423: دیه کندن و از بین بردن چشم بینای کسی که فقط یک چشم بینا دارد و چشم دیگرش نابینای مادرزادی بوده و یا به علل غیر جنایی از بین رفته باشد، دیه کامل است؛ اما اگر چشم‌دیگرش‌ را در اثر قصاص‌ یا جنایتی‌ از دست‌ داده‌ باشد، دیه چشم بینا، نصف دیه کامل خواهد بود.

ماده 14-423: دیه کندن و از بین بردن هر چشمی که بینایی ندارد، یک ششم دیه کامل است، خواه نابینایی چشم مادرزادی بوده یا در اثر جنایت از بین رفته باشد.

ماده 15-423: از بین بردن چهار پلک دو چشم با هم، موجب دیه کامل و دیه هر یک از پلک‌های بالا یا پایین یک چهارم دیه کامل است. در این حکم بین پلک چشم بینا و نابینا فرقی نیست.

تبصره – هرگاه کسی چشم و پلک را یک جا از بین ببرد، دیه هر یک جداگانه محاسبه می‌شود.

ماده 16-423: شکافتن هر یک از پلک‌های بالا موجب یک ششم دیه و شکافتن هر یک از پلک‌‌های پایین موجب یک چهارم دیه است.

دیه بینی

ماده 17-423: قطع و از بین بردن تمام بینی یا نرمه آن که پایین استخوان بینی است، دیه کامل دارد. همچنین از بین بردن تمام نرمه با تمام یا مقداری از استخوان بینی در صورتی که در یک دفعه باشد، موجب دیه کامل است؛ اما اگر نرمه بینی در یک دفعه و تمام یا مقداری از استخوان بینی در دفعه دیگر از بین برود، برای نرمه دیه کامل و برای استخوان ارش تعیین می‌شود.

ماده 18-423: شکستن استخوان بینی در صورتی که موجب فساد شود، به‌نحوی که غیر قابل اصلاح باشد، موجب دیه کامل است و چنانچه بدون عیب و نقص اصلاح شود، موجب یک دهم دیه کامل است و چنانچه با عیب و نقص بهبودی پیدا کند، موجب ارش است. همچنین شکستن استخوان بینی که منجر به فساد آن نشود، موجب ارش است.

ماده 19-423: از بین بردن هر یک از پرده‌های بینی یا پرده میان دو سوراخ موجب یک سوم دیه کامل است.

ماده 20-423: فلج کردن بینی همان‌گونه که در عمومات ذکر شد، موجب دو ثلث دیه کامل و از بین بردن بینی فلج شده، موجب ثلث دیه کامل است.

ماده 21-423: سوراخ کردن هر دو طرف بینی و پرده فاصل میان آن، خواه با پارگی همراه باشد یا نباشد، در صورتی که باعث از بین رفتن بینی نشود، موجب یک سوم دیه کامل است و اگر بهبود یابد، موجب خمس دیه کامل است.

ماده 22-423: دیه سوراخ کردن یک طرف بینی در صورتی که بهبود یابد، یک بیستم دیه کامل است و دیه سوراخ کردن یک طرف بینی با پرده وسط آن در صورت بهبودی موجب یک پانزدهم دیه کامل است.

ماده 23-423: دیه پاره کردن بینی ثلث دیه کامل است.

ماده 24-423: دیه‌ از بین‌ بردن‌ نوک‌ بینی‌ که‌ محل‌ چکیدن‌ خون‌ است،‌ نصف‌ دیه‌ کامل‌ می‌باشد.

دیه لاله گوش

ماده 25-423: از بین بردن دو لاله گوش دیه کامل و از بین بردن هر یک از آنها نصف دیه کامل دارد.

تبصره- از بین بردن نرمه هر گوش موجب یک ششم دیه کامل است.

ماده 26-423: پاره کردن لاله یک گوش موجب یک ششم دیه کامل و پاره کردن نرمه یک گوش موجب یک هجدهم دیه کامل است و در هر دو مورد در صورت بهبودی کامل ارش ثابت خواهد بود.

ماده 27-423: فلج کردن لاله هر گوش دو ثلث دیه آن را و بریدن لاله گوش فلج شده ثلث دیه آن را دارد، همان‌گونه که در عمومات ذکر شد.

ماده 28-423: هرگاه کسی لاله گوش دیگری را به نحوی قطع کند که استخوان زیر آن ظاهر شود، علاوه بر دیه لاله گوش موجب دیه موضحه نیز می‌باشد.

ماده 29-423: گوش شنوا و ناشنوا یا معیوبی که لاله آن سالم و دارای حس وحیات کامل باشد، در احکام این فصل یکسانند.

ماده 30-423: پاره کردن پرده گوش موجب ارش است و اگر در اثر آن حس شنوایی نیز از بین برود یا نقصان پیدا کند، حسب مورد دیه یا ارش هم اضافه می‌گردد.

ماده 31-423: هرگاه آسیب رساندن به گوش به حس شنوایی سرایت کند یا موجب سرایت به استخوان و شکستگی آن شود، برای هر کدام دیه جداگانه‌ای خواهد بود.

دیه لب

ماده 32-423: از بین‌ بردن‌ ‌دو لب‌ دیه‌ کامل‌ و هر یک نصف دیه کامل دارد و دیه از بین بردن مقداری از لب به نسبت تمام لب محاسبه می‌شود.

تبصره- حدود لب بالا از نظر عرض مقداری است که لثه را می پوشاند و متصل به دو روزنه و دیواره بینی است و طول آن همان طول دهان است و حدود لب پایین از نظر عرض مقداری است که لثه را می‌پوشاند و طول آن همان طول دهان است؛ اما حاشیه گونه‌ها جزو لب‌ها نیست.

ماده33-423: جنایتی که باعث جمع شدن یک یا دو لب و یا قسمتی از آن گردد، موجب ارش است، خواه موجب نمایان شدن دندان‌ها بشود یا نشود.

ماده 34-423: جنایتی که موجب سست شدن و فلج شدن هر یک از لب‌ها گردد، به گونه ای که با خنده و مانند آن از دندان‌ها کنار نرود، موجب دو ثلث دیه یک لب است و از بین بردن اینچنین لبی ثلث دیه آن را خواهد داشت. همان‌گونه که در قواعد عمومی ذکر شد.

ماده 35-423: شکافتن هر دو لب به نحوی که باعث نمایان شدن دندان‌ها شود، موجب ثلث دیه کامل و شکافتن یک لب موجب یک ششم دیه کامل می‌باشد و در صورت بهبودی دو لب بدون عیب خمس دیه و در بهبودی یک لب، یک دهم دیه کامل پرداخت می‌شود.

تبصره- جراحات وارده بر لب هرگاه باعث نمایان شدن دندان‌ها نگردد، در صورتی که از مصادیق حارصه، دامیه و متلاحمه باشد، حکم جراحات مذکور را خواهد داشت.

دیه زبان

ماده 36-423: قطع و از بین بردن تمام زبان گویا موجب دیه کامل است و دیه از بین بردن قسمتی از آن به نسبت از دست دادن قدرت ادای حروف با تقسیم تمام دیه به حروف محاسبه و پرداخت می‌شود.

تبصره یک – دیه از بین بردن ادای هر حرفی با توجه به حروف لغت مجنی علیه تعیین می شود، مانند این‌که از بین بردن قدرت بر ادای یک حرف شخص فارسی زبان یک سی و دوم دیه کامل است.

تبصره دوـ شخصی که دارای لکنت زبان بوده و یا به کندی یا تندی سخن می‌گوید یا برخی از حروف را نمی‌تواند تلفظ کند، گویا محسوب می شود.

ماده 37-423: قطع و از بین بردن تمام زبان لال ثلث دیه کامل است و از بین بردن مقداری از آن موجب همان مقدار دیه به نسبت مساحت تمام زبان خواهد بود.

تبصره – لال اعم از مادرزادی و عارضی است؛ اما کسی که به واسطه عارضه‌ای به طور موقت قادر به سخن گفتن نیست، گویا محسوب می‌شود.

ماده 38-423: هرگاه شخصی مقداری از زبان کسی را قطع کند و موجب از بین رفتن قدرت ادای تعدادی از حروف گردد و دیگری مقدار دیگری از زبان او را قطع کند و موجب از بین رفتن قدرت ادای تعداد دیگری از حروف شود، هر شخص نسبت به تعداد حروفی که قدرت ادای آنها را از بین برده است، ضامن می باشد.

ماده 39-423: قطع و از بین بردن تمام زبان کودک قبل از حد سخن گفتن موجب دیه کامل است؛ اما اگر بعداً معلوم شود که زبان او لال بوده ما زاد بر ثلث دیه به جانی مسترد خواهد شد.

ماده 40-423: هرگاه قسمتی از زبان کودکی که به حد تکلم نرسیده است، قطع شود، به میزان نسبت مساحت قطع شده دیه پرداخت می‌شود؛ ولی اگر بعداً معلوم شود که زبان کودک لال بوده دو سوم آن مسترد می‌گردد.

دیه دندان

ماده 41-423: از بین‌ بردن‌ تمام‌ دندان‌های‌ دایم بیست‌ و هشت‌گانه‌ دیه‌ کامل‌ دارد و به‌ ترتیب‌ زیر توزیع‌ می‌شود:

1ـ دندان‌های‌ جلو که‌ عبارتنداز پیش‌ و چهارتایی‌ و نیش‌ که‌ از هر کدام‌ دو عدد در بالا، دو عدد در پایین ‌می‌روید و جمعاً 12 ‌تا خواهد بود، هر کدام یک بیستم دیه کامل دارد.

2ـ دندان‌های‌ عقب‌ که‌ در چهار سمت‌ پایانی‌ از بالا و پایین‌ در هر کدام‌ یک‌ ضاحک‌ و سه‌ ضرس‌ قرار دارد و جمعاً 16‌ تا خواهد بود، هر کدام یک چهلم دیه کامل دارد.

ماده 42-423: دندان‌های اضافی به هر نام که باشد و به هر نحو که روییده باشد، اگر در کندن آنها نقصی حاصل شود، ارش ثابت می‌گردد و اگر هیچ‌گونه‌ نقصی حاصل‌ نشود، ارش‌ نیز نخواهد داشت‌.

تبصره یک – هرگاه در کندن دندان زاید نقصی حاصل نشود؛ اما جراحتی به وجود آید، برای جراحت مزبور حسب مورد دیه یا ارش ثابت است.

تبصره دو- هرگاه شک شود که دندان کنده شده اصلی یا زاید است و با رجوع به کارشناس زاید یا اصلی بودن آن مشخص نشود، اقل الامرین از دیه دندان اصلی و ارش دندان زاید پرداخت می‌شود.

ماده 43-423: هرگاه‌ دندان‌های اصلی دایمی از 28 عدد کمتر باشد به‌ همان‌ نسبت‌ از دیه‌ کامل‌ کاهش‌می‌یابد، خواه‌ خلقتا کمتر باشد یا دراثر عارضه‌ای‌ کم‌ شده‌ باشد.

ماده 44-423: تفاوتی میان دندان‌هایی که دارای رنگ‌های گوناگون می‌باشد، وجود ندارد و اگر دندانی در اثر جنایت سیاه و فاسد شود و نیفتد، دیه‌ آن‌ دو ثلث‌ دیه‌ همان‌ دندان‌ است و دیه دندانی که قبلاً سیاه و فاسد شده، ثلث دیه همان دندان است.

تبصره – جنایتی که موجب شود رنگ دندان تغییر کند بدون آن که سیاه شده یا منفعت آن از بین برود موجب ارش است و اگر پس از آن شخصی دندان مزبور را بکند باید دیه کامل همان دندان را بدهد.

ماده 45-423: ترک یا لق کردن دندان هرگاه در حکم از بین بردن آن باشد، موجب دیه همان دندان و در غیر این صورت موجب ارش است.

ماده 46-423: کندن دندان لق یا ترک خورده در صورتی که منفعت آن دندان باقی بوده موجب دیه همان دندان و در غیر این صورت موجب ارش است.

ماده 47-423: شکستن آن مقدار از دندان که نمایان است با بقای ریشه دیه همان دندان را دارد و اگر بعد از شکستن مقدار مزبور کسی بقیه را از ریشه بکند، ارش تعیین می‌شود، خواه همان کسی باشد که مقدار نمایان دندان را شکسته یا دیگری.

تبصره یک – شکستن مقداری از قسمت نمایان دندان به همان نسبت دیه دارد.

تبصره دو- هرگاه قسمتی از دندان کنده شده در اثر جنایت یا عارضه‌ای قبلاً از بین رفته باشد، به همان نسبت از دیه دندان کاهش می یابد.

ماده 48-423: در کندن دندان شیری یک صدم دیه همان دندان ثابت است؛ مگر این‌که کندن آن موجب گردد که دندان دایمی نیز نروید، در این صورت علاوه بر ارش دندان شیری باید دیه کامل دندان دایمی نیز پرداخت شود؛ مگر این‌که دندان شیری همان دندان اصلی شده باشد که در این صورت تنها دیه دندان اصلی پرداخت می‌شود.

تبصره- شکستن، معیوب کردن و شکافتن دندان شیری، موجب ارش است و هرگاه آسیب وارده بر دندان شیری موجب رویش ناقص و معیوب دندان اصلی گردد، علاوه بر ارش آسیب وارده، نسبت به دندان دایمی نیز حسب مورد دیه یا ارش ثابت خواهد بود.

ماده 49-423: هر گاه دندان دایمی کنده شود دیه همان دندان را دارد؛ اگرچه دوباره در محل آن دندان دیگری بروید و مانند سابق شود وچنانچه شخصی دندان مزبور را مجدداً بکند، باید دیه کامل همان دندان را بپردازد.

ماده 50-423: هرگاه دندان دیگری یا همان دندان کنده شده به جای دندان اصلی قرار گیرد و مانند دندان اصلی دارای حس و حیات شود، کندن آن دیه همان دندان را دارد؛ اما اگر دارای حس و حیات نباشد، کندن آن موجب ضمان خسارت مالی و قیمت آن است.

دیه گردن

ماده 51-423: جنایتی که موجب کج شدن و خمیدگی گردن شود و این حالت باقی بماند، موجب دیه کامل است و در صورتی که بهبود یافته و اثرش زایل شود، موجب ارش خواهد بود.

ماده 52-423: شکستگی گردن بدون کج شدن و خمیدگی آن موجب ارش است.

ماده 53-423: جنایتی که مانع فرو بردن غذا گردد، موجب ارش است.

دیه فک

ماده 54-423: از بین بردن دو استخوان چپ و راست فک پایین که محل رویش دندان‌های پایین است، دیه کامل و هر کدام از آنها نصف دیه کامل و مقداری از آنها به همان نسبت دیه دارد.

ماده 55-423: دیه فک، مستقل از دیه دندان و سایر اعضاست و اگر فک با دندان یا غیر آن از بین برود یا آسیب ببیند، دیه یا ارش هر کدام جداگانه محاسبه می‌گردد.

ماده 56-423: جنایتی که موجب کندی حرکت فک یا باعث دشواری و نقص جویدن شود، موجب ارش است و اگر جنایت مزبور دیه یا ارش جداگانه‌ای داشته باشد، به ارش نقص فک یا جویدن افزوده خواهد شد.

ماده 57-423: از بین بردن تمام یا قسمتی از فک بالا موجب ارش است.

ماده 58-423: شکستگی استخوان فک پایین یا استخوان فک بالا مشمول حکم شکستگی استخوان‌هاست.

ماده 59-423: فلج کردن فک پایین دو سوم دیه کامل و قطع فک فلج یک سوم دیه کامل دارد، همان‌گونه که در قواعد عمومی ذکر شد.

دیه دست و پا

ماده 60-423: قطع و از بین بردن هر یک از دست‌ها از مفصل مچ به شرط آن‌که دارای انگشتان کامل باشد، موجب نصف دیه کامل است خواه مجنی علیه دارای دو دست و یا به هر علت دارای یک دست باشد.

ماده 61-423: دیه قطع انگشتان هر دست از انتهای انگشتان یا تا مچ نصف دیه کامل است.

ماده 62-423: قطع و از بین بردن کف دستی که به هر علت دارای انگشت نمی‌باشد، موجب ارش است.

تبصره ـ در قطع و از بین بردن کف دستی که دارای کمتر از پنج انگشت است، علاوه بر دیه آن انگشتان نسبتی از ارش کف دست نیز ثابت می‌باشد. بدین ترتیب که اگر مچ دست دارای یک انگشت باشد، علاوه بر دیه یک انگشت، چهار پنجم ارش کف دست و اگر دارای دو انگشت باشد، علاوه بر دیه دو انگشت سه پنجم ارش کف دست و اگر دارای سه انگشت باشد، علاوه بر دیه سه انگشت دو پنجم ارش کف دست و اگر دارای چهارانگشت باشد، علاوه بر دیه چهار انگشت یک پنجم ارش کف دست نیز پرداخت می‌شود و در تمام این فروض نباید مجموع ارش و دیه انگشتان بیش از دیه یک دست باشد.

ماده 63-423: دیه‌ قطع ‌دست دارای ساعد‌ از آرنج‌ نصف دیه کامل است،‌ خواه‌ دارای‌ کف‌ باشد یا‌ نباشد و همچنین‌ دیه‌ قطع‌ دست‌ دارای بازو از شانه‌ نصف دیه کامل است‌، خواه‌ دارای آرنج‌ باشد یا‌ نباشد.

ماده 64-423: دستی که دارای انگشت است اگر بالاتر از مفصل مچ قطع گردد و نیز دستی که دارای ساعد است، اگر بالاتر از آرنج قطع گردد، علاوه بر نصف دیه کامل موجب ارش مقدار زایدی که قطع شده نیز می‌باشد.

ماده 65-423: کسی‌ که‌ از مچ‌ یا آرنج‌ یا شانه‌اش‌ دو دست‌ داشته‌ باشد، قطع دست‌ اصلی‌ او موجب نصف دیه کامل است‌ و قطع دست‌ زاید موجب ارش می‌باشد، تشخیص دست اصلی و زاید با نظر کارشناس مورد وثوق است.

ماده 66-423: دیه هر یک از انگشتان اصلی دست یک دهم دیه کامل است.

ماده 67-423: دیه هر انگشت به عدد بندهای آن انگشت تقسیم می‌شود و بریدن هر بندی از انگشت‌های غیر شست ثلث دیه انگشت سالم و در شست نصف دیه شست سالم است.

ماده 68-423: دیه انگشت زاید ثلث دیه انگشت اصلی و دیه بندهای انگشت زاید ثلث دیه بند اصلی است.

تبصره ـ در صورتی که بندهای انگشت نقصان داشته باشد به همان میزان از مقدار دیه کاسته می‌شود.

ماده 69-423: همان‌گونه که در قواعد عمومی ذکر شد دیه‌ فلج‌ کردن‌ هر دست دو ثلث‌ دیه‌ دست، ‌دیه‌ فلج‌ کردن‌ هرانگشت‌ دو ثلث‌ دیه‌ انگشت‌،‌ دیه‌ قطع‌ دست فلج ثلث دیه دست و دیه قطع انگشت فلج‌ ثلث‌دیه‌ انگشت‌ است‌.

ماده 70-423: دیه از بین بردن ناخن به طوری که دیگر نروید یا فاسد و معیوب بروید، یک صدم دیه کامل و اگر بدون عیب بروید نیم صدم دیه کامل می‌باشد.

ماده 71-423: احکام‌ مذکور در دیه دست و انگشتان آن‌ در پا و انگشتان آن نیز جاری‌ است‌.

دیه ستون فقرات و نخاع و نشیمنگاه

ماده 72-423: دیه شکستگی ستون فقرات به ترتیب زیر می‌باشد:

الف) در شکستگی ستون فقرات که با عیب درمان شود مانند کمانی و خمیدگی پشت، دیه کامل.

ب) در شکستگی ستون فقرات که درمان شود؛ ولی موجب عوارض دیگری گردد ، مانند این‌که مجنی علیه توان راه رفتن یا نشستن نداشته باشد و یا توان جنسی یا کنترل ادرار وی از بین برود، دیه کامل.

ج) در شکستگی ستون فقرات که درمان نشود و موجب عوارض دیگری از قبیل موارد مندرج در بند (ب) شود، علاوه بر دیه کامل شکستگی ستون فقرات دیه مقرر بر هر یک از عوارض حاصله نیز ثابت خواهد بود و چنانچه عوارض حاصله دیه مقدر نداشته باشد، ارش پرداخت می‌گردد.

د) در شکستگی ستون فقرات که بدون عیب و عارضه‌ای درمان شود، یک دهم دیه کامل.

و) در شکستگی ستون فقرات که موجب فلج شدن پاها گردد، علاوه بر دیه مربوط به ستون فقرات به شرحی که ذکر شد دو ثلث دیه برای فلج پاها نیز ثابت خواهد بود.

تبصره- مراد از شکستگی ستون فقرات، شکستگی یک یا چند مهره از مهره‌های ستون فقرات به جز مهره‌های گردنی می‌باشد.

ماده 73-423: قطع نخاع دیه کامل دارد و دیه قطع جزئی از آن به نسبت مساحت عرض محاسبه می‌شود.

ماده 74-423: هرگاه قطع نخاع موجب عیب عضو دیگر شود، در صورتی که آن عضو دارای دیه معین نباشد ارش آن بر دیه نخاع افزوده خواهد شد.

ماده 75-423: از بین بردن دو کپل به نحوی که به استخوان برسد دیه کامل و هر کدام از آنها نصف دیه کامل و قسمتی از آن به همان نسبت دیه دارد و در صورتی که نسبت مشخص نباشد، ارش تعیین می‌گردد.

ماده 76-423: شکستگی استخوان دنبالچه موجب ارش است؛ مگر آن‌که جنایت مزبور باعث شود مجنی‌علیه قادر به ضبط مدفوع نباشد که در این صورت دیه کامل ثابت است و اگر قادر به‌ ضبط مدفوع‌ باشد؛ اما قادر به‌ ضبط باد نباشد، ارش‌ پرداخت ‌خواهد شد.

ماده 77-423: صدمه‌ای که به حد فاصل بیضه‌ها وارد شده وموجب عدم ضبط ادرار و مدفوع یا یکی از آن دو گردد، دیه کامل دارد.

دیه دنده و ترقوه

ماده 78-423: دیه شکستن هر یک از دنده‌های محیط به قلب که محاذی آن بوده و از آن حفاظت می‌کند یک چهلم دیه کامل و دیه شکستن هر یک از دنده‌های دیگر یک صدم دیه کامل می‌باشد.

تبصره-کندن دنده موجب ارش است. ارش مزبور باید بیشتر از دیه شکستگی همان دنده باشد.

ماده 79-423: دیه موضحه هر یک از دنده‌ها یک چهارم دیه شکستن آن، دیه ترک خوردن هر یک از دنده‌های محیط به قلب یک هشتادم دیه کامل و دیه دررفتگی آن هفت ونیم هزارم دیه کامل است. دیه ترک خوردن هر یک از دنده‌های دیگرهفت هزارم دیه کامل و دیه دررفتگی آنها پنج هزارم دیه کامل می‌باشد.

ماده 80-423: قطع و از بین بردن دو استخوان زیر گردن (ترقوه) موجب دیه کامل و هر کدام از آنها موجب نصف دیه کامل است.

ماده 81-423: شکستن هر یک از استخوان‌های ترقوه در صورتی که بدون عیب درمان شود موجب چهار در صد دیه کامل و در صورتی که درمان نشود و یا با عیب درمان شود، موجب نصف دیه کامل است.

ماده 82-423: دیه ترک خوردن هر یک از استخوان‌های ترقوه 32 هزارم و دیه موضحه آن 25 هزارم و دیه دررفتگی آن 20 هزارم و دیه سوراخ شدن آن 10 هزارم دیه کامل است.

دیه ازاله بکارت و افضا

ماده 83-423: ازاله بکارت غیر همسر به ترتیب ذیل موجب ضمان است:

الف) هرگاه ازاله بکارت با وطی و بدون رضایت باشد، موجب ضمان ارش ازاله بکارت علاوه بر مهر المثل آن زن خواهد بود.

ب) در صورتی که ازاله بکارت با انگشت یا با وسیله دیگری و بدون رضایت باشد، تنها موجب ضمان مهرالمثل خواهد بود.

ج) در صورتی که ازاله بکارت با وطی ویا با انگشت یا با وسیله دیگری با رضایت و توافق انجام گرفته باشد، چیزی ثابت نخواهد بود.

تبصره-رضایت دختر نابالغ یا بالغ غیر رشید یا فریب خورده در حکم عدم رضایت است.

ماده 84-423: در صورتی که ازاله بکارت به‌سبب وطی به شبهه باشد، مهرالمثل و ارش‌البکاره هر دو ثابت می‌باشد.

ماده 85-423: هرگاه به همراه ازاله بکارت جنایت دیگری نیز به وجود آید مانند آن‌که مثانه آسیب دیده و شخص نتواند ادرار خود را ضبط کند، جنایت مزبور مستقلاً دیه یا ارش خود را خواهد داشت.

ماده 86-423: افضای همسر، به ترتیب ذیل موجب ضمان است:

الف) هرگاه همسر، بالغ و افضا به سبب وطی باشد، علاوه بر تمام مهری که به موجب عقد نکاح لازم شده است، نفقه زوجه تا زمان وفات یکی از آنها بر عهده زوج خواهد بود، هر چند همسر خود را طلاق داده باشد.

ب) هرگاه همسر، بالغ و افضا به سببی غیر از وطی باشد، علاوه بر تمام مهر،دیه کامل زن نیز ثابت است.

ج) هرگاه همسر، نابالغ باشد، علاوه بر تمام مهر و دیه کامل زن، پرداخت نفقه تا زمان وفات یکی از زوجین نیز ثابت خواهد بود، خواه افضا از طریق وطی باشد یا غیر آن.

تبصره ـ افضا عبارت است از یکی شدن دو مجرای بول و حیض، یا حیض و غائط

ماده 87-423: افضای غیرهمسر، به ترتیب ذیل موجب ضمان است:

الف) هر گاه افضا شده نابالغ باشد یا بالغ و مکره بوده و افضا به سبب وطی باشد، مهرالمثل، دیه کامل زن و درصورت ازاله بکارت، ارش البکاره نیز ثابت است و اگر افضا به سبب غیر وطی باشد دیه کامل زن و در صورت ازاله بکارت، مهر المثل نیز ثابت خواهد بود.

ب) هرگاه افضا با رضایت زن بالغ انجام گرفته باشد، تنها پرداخت دیه کامل زن ثابت است.

ج) افضای ناشی از وطی به شبهه موجب مهر المثل، دیه و درصورت ازاله بکارت، ارش البکاره نیز می باشد.

ماده 88-423: هرگاه افضا موجب جنایت دیگری گردد، حسب مورد دیه یا ارش آن جنایت نیز پرداخت خواهد شد

دیه آلت تناسلی و بیضه

ماده 89-423: قطع و از بین بردن آلت رجولیت تا ختنه گاه و یا بیشتر از آن موجب دیه کامل و در کمتر از ختنه گاه به نسبت ختنه گاه محاسبه و به همان نسبت دیه پرداخت می‌شود.

تبصره یک - در این حکم فرقی بین آلت کودک، جوان، پیرمرد و شخصی که دارای بیضه سالم یا معیوب است، نمی‌باشد.

تبصره دو- هرگاه با یک ضربه تا ختنه گاه از بین برود و سپس جانی یا شخص دیگری باقیمانده یا قسمتی دیگر از آلت را از بین ببرد، نسبت به ختنه گاه دیه کامل و در مقدار بیشتر ارش ثابت است.

تبصره سه- هر گاه قسمتی از ختنه گاه را شخصی و قسمت دیگر از ختنه گاه را شخص دیگری قطع کند، هر یک به نسبت مساحتی که از ختنه گاه قطع کرده است، ضامن خواهد بود و چنانچه شخصی قسمتی از ختنه گاه را قطع کند و دیگری باقی‌مانده ختنه گاه را به انضمام تمام یا قسمتی از آلت نسبت به جنایت اول دیه به مقدار مساحت قطع شده از ختنه گاه و نسبت به جنایت دوم علاوه بر دیه مقدار قطع شده ختنه گاه، ارش مقدار قطع شده از آلت نیز ثابت است و در هر حال مجموع دیه ختنه گاه و ارش آلت نباید بیش از دیه کامل باشد.

ماده 90-423: قطع آلت فلج شده موجب ثلث دیه کامل است. همچنین جنایتی که موجب فلج شدن آن شود موجب دو ثلث دیه کامل است.

تبصره – قطع قسمتی از آلت دچار عنن و فلج به نسبت تمام آلت دیه دارد، خواه قسمت مقطوع حشفه باشد یا غیر آن.

ماده 91-423: قطع و از بین بردن هر یک از دو لب بزرگ آلت تناسلی زن موجب نصف دیه کامل زن و از بین بردن بخشی از آن، به همان نسبت دیه دارد و در این حکم فرقی میان باکره و غیرباکره و خردسال و بزرگسال و سالم و معیوب از قبیل رتقا و قرنا نمی‌باشد.

ماده 92-423: قطع و از بین بردن دو بیضه موجب دیه کامل و هرکدام از آنها موجب نصف دیه کامل است.

تبصره:در حکم مذکور فرقی میان کودک، جوان، پیر و همچنین شخص سالم یا شخصی که تمام یا مقداری از آلت او قطع شده یا عیبی در آلت او مانند شلل و عنن وجود دارد، نمی‌باشد.

ماده 93-423: دیه ورم کردن یک بیضه دو دهم دیه کامل است. اگر تورم مانع راه رفتن مفید شود دیه آن هشت دهم دیه کامل خواهد بود و در صورتی که تورم درمان گردد، موجب ارش است.

ماده 94-423: قطع بیضه‌ها یا آلت تناسلی مردانه خنثای ملحق به مرد موجب دیه کامل است، قطع دو لب خارجی آلت تناسلی زنانه خنثای ملحق به زن موجب دیه کامل زن است، قطع بیضه‌ها یا آلت تناسلی مردانه خنثای مشکل یا ملحق به زن، موجب ارش است، قطع دو لب خارجی تناسلی زنانه خنثای مشکل یا ملحق به مرد، موجب ارش است.

ماده 95-423: از بین بردن عانه مرد یا زن موجب ارش است.

دیه پستان

ماده 96-423: قطع و از بین بردن هر یک از دو پستان زن موجب نصف دیه کامل زن و از بین بردن مقداری از آن به همان نسبت موجب دیه است و اگر همراه از بین رفتن تمام یا بخشی از پستان مقداری از پوست یا گوشت اطراف آن هم از بین رفته یا موجب جنایت دیگری گردد، علاوه بر دیه پستان، دیه یا ارش جنایت مزبور نیز ثابت خواهد بود.

ماده 97-423: هر گاه در اثر جنایتی شیر پستان زن قطع شود و یا قدرت تولید شیر از بین برود و یا بیرون آمدن شیر متعذر شود و یا نقص دیگری در آن به وجود آید، ارش ثابت است.

ماده 98-423: قطع و از بین بردن نوک هر یک از پستان‌های زن موجب ارش و قطع و از بین بردن نوک هر یک از پستان‌های مرد موجب یک هشتم دیه کامل است.

مبحث چهارم: قواعد عمومی دیه منافع

ماده 1-424: ادله اثبات دیه منافع همان ادله اثبات دیه اعضاست و در موارد اختلاف میان جانی و مجنی‌علیه در زوال منفعتی یا نقصان آن چنانچه از طریق اختبار و آزمایش یا اقرار و بینه و یا علم متعارف و حسی قاضی یا قول کارشناسی مورد وثوق زوال یا نقصان منفعت ثابت نشود، از موارد لوث بوده و مجنی علیه می‌تواند با قسامه شش نفر به نحوی که در دیه اعضا مقرر شد دیه را ثابت کند و چنانچه اختلاف نسبت به بازگشت منفعت زایل یا ناقص شده باشد، دیه با یک سوگند مجنی علیه ثابت شده و نیازی به قسامه نمی‌باشد.

ماده 2-424: در مواردی که امید برگشت منفعت زایل یا ناقص شده باشد، چنانچه مجنی علیه قبل از برگشت فوت کند دیه مستقر خواهد شد.

ماده 3-424: هرگاه با نظر کارشناس مورد وثوق معلوم شود که منفعت زایل یا ناقص شده بر نمی‌گردد و یا کارشناس قادر به تعیین مهلتی برای بازگشت آن نباشد و یا در زمانی که کارشناس پیش‌بینی کرده بود، باز نگردد، دیه یا ارش مستقر شده و پرداخت می‌شود و چنانچه پس از آن منفعت بازگردد، مازاد بر ارش زوال موقت آن منفعت از دیه اخذ شده مسترد می‌گردد؛ مگر این که برگشت آن منفعت به‌نحوی غیر متعارف و موهبتی مجدد بوده باشد.

تبصره – مهلتی را که کارشناس برای بازگشت منفعت معین می‌کند نباید بیش از یک سال باشد و اگر بیش از آن معین کند، در حکم عدم امکان تعیین مهلت خواهد بود.

ماده 4-424: هرگاه جنایتی که موجب زوال یکی از منافع مجنی‌علیه شده است، در اثر سرایت سبب مرگ او شود، دیه منفعت در دیه نفس تداخل کرده و تنها یک دیه کامل بر جانی مستقر می‌گردد.

ماده 5-424: هرگاه در مهلتی که برای بازگشت منفعت زایل یا ناقص شده به حسب نظر کارشناس مورد وثوق یا به هر دلیل معتبر دیگری معین شده، عضوی که منفعت قائم به آن بوده از بین برود مانند این‌که چشمی که بر اثر ضربه بینایی او به‌طور موقت از بین رفته از حدقه بیرون بیاید. جانی ضامن بیش از ارش زوال موقت آن منفعت نمی‌باشد و چنانچه از بین رفتن آن عضو به‌سبب جنایت دیگری باشد، جانی دوم ضامن دیه کامل آن عضو خواهد بود.

مبحث پنجم: دیه مقدر منافع

دیه عقل

ماده 1-425: زایل کردن عقل موجب دیه کامل و نقصان آن موجب ارش است،‌ خواه جنایت در اثر ایراد ضربه و جراحت باشد یا ترساندن و مانند آن.

ماده 2-425: صدمه‌ای که موجب اختلال روانی می باشد، در صورتی که به حد جنون نرسد ویا موجب از بین رفتن حافظه یا نقصان آن شود، موجب ارش است.

ماده 3-425: جنایتی که موجب زوال عقل‌ یا کم‌ شدن آن‌ باشد، چنانچه عمدی باشد موجب دیه بوده و جانی قصاص نمی‌شود.

ماده 4-425: هرگاه در اثر صدمه‌ای مانند شکستن سر یا صورت، عقل زایل شده یا نقصان یابد، برای هر یک دیه یا ارش جداگانه‌ای تعیین شده و تداخل نمی‌شود؛ مگر آن که آن صدمه علت نوعی و لازم و ملزوم زوال یا نقصان عقل باشد که در این صورت تنها دیه یا ارش منفعت پرداخت می‌گردد.

ماده 5-425: هرگاه در اثر جنایتی عقل زایل شود و دیه کامل از جانی دریافت شود و دوباره عقل برگردد، دیه مسترد و ارش پرداخت خواهد شد.

ماده 6-425: در صورت فقدان اقرار، بینه و علم قاضی، مرجع تشخیص زوال یا نقصان عقل یا اختلال‌های روانی، نظر کارشناس مورد وثوق است و اگر با نظر کارشناس، موضوع روشن نشود، در صورت وجود لوث قول مجنی علیه یا ولی او با قسامه شش قسم به ترتیبی که در ماده 3-413 مقرر شد ثابت می شود و در صورت فقدان لوث، قول جانی با سوگند ثابت می‌شود.

ماده 7-425: هرگاه در اثر جنایتی مجنی علیه بیهوش گشته و در اغما برود، چنانچه منتهی به فوت او گردد، دیه نفس ثابت می‌شود و چنانچه به هوش آید، نسبت به زمانی که بیهوش بوده ارش ثابت می‌شود و چنانچه عوارض و آسیب‌های دیگری را همراه داشته باشد، دیه یا ارش عوارض مزبور نیز باید پرداخت گردد.

ماده 8-425: جنایت بر شخصی که مبتلا به اغماست، جنایت بر شخص زنده محسوب شده و احکام آن اعم از قصاص و دیات مترتب خواهد بود.

دیه شنوایی

ماده 9-425: از بین بردن شنوایی هر دو گوش دیه کامل و از بین بردن شنوایی یک گوش نصف دیه کامل دارد؛ گرچه شنوایی آن از گوش دیگر قوی‌تر باشد.

ماده 10-425: کر کردن گوش سالم شخصی که یکی از گوش‌های او نمی‌شنود، موجب نصف دیه کامل است.

ماده 11-425: کاهش شنوایی در صورتی که مقدار آن قابل تشخیص باشد، به همان نسبت دیه دارد و چنانچه قابل تشخیص نباشد، موجب ارش است.

ماده 12-425: هرگاه با قطع یا از بین بردن گوش و یا هر جنایت دیگری شنوایی از بین رفته یا نقصان یابد، هر یک از جنایت‌ها دیه یا ارش خود را خواهد داشت.

ماده 13-425: هرگاه در اثر جنایتی در مجرای شنوایی نقص دایمی ایجاد شود که به‌طور کامل مانع شنیدن گردد، دیه شنوایی ثابت خواهد بود.و در صورتی که نقص موقتی باشد، ارش تعیین می‌شود.

ماده 14-425: هر گاه کودکی که به حد تکلم نرسیده ، در اثر کر شدن نتواند سخن بگوید و یا کودکی که تازه به حد تکلم رسیده است، در اثر کر شدن نتواند کلمات دیگر را یاد گرفته و بر زبان آورد، علاوه بر دیه شنوایی، دیه یا ارش زوال یا نقص گفتار نیز حسب مورد ثابت خواهد شد.

ماده 15-425: هر گاه در اثر جنایتی‌ شنوایی و گویایی هر دو از بین برود، هر کدام یک دیه کامل دارد.

دیه بینایی

ماده 16-425: از بین بردن بینایی هر دو چشم دیه کامل و از بین بردن بینایی یک چشم نصف دیه کامل دارد.

تبصره ـ تمام چشم‌هایی که بینایی دارند در حکم مذکور یکسانند؛ هر چند میزان بینایی آنها متفاوت بوده یا از جهات دیگر مانند شب کوری و لوچ بودن با هم تفاوت داشته باشند.

ماده 17-425: کاهش بینایی در صورتی که مقدار آن قابل تشخیص باشد، به همان نسبت دیه دارد و چنانچه قابل تشخیص نباشد، موجب ارش است.

ماده 18-425: از بین بردن بینایی چشم کسی که فقط یک چشم بینا دارد و چشم دیگرش نابینای مادرزادی بوده و یا در اثر علل غیر جنایی از بین رفته باشد، موجب دیه کامل است؛ ولی اگر چشم ‌دیگرش‌ را در اثر قصاص‌ یا جنایتی‌ از دست‌ داده‌ باشد، دیه چشم بینا، نصف دیه کامل خواهد بود.

ماده 19-425: از بین بردن یا بیرون آوردن چشم از حدقه که باعث از بین رفتن بینایی نیز می‌شود، فقط موجب دیه بینایی است؛ اما اگر در اثر صدمه دیگری مانند شکستن سر بینایی نیز از بین برود یا نقصان یابد، دیه یا ارش هر کدام جداگانه محاسبه می‌شود.

دیه بویایی

ماده 20-425: از بین بردن کامل بویایی موجب دیه کامل و از بین بردن قسمتی از بویایی در صورتی که قابل محاسبه باشد، به همان نسبت موجب دیه خواهد بود و اگر قابل محاسبه نباشد، ارش ثابت است.

ماده 21-425: هرگاه‌ در اثر بریدن‌ یا از بین بردن بینی‌ یا جنایت دیگری بویایی‌ نیز از بین‌ برود یا نقصان یابد، هر جنایت دیه یا ارش خود را خواهد داشت.

دیه چشایی

ماده 22-425: از بین بردن چشایی و نیز نقصان آن موجب ارش است.

ماده23-425: هر گاه با قطع تمام زبان، چشایی از بین برود فقط دیه قطع زبان پرداخت می‌شود و اگر با قطع بعضی از زبان، چشایی از بین برود یا نقصان یابد، در صورتی که چشایی از بین رفته مربوط به همان قسمت زبان باشد، هر کدام از ارش چشایی و دیه زبان که بیشتر باشد باید پرداخت گردد و اگر چشایی از بین رفته مربوط به همان قسمت از زبان نباشد، دیه هر یک از ارش چشایی و دیه زبان جداگانه باید پرداخت شود؛ مگر این‌که از دیه کامل بیشتر باشد که در این صورت فقط به میزان دیه کامل پرداخت می شود و اگر با جنایتی به غیر زبان چشایی از بین برود یا نقصان پیدا کند، دیه یا ارش آن جنایت بر ارش چشایی افزوده می‌گردد.

دیه صوت و گویایی

ماده 24-425: از بین بردن صوت به طور کامل که شخص نتواند صدایش را آشکار کند، دیه کامل دارد؛ گرچه بتواند با اخفات و آهسته صدایش را برساند.

ماده 25-425: از بین بردن گویایی به طور کامل و بدون قطع زبان دیه کامل و از بین بردن قدرت ادای برخی از حروف به همان نسبت دیه خواهد داشت.

تبصره – همان‌گونه که در دیه قطع زبان مقرر گشت دیه از بین بردن ادای هر حرفی با توجه به حروف لغت مجنی علیه تعیین می‌شود. همچنین شخصی که دارای لکنت زبان بوده و یا به کندی یا تندی سخن می‌گوید یا برخی از حروف را نمی‌تواند تلفظ کند، گویا محسوب می‌شود.

ماده 26-425: جنایتی که موجب پیدایش عیبی در گفتار یا ادای حروف گردیده و یا عیب موجود در آن را تشدید کند، موجب ارش است.

ماده 27-425: جنایتی که باعث شود مجنی‌علیه حرفی را به جای حرف دیگر ادا نماید، مانند آن که به جای (ل)، (ر) تلفظ نماید، موجب دیه کامل همان حرف است.

ماده 28- 425: جنایتی که موجب عیبی در صوت مانند کاهش تن صدا، گرفتگی آن و یا صحبت کردن از طریق بینی شود، ارش دارد.

ماده 29-425: از بین رفتن صوت بعضی از حروف موجب ارش است.

ماده 30-425: در صورتی که جنایت علاوه بر زوال صوت موجب زوال نطق نیز گردد، دو دیه ثابت خواهد شد.

دیه سایر منافع

ماده 31-425: جنایتی که موجب سلس و ریزش ادرار به نحو دایم گردد، موجب دیه کامل و جنایتی که موجب ریزش غیر دایمی ادرار گردد، موجب ارش است.

ماده 32-425: جنایتی که موجب عدم ضبط دایمی مدفوع شود، دیه کامل دارد.

ماده 33-425: جنایتی که موجب از بین رفتن قدرت انزال یا تولید مثل در مرد و یا بارداری در زن و یا از بین رفتن لذت مقاربت درآنان شود، موجب ارش می‌باشد.

ماده 34-425: جنایتی که موجب از بین رفتن قدرت مقاربت به طور کلی شود، دیه کامل دارد.

ماده 35-425: جنایتی که موجب زوال یا نقص حواس یا منافع دیگر مانند لامسه، خواب وعادت ماهیانه گردد یا باعث به وجود آمدن امراضی مانند لرزش، تشنگی، گرسنگی، ترس و غش کردن شود، موجب ارش خوهد بود.

مبحث ششم : دیه جراحات

ماده 1-426: دیه‌ جراحات‌ سر و صورت به ترتیب زیر است‌‌:

الف) حارصه:خراش پوست بدون آن‌که خون جاری شود، یک صدم دیه کامل دارد.

ب) دامیه‌:جراحتی‌ که‌ مقدار اندکی وارد گوشت شود و همراه با جریان‌ کم‌ یا زیاد خون باشد، دو صدم دیه کامل دارد.

ج) متلاحمه‌: جراحتی‌ که‌ موجب‌ بریدگی‌ عمیق‌ گوشت‌ شود؛اما‌ به‌ پوست‌ نازک‌ روی‌ استخوان‌ نرسد، سه صدم دیه کامل دارد.

د ) سمحاق‌:جراحتی‌ که‌ به پوست‌ نازک‌ روی‌ استخوان‌ برسد؛ چهار صدم دیه کامل دارد.

هـ) موضحه:جراحتی‌ که‌ پوست‌ نازک‌ روی‌ استخوان‌ را کنار زده‌ واستخوان‌ را آشکار کند، پنج صدم دیه کامل دارد.

و) هاشمه:. جنایتی‌ که‌ موجب شکستگی استخوان شود؛ گرچه‌ جراحتی‌ را تولید نکرده‌ باشد، ده صدم دیه کامل دارد.

ز) منقله: جنایتی‌ که‌ موجب شکستگی استخوان شود و درمان آن جز با جابه‌جا کردن استخوان میسر نباشد، پانزده صدم دیه کامل دارد.

ح) مأمومه: صدمه یا جراحتی که به کیسه مغز برسد یک سوم دیه کامل دارد و در صورتی که شتر داده شود، پرداخت 33 شتر نیز کافی است.

ط) دامغه: صدمه یا جراحتی که کیسه مغز را پاره کند، دارای دیه مامومه به علاوه ارش پاره شدن کیسه مغزمی باشد.

تبصره یک ـ جراحات گوش، لب، بینی، زبان و داخل دهان در حکم جراحات سر و صورت است.

تبصره‌ دوـ ملاک دیه در جراحت‌های مذکور مقدار نفوذ جراحت بوده و طول و عرض آن تأثیری در میزان دیه ندارد.

ماده 2-426: هرگاه یکی ازجراحت‌های مذکور دربند یک تا پنج ماده قبل در غیر سر و صورت واقع شود، در صورتی که آن عضو دارای دیه معین باشد، دیه به حساب نسبت‌های مذکور از دیه آن عضو تعیین می‌شود و اگر آن عضو دارای دیه معین نباشد، ارش ثابت است.

تبصره‌ ـ جراحات‌ وارده‌ به‌ گردن‌ در حکم‌ جراحات‌ بدن‌ بوده و موجب ارش است.

ماده 3 -426: جائفه جراحتی است که با وارد کردن هر نوع وسیله و از هر جهت به درون بدن انسان اعم از شکم، سینه، پشت و پهلو ایجاد می‌شود و موجب ثلث دیه کامل است و در صورتی که از یک طرف وارد و از طرف دیگر خارج گردد، موجب دو ثلث دیه کامل است.

تبصره ـ هرگاه در جائفه به اعضای درونی بدن آسیب برسد و یا از بین برود، علاوه بر دیه جائفه دیه یا ارش آن نیز محاسبه می‌شود.

ماده 4-426: هرگاه نیزه یا گلوله یا مانند آن در دست یا پای مرد یا زنی فرو رود، جراحت نافذه بوده و یک دهم دیه کامل مرد را خواهد داشت.

تبصره یک ـ حکم مذکور در ماده نسبت به اعضایی است که دیه آن عضو بیشتر از یک دهم دیه کامل باشد؛ ولی اگر گلوله در بند انگشت و مانند آن که دیه‌ای کمتر از یک دهم دیه کامل دارد، وارد شود ارش ثابت خواهد بود.

تبصره دو - هرگاه شئی که جراحت نافذه را به وجود آورده است، از طرف دیگر خارج گردد، دو دیه نافذه خواهد داشت.

ماده 5-426: دیه صدماتی که فقط موجب تغییر رنگ پوست گردد، به شرح ذیل است:

الف) سیاه شدن پوست صورت شش هزارم دیه کامل و کبود شدن آن سه هزارم و سرخ شدن آن یک و نیم هزارم دیه کامل است.

ب) تغییر رنگ پوست سایر اعضای بدن، حسب مورد نصف مقادیر مذکور در بند (الف) است.

تبصره یک ـ در حکم مذکور فرقی بین مرد و زن و این‌که عضو دارای دیه مقدر باشد یا نباشد، نیست. همچنین فرقی بین تغییر رنگ تمام یا قسمتی از عضو و بقا یا زوال اثر آن نمی‌باشد.

تبصره دوـ در تغییر رنگ پوست سر ارش ثابت است.

ماده 6-426: صدمه‌ای که موجب تورم بدن، سر یا صورت گردد، ارش دارد و چنانچه علاوه بر تورم موجب تغییر رنگ پوست نیز گردد، حسب مورد دیه و ارش تغییر رنگ به آن افزوده می‌شود.

مبحث هفتم : دیه جنین

ماده 1-427: هر اقدام یا صدمه و یا جنایتی که باعث سقط جنین گردد، حسب مراحل رشد جنین به ترتیب زیر موجب پرداخت دیه می‌باشد:

1ـ نطفه‌ای‌ که‌ در رحم‌ مستقر شده، دو صدم دیه کامل دارد.

2ـ علقه‌ که‌ جنین به صورت خون‌ بسته‌ در آمده‌‌، چهار صدم دیه کامل دارد.

3 ـ ‌ مضغه‌ که‌ جنین به‌ صورت‌ توده گوشتی‌ درآمده‌، شش صدم دیه کامل دارد.

4 ـ ‌ عظام که‌ جنین ‌به ‌صورت ‌استخوان ‌درآمده ‌و هنوز گوشت ‌نروییده، هشت صدم دیه کامل دارد.

5 ـ جنینی‌ که‌ گوشت‌ و استخوان‌بندی‌ آن‌ تمام‌ شده‌؛ ولی روح‌ در آن‌ دمیده نشده‌ یک دهم دیه کامل دارد.

تبصره‌ ـ در مراحل‌ بالا‌ فرقی‌ بین‌ دختر و پسر نمی‌باشد.

6 ـ دیه جنینی‌ که‌ روح‌ در آن‌ دمیده شده‌ اگر پسر باشد، دیه‌ کامل‌ و اگر دختر باشد، نصف‌ آن ‌و اگر مشتبه‌ باشد، سه‌ چهارم دیه‌ کامل‌ است.

ماده 2-427: هرگاه در اثر جنایت وارد بر مادر، جنین از بین برود، علاوه بر دیه یا ارش آن جنایت، دیه جنین نیز ـ در هر مرحله‌ای که باشد ـ پرداخت می‌شود.

ماده 3-427: هرگاه زنی جنین خود را ـ در هر مرحله‌ای که باشد ـ به عمد یا خطا از بین ببرد، دیه جنین حسب مورد توسط جانی یا عاقله پرداخته شده و جانی سهمی از دیه نخواهد برد.

ماده 4-427: هرگاه چند جنین در یک رحم باشند به تعداد آنها دیه پرداخت خواهد شد.

ماده 5-427: دیه اعضا و دیگر صدمات وارد بر جنین در مرحله‌ای که استخوان بندی آن کامل شده؛ ولی روح در آن دمیده نشده است، به نسبت دیه جنین در این مرحله محاسبه می‌گردد و بعد از دمیده شدن روح، حسب جنسیت جنین، دیه محاسبه می‌شود و چنانچه بر اثر همان جنایت جنین از بین برود، دیه جنین کافی است.

ماده 6-427: هر گاه در اثر جنایت و یا صدمه، از زن چیزی سقط شود که به تشخیص کارشناس مورد وثوق منشأ انسان بودن آن ثابت نگردد، دیه و ارش ندارد؛ اما به جهت صدمه یا صدمات وارد بر زن، دیه یا ارش تعیین می شود.

مبحث هشتم : دیه جنایت بر میت

ماده 1-428: دیه جنایتی که بر میت وارد می‌شود بر مبنای یک دهم دیه کامل انسان زنده محاسبه می‌گردد. مثلاً جدا کردن سر از بدن میت یک دهم دیه و جدا کردن یک دست یک بیستم دیه و هر دو دست یک دهم دیه و یک انگشت یک صدم دیه کامل می‌باشد و به همین نسبت دیه جراحات وارده به سر و صورت و سایر اعضا و جوارح میت محاسبه می‌شود.

تبصره ـ دیه‌ جنایت بر مرده به عنوان میراث به ورثه نمی‌رسد؛ بلکه متعلق به خود میت است که در صورت بدهکاری وی و عدم کفایت ترکه، صرف پرداخت‌ بدهی‌ او می‌گردد و در غیر این صورت برای او در راه‌های‌ خیر صرف‌ می‌شود.

ماده 2-428: هر گاه آسیب وارد بر مرده دیه مقدر نداشته باشد، یک دهم ارش چنین جنایتی نسبت به انسان زنده محاسبه و پرداخت می‌گردد.

ماده 3-428: قطع اعضا ی مرده برای پیوند به دیگری در صورتی که با وصیت او یا ولی او باشد، جایز بوده و دیه ندارد.

ماده 4-428:- دیه جنایت بر مرده حال است؛ مگر این‌که جانی نتواند فوراً پرداخت کند که در این صورت به او مهلت مناسب داده می شود.

ماده 5-428: دیه جنایت بر مرده خواه عمدی باشد یا خطایی توسط جانی پرداخت می‌شود.

ماده 6-428: هرگاه شخصی بر مرده عمداً جنایتی وارد ساخته یا وی را هتک نماید، علاوه بر پرداخت دیه یا ارش جنایت به مجازات تا 74 ضربه شلاق تعزیری محکوم  خواهد شد.
 

    

پست های مرتبط

افزودن نظر

مشترک شدن در خبرنامه!

برای دریافت آخرین به روز رسانی ها و اطلاعات ، مشترک شوید.