مدیریت فشار عصبی و استرس های شغلی در کار قضات
سخنرانی دکتر عیسی جلالی
تدوین: سیدابراهیم مهدیون – کارشناس حقوقی
به نام آنکه جان را فکرت آموخت. با عرض سلام و احترام خدمت حضار محترم، از بنده درخواست شده که از تحقیقات علمی که در رشته روانشناسی و روانپزشکی انجام شده خدمت عزیزان مطالبی را بیان کنم برخی از نظریهپردازان روانشناسی، به عصر کنونی، عنوان عصر استرس دادهاند و این مفهوم خیلی معروف و شناخته شدهای در حرفههای مختلف است. با توجه به اهمیت موضوع (استرس) و تاثیر بد نوع ناسالم آن، آموزش، آگاهی و تکنیکهایی که بتواند آن را به شکلی حل کند کمتر ارائه شده است. شاید یکی از نتایج مثبت این جلسات به مصداق شعر معروف فردوسی، «توانا بود هر که دانا بود.» داناییهایی که در این زمینه حاصل میشود به شکلی، یک تواناییهایی را ایجاد میکند. باید بگویم دو نوع استرس تشخیص داده میشود.
1- استرس سالم که تاریخ بشر نشان میدهد اگر این استرس نبود نه موضوع غذا، نه موضوع مسکن نه موضوع زندگی نمیتوانست ادامه پیدا کند. خدا را شاکریم که پدیدهای با عنوان «استرس پیدا کردن» قرار داده که خودش ایجاد دغدغه و فکر میکند که در خدمت رشد و تعالی انسان است.
اتفاق بزرگ تاریخی را اگر انقلاب صنعتی و رنسانس بدانیم پایهاش بر این مبناست که اگر جامعه بشری این استرسها را در شکلهای مختلف نداشت نمیتوانست هیچ وقت این همه اختراع و اکتشاف را در این مدت پیدا کند حتی حرکت از جامعه روستایی به جامعه صنعتی، فراصنعتی، الکترونیک و... حاصل این استرسهایی بوده که به شکلی وجود دارد. دومین نکتهای که بایستی توجه کنیم اینکه وقتی استرس در ما ایجاد میشود نبایستی فوری جبهه بگیریم و آن را بد بدانیم بعضیها غیر از استرسهایی که دارند استرسی پیدا میکنند که اصلا چرا استرس دارند، در حالی که در نظام خلقت انسان به قول شعر اقبال: دم چیست پیام است، شنیدی، نشنیدی.
هر لحظه زندگی و هر اتفاقی برای انسان هوشمند یک پیامی را دارد. پس بنابراین با این پیشفرض جلو میرویم که استرس به صورت اجتنابناپذیر میآید ولی بایستی فرق استرس سالم با ناسالم را بدانیم.
استرس سالم در خدمت رشد و تعالی و پیشرفت و وحدت جامعه است در حالی که استرس ناسالم باعث بیماری، اثرات جسمی، روانی و ارتباطی میشود. در امر تشخیص در پزشکی و همچنین در امر قضاوت استرسهای ناسالم مشکلات زیادی را برای یک قضاوت درست به وجود میآورد و در بیان اصطلاح کامپیوتر میتوان گفت کسی که استرس ناسالم دارد مغزش هنگ میکند و در تشخیص، چنانچه مغز هنگ کند، به عنوان مثال برای یک قاضی نمیتواند آن سلسله فعالیتهایی که در ذهن به منظور شناخت درست از پرونده و قضاوت بر روی آن باشد به وجود بیاورد و به این دلیل است که در کشورهای پیشرفته هم برای قاضی و هم برای وکیل (اهالی دادگستری و قوه قضائیه) این کوشش را میکنند که مواظب سلامت روانی خود باشند، چون مدتهاست که سازمان جهانی بهداشت هم، سلامتی را محور توسعه قرار داده است، حال توسعه در هر رشته و برنامهای باشد، اگر در کار قضا هم به دنبال توسعه باشیم بایستی سلامتی روانی را به شکلی داشته باشیم. در استرس سالم، فرد یا جمع زورشان به استرس میرسد یعنی (مدیریت استرس) خیلی طبیعی است که در ترافیک ماندیم و چون دیر شده استرس پیدا میکنیم و یا اگر پرونده زیاد باشد استرس پیدا میکنیم، اما یک قاضی سالم از نظر روانی با یک قاضی که بیمار شده تفاوتش این است که قاضی سالم به شکلی استرس را مدیریت میکند.
از مشخصات بیماریهای روانی فقدان خویشتنداری است؛ یعنی بیمار روانی نمیتواند فکر، حرف و رفتار خود را کنترل کند و امور از دست وی درمیرود مثلا اگر فکر خودکشی به ذهنش برسد جلو میرود تا جایی که خودکشی میکند و همینطور اگر فکر قتل دارد آنقدر جلو میرود که به هیچگونهای نمیتواند در مقابل آن خویشتنداری کند. از مشخصات سلامت روانی، خویشتنداری است و خویشتنداری در آموزههای اسلامی ما همان تقوی است که در دو معنی استقبال از امر خیر و ثواب و دوری از امر ناسالم و ناثواب و کارهای خلاف است. دومین علامت استرس ناسالم این است که حضور ذهن و تمرکز را میگیرد به قول سعدی؛ من در میان جمع و دلم در جای دیگر است یا من در میان پرونده و دلم در جای دیگر است.
معمولا استرس ناسالم به صورت خالص نمیآید و همراه آن اضطراب، خشم، کینه و بدرفتاری در ارتباط با دیگران (همسر، متهم، خانواده و...) است و حالتی است که استرس شدید شده و تحمل کم میشود.
آنهایی که میخواهند رفتار اجتماعی خوب داشته باشند بایستی از استرس ناسالم در جامعه پیشگیری کنند و اگر استرس ناسالم به وجود آید فعالیتهای ذهنی و مغزی به هم میریزد. شرایط نشان میدهد که درستاندیشی که یکی از نعمتهای خداوند برای ما میباشد در زمان استرسهای ناسالم بدن به کلی از وضع طبیعی خودش دور میافتد. استرس ناسالم برای درست فکر کردن آفت و ویروس است.
یکی دیگر از مشخصات استرسهای ناسالم گرفتار نفرین مادربزرگها شدن است که الهی، ننه، درد چه کنم چه کنم بگیری! در آن فضا فرد دچار دودلیهای بسیار اذیتکننده میشود به این معنی که اگر روزی که استرس ندارد و در حال قضاوت میباشد شفاف و با رعایت موازین شرعی، حقوقی و اخلاقی و... پرونده رابه نحو مطلوبی جلو میبرد ولی برای یک چیز خیلی ساده در ایجاد استرسهای ناسالم دودل میشود. امروزه خانواده را از سازمان جدا نمیکنند و آموزشهای جدید روانشناسی در سازمان هم همراه با خانواده میباشد به دلیل اینکه دعوای با خانواده تاثیر در قضاوت در محل کار دارد مگر اینکه خیلی قوی باشیم تا اثر آن را رد کنیم و متقابلا میتواند رفتار بد با افراد در محل کار به خانه منعکس شود و به همین دلیل در بحثها مثالهای خانوادگی میزنیم مثلا استرسهای شدید باعث میشود که خانم نداند امروز چه غذایی درست کند و از سختترین کارها برای خود، تصمیم نسبت به نوع غذایی است که قصد درست کردن آن را دارد، میداند یا مثلا چه لباسی بپوشد یا...
دورهای را در هند میدیدم و استاد از من پرسید در دین شما گناه چیست؟ گفتم چند چیز است: دروغگویی، زنا و... گفت در نگاه ما مهمترین گناه دودلی است، تضاد است و وقتی انسان دچار تضاد میشود شیطان در وجودش رخنه میکند، البته منظور دودلی و تضاد سالم نیست مثلا اینکه برای رفع ابهام بررسی کنیم پرونده با کدام ماده تطبیق دارد. ما چهارصد مکتب روانشناسی داریم که در همه آنها علت بیماری روانی را تضاد میشناسند که بعضیها برای آن نام تعارض گذاشتهاند. یک موقعی با دانشجویان روانشناسی راجع به نفرینها تحقیق میکردیم پس از اینکه نفرینها را بررسی کردیم یکی از آنها این بود که الهی ننه خدا مرگت بده! یک دانشجو دوره دکترا گفت نفرینی کشف کردم که مردم به آن دچار شدهاند ولی به بیان نمیگویند. و آن نفرین این بود که الهی ننه هر جا که هستی حواست جای دیگه باشه. حواس که جمع نباشد و تمرکز نباشد زمینههایی است که مشکلاتی را به وجود میآورد و نتیجه اینکه استرس شدید باعث کم شدن شعور میشود.
مدلهایی کشف شدهاند که میتوان شعور را بالا برد و این امیدبخش است در دیدگاه روانشناسی شعور، تشخیص تفاوتهاست ما با یک ضربالمثل و شعر این را روشن میکنیم:
آه آه از دست صرافان گوهر ناشناس / هر زمان خر مهره را با در برابر میکنند
هرچه تخصص و کارشناسی بیشتر باشد شعور بیشتر است مفهومی به شما نسبت میدهند با عنوان «شم قضایی»، از نظر روانشناسی شم قضایی چیست؟ پایه شم قضایی، شعور است یعنی در آنجایی که بایستی تشخیص درست داده شود و امور با هم قاطی نمیشود. دکتر متخصص یک بخش پزشکی با دکتر عمومی چه فرقی دارد؟ فرقش این است که تشخیص تفاوتها را بیشتر میبیند. دکتر عمومی میگوید این عکس را به فلان متخصص بده. کارشناس جعل چه فرقی با من دارد؟ او ابزار بیشتری برای کارشناسی دارد تا بتواند تشخیص دهد دلار واقعی با دلار قلابی این تفاوتها را دارد.
امروز شعور از مهمترین بحثهایی شده که نیازمند تحقیق همگانی است. دانشمندان کانادا به دنبال این بودند که مسائل جهان را تحقیق کنند و در کلماتی بیاورند در تحقیق 100 کلمه آوردند و 100 تا را به 10 تا تحلیل کردند و آخرش به یک کلمه رسید که معضل جهان به خاطر اختلالات این نظام و این فکر است و این کلمه به زبان فارسی «تشخیص» (تمایز) است، یعنی همان شعور. شعور آنقدر مهم است که عارف فیلسوف ما، مولوی گفت:
مُردم اندر حسرت فهم درست / آنچه میگویم به قدر فهم توست
نرخ شعور در جامعه پیشرفته و صالح بالاست یعنی آدمها حساس هستند که صواب با ناصواب و درست با نادرست چه فرقی دارد؟ حق با باطل چه فرقی دارد؟
پزشکی جدید معتقد است که بیماری حاصل بیشعور شدن اندام بدن است و در واقع بعد از خوردن قرص، امید است، بخشی که شعورش ضعیف شده آن شعور به شکلی قوی شود. گاهی انگشت پا با ناخن مشکل پیدا میکند که معمولا جراحی میکنند در این نگاه یعنی اینکه این انگشت بیشعور شده و کاری کردیم که ناخن درآورده شود و ناخن جدید رشد کند خلاصه اینقدر این تئوری مهم است که حتی در سلامتی هم مفهوم دارد. مثلا در جوامعی که تغذیه سالم ندارند، کمکم شعور بدنی آنها کم میشود. کمبود ویتامینها باعث از دست دادن هوشیاری و شادی بدن میشود.
زمانی مشاور رئیس راهنمایی وقت در امور ترافیک بودم میدیدیم که افرادی از چراغ قرمز عبور میکردند و بعد از اینکه با آنها صحبت میکردیم میگفتند چه فرقی میکند که قرمز باشد عبور کنی یا سبز یا زرد؟ زندگی چه ارزشی دارد؟ در اینجا معلوم است که یکی از مفاهیم شعور، که وجدان باشد از کار افتاده. در روانشناسی جنایی بیمار سایکوپات و را میشناسید سایکوپات کسی است که وجدانش کامل از بین رفته و هر چیزی که دلش میخواهد بدون هیچ مانع ذهنی و اخلاقی و شرعی و انسانی عمل میکند، جنایتکاران بزرگ که بیرحمانهترین جنایات را میکردند در ارتکاب این کارها هیچ چیز به ذهنشان نمیآید که آیا فرد مجنیعلیه درد میکشد، میمیرد، پدر و مادر دارد و... و یا در مورد کار به موقع با کار بیموقع، کار به جا و کار بیجا که در ذهن بعضیها این موضوع قاطی میشود مثلا با عدهای قرار دارید و وقتی میگوید ساعت 5 یعنی ساعت 8؛ حس زمانی ندارد و نمیتواند موقع را از بیموقع تشخیص دهد.
سوال: تعریف جامع، مانع و کاملی از شعور داشته باشید؟
مفهوم شعور یعنی تشخیص تفاوتها و ویژگیها به عبارت دیگر جغرافیای شعور در جایی مطرح میشود که فرد در دو یا چند موقعیت درمیماند که چطور آنها را قاطی نکند مثلا فرض کنید شعور تغذیه داشتن چیست؟ فرض کنید فردی سکته کرده، یکی از دلایل سکته، استرس و اسید اوریک، تریگلیسیرید و... و دکتر گفته بایستی پرهیز کنی آن وقت یک دفعه کلهپاچه مادرزنش را میخورد و میگوید آب کلهپاچه حاج خانم با بیرون متفاوت است. از نظر رشته ما شعور وی اشکال دارد که متوجه نمیشود چیزی که در آن اسید اوریک، تری گلیسیرید و کلسترول است دعوت به مرگ است حال یک بار عمل قلب رو باز هم شده است.
بارها از طریق رسانهها توصیه میشود که مثلا در عقد قرارداد به فلان نکته توجه کن و توجه نمیکند. یکی از متخصصان بورس به من میگفت که یک مهندس برای مشاوره مراجعه کرد و گفت طلا بخریم یا نه؟ گفتم به این دلایل خرید طلا در حال حاضر فلان مشکلات را به وجود میآورد. دو هفته بعد نگران آمد و گفت که پانصد میلیون طلا خریدم و وقتی میپرسیدم چه کسی گفته؟ میگفت باجناقم، که در بازار است و با یک صرافی کار میکند. اینگونه است که دانشمندان بعد از 100 کلمه به کلمه شعور و تشخیص رسیدهاند اگر واقعا ثروتی نداریم تا برای بچههایمان به جا بگذاریم لااقل شعور برایشان باقی بگذاریم. چه اندازه بچههای ثروتمند که به خاطر بیشعوری فقیر و چقدر بچههای فقیر که به خاطر باشعوری هم ثروتمند علمی و هم ثروتمند مادی شدهاند.
من فکر میکنم کسی که از شعورش درست استفاده نکند ناشکری بزرگی کرده. بسیار متاسفم که برای یک امر به این مهمی یک کلاس هم نداریم. در کشورهای پیشرفته از مهدکودک شعور بچه را تقویت میکنند. ما برنامه تلویزیونیای داشتیم با عنوان هزار راه نرفته و دو سالی در خدمت آقای حمیدیان در دادگاه خانواده بودیم با اطمینان میگویم که 90 درصد اختلافات خانوادگی ناشی از اختلالات شعور بین زن و مرد است. حتی هفته پیش گفتم مهمترین علت طلاق یکی اعتیاد و دیگری مسائل مالی است. نسل قدیمیتر ما، وقتی بین مادران و پدران مشکل مالی پیدا میشد یک جوری راهحل آن پیدا میشد و مشکل مالی هم به شعور و فکر و تدبیر انسان برمیگردد که چگونه آن را حل کند.
در مورد اقتصاد از این جمله زیباتر نیست که پیامبر اسلام(ص) فرمودند: من از فقر امتم بیمناک نیستم از سوءتدبیر ایشان بیمناک هستم. خیلی کشورها فقر کلاسیک ندارند به این معنی که خیلی چیزها دارند ولیکن راه درست استفاده کردن از آنها را بلد نیستند. بنابراین مثلا درک بحران در بسیاری از خانوادههای ما وجود ندارد. قبلا امکانات بیشتر بود، هزینهها بالا نبود و امکان انجام خیلی کارها وجود داشت. حال که ندارم با وقتی که دارم چه فرقی میکند؟
و چه باید بکنم عیب استرس این است که شعور را پایین میآورد البته هر کجا که از استرس نام میبرم منظورم استرس ناسالم است خودشناسی استرس، خیلی مهم است در این دنیا نرخ استرس را در محیط کار و جامعه بالا میبریم یا پایین میآوریم؟ یک واژهای به نام «حالگیری» وجود دارد و خیلیها دکترای «حالگیری» دارند یعنی از صبح نگاه، حرکت، سلام و علیکشان در دیگران استرس و اضطراب و ناراحتی ایجاد میکند. خوش به حال کسی که وجودش آرامشبخش است. مثل پیامبران و امامان و حضرت فاطمه زهرا(س). خیلی مهم است که ما در این موضوع آگاهی داشته باشیم دانشمندان پیشرفتهایی داشتهاند مثلا «لحن و تونالیته» که مثلا انسان چگونه صحبت میکند؟ ناظم مدرسه با حالت ناراحتی پشت بلندگو صحبت میکند یا شوهری با ناراحتی میگوید جورابهام کو؟ زن میگوید چه میدانم و در خانه جنگ ستارگان به وجود میآید. الان کاری میکنند که حتی صدا و تونالیته شما، صدای یک بزرگوار و صدای کسی که این مقام عالی که قضاوت نام دارد و خدا آن را به وی داده است و یکی از شریفترین مشاغل است، تغییر کند.
مادری آنقدر بد لالایی میگفت که بچه میگفت: مادر قول میدهم بخوابم لالایی نگو!
من خواهش میکنم که یک دفعه صدای خودتان را ضبط کنید، شاید وقتی در مسند قضاوت مینشینیم صدایمان گونهای دیگر شود. مثل ناظمها که آنقدر داد زدهاند، در منزل نیز سر شوهر یا زن هم داد میزنند. مهمترین درس ارتباط این است که در هر انسانی یک دیو و یک فرشته وجود دارد. انسان هوشمند و با تقوی کاری میکند که فرشته آدمها روی کار بیاید. آدم ناشی کاری میکند که دیو همسر دیو بچه، دیو متهم و ... نمایان شود. یکی به من گفت که بعضیها دیو سر خود هستند و در بعضی از متهمین ممکن است اینگونه باشد، ما میتوانیم با امر مجازات و بازپروری و... آنقدر فرهنگ متهم را بالا ببریم تا مجازات را بفهمد و درک کند و فرصتی برای بهبود خود ببیند. چرا قضاوت به وجود میآید؟ چرا مجازات به وجود میآید؟ گاهی متهمی که فرهنگ قضا دارد خیلی راحت رای شما را میپذیرد و حتی تشکر هم میکند.
نکتهای که خیلی مطرح است این است که با رفتار و گفتار و پندار مواظب باشیم تا خودمان عامل استرس نشویم. بدترین علت این است که ما در دیگران ایجاد استرس کنیم زیرا شعور و مغزشان هنگ میکند و دیو وجودشان سرکار میآید و هیچ آدم هوشمندی نبایستی این کار را بکند. اگر از معروفترین دکتر قلب – آقای ماندگار – بپرسیم که معروفترین سکتههای قلبی ناشی از چیست؟ میگوید یکی ناشی از آب و هواست و دیگری از تغذیه و بعدی استرس و فاکتور استرس از همه اینها بالاتر است. پس بعضی از ماها قاتل هستیم چرا که با استرس آدمها را کشتهایم و خودمان هم خبر نداریم. یک نوع خودشناسی استرس که جلوگیری از ایجاد چنین فضایی کند، کاری ارزنده است. قسمت بعدی این است که در مورد استرسهای تحمیلی چه باید کرد؟
مثلا به جای رسیدگی به 5 پرونده میبایستی به 20 پرونده رسیدگی کنیم یا مسائلی که مربوط به همسرم، مادرم و... میشود یا رویههایی که برایمان قابل قبول نباشند و ایجاد استرس میکند. بعضی از استرسها در حوزه نفوذ ما نیست مثلا فرض کنید مشکلات مسکن در جامعه ایجاد استرس میکند اما ما به تنهایی چه کاری میتوانیم انجام دهیم؟ اولین چیزی که فرد بایستی در درمان استرس مورد توجه قرار دهد این است که در چه حوزهای از استرس نفوذ فرد در آن موثر میباشد و چه حوزهای از استرس غیرقابل نفوذ است؟
در مورد استرسهایی که به ما داده میشود و کاری نمیتوانیم انجام دهیم خیلی کارهای فرهنگی میتوان انجام داد و استرسهایی که در حوزه نفوذ ما است مثل بینظمی در کارهای شعبه که ایجاد استرس میکند و سوءمدیریت، تولیدکننده استرس شدید است و مدیریت درست باعث کاهش استرس میشود.
مهمترین دلیلی که در اینخصوص میتوان نقل کرد مقایسه دو قاضی یا دو افسر راهنمایی است که یکی گرفتاری و استرسهای واقعیاش بیشتر ولی اخلاقش بهتر است و دیگری استرس واقعی کمتر دارد ولی استرسهای خارجیاش زیاد است.
ممکن است کوهها در زندگی کاه شود یا کاهها، کوه شوند. آنچه که مهم است چه بایستی انجام دهیم تا استرس در محیط خانواده و کار و محیط اجتماعی کمتر شود؟
میخواهیم استرسی را که باعث اذیت و آزار میشود، با فکر و رفتار آن را کاهش دهیم. گاهی آدمهای با بیشترین بدبختیهای زندگی، استرسهای کمتری دارند و بالعکس و این واقعیت محسوس و ملموس است. درمان تمام مشکلات روحی و روانی و از جمله استرس، مدل جدیدی است به نام «مدیریت ذهن» - تا وقتی که یک فردی آموزش مدیریت ذهنی خود را ندیده باشد نمیتواند افسردگی، اضطراب، خشم و کینه و... خود را به شکلی حل کند هر که هم که موفق است هرچند دوره ندیده باشد ناخودآگاه «مدیریت ذهن» کرده است. یعنی اگر یک قضاوت خوب انجام دهید و رای خوبی صادر کنید که به تصدیق کارشناسان رشته شما بهتر از آن نمیشده مدیون آن است که زمانی که قضاوت کردهاید، مدیریت ذهن داشتید.
مدیریت ذهن مادر تمام مدیریتهاست. ما مدیریت استراتژیک، مدیریت تولید، مدیریت تضمین کیفیت و... داریم امروزه معتقدند که اگر در زیربنای تمام این مدیریتها یک مدیریت مادر به نام «مدیریت ذهن» نباشد هیچ کاری نمیتوان انجام داد. علت هم این است که اغلب آدمها در مدیریت حواسشان متوجه بیرون میشود و نمیدانند که به قول دیمینگ (استاد مدیریت) سازمانهای باکیفیت حاصل آدمهای باکیفیت است و آدمهای باکیفیت، آدمهایی هستند که از ظرفیتهای ذهنیشان به طور مطلوب استفاده میکنند. مثل سازمانهای موجود در جامعه، ذهن هم یک سازمان دارد تا به حالا حدود 30 فعالیت درذهن کشف شده که عمدهترین آنها اندیشیدن است و خوشحالیم که مولوی حق مطلب را ادا کرد و گفت: «ای برادر تو همه اندیشهای.» و اهمیت یک ساعت تفکر بالاتر از هفتاد سال عبادت است. بنابراین مدیریت ذهنی یعنی مدیریت اندیشیدن. ما با ذهنمان این کارها را انجام میدهیم. تحلیل میکنیم، ترکیب و تجزیه میکنیم، استقراء و قیاس داریم، از جزء به کل میرویم، مثلا اگر نعمت مقایسه را نداشتیم هنر و علم و تمدن به وجود نمیآمد. قضاوت کردن یکی از مهمترین فعالیتهای ذهنی است. نظیر قضاوت درست، قضاوت غیردرست – استنتاج عجولانه.
زندگی هر روز حذف و انتخاب است، شاخصی که حذف و انتخاب درست را تعیین میکند چیست؟ شاگردان حضرت علی(ع) پرسیدند که حقیقت را چگونه بشناسیم؟ وقتی پروندهای به شما ارجاع میشود کلی نویز و مزاحمت بر روی آن است و کار قضایی شما این است که از بین اینها، واقعیت و حقیقت را استخراج کنید. حضرت فرمودند: برای شناخت حقیقت: «المحو الموهوم» موهومات را محو کنید، حقیقت خودش را نشان میدهد.
ذهن میتواند ذهنیت را تبدیل به عینیت و عینیت را تبدیل به ذهنیت کند.
ذهن میتواند در گذشته یا آینده برود. خطاهای شناخت در قضاوت باعث میشود که چه در قضاوت زندگی یا قضاوت شغلی دچار اشتباه شویم. یکی از دعاهای پیغمبر به درگاه خداوند این بود که خدایا اشیاء را آنگونه که هستند به من نشان بده. بعضیها دچار بیماری «من میدانم و شما نمیدانید» هستند در امر قضاوت این فرد مشکلات فراوانی به وجود میآید. حضرت علی(ع) میفرماید:
به من بگو راجع به زندگی چگونه قضاوت میکنی تا به تو بگویم کیستی!
مجرم بیمار است و بایستی به دنبال معالجه او باشیم. ما میگوییم معتاد مجرم است و یک بار دیگر میگویم بیمار است و گاهی میگوییم هر دو مورد شامل حال او میشود.
سه سوال مهم مدیریت ذهن بدین ترتیب است:
1- ذهن من به من راست میگوید یا دروغ؟
این بحث مهمی است چون دانشمندی به نام آسپین اسکی گفت که روانشناسی چندین تعریف دارد و بهتر بگوییم روانشناسی علم کشف دروغهایی است که انسان به خودش میگوید. هرچه بدبختی که در جامعه و جهان داریم از خودفریبی است برای عدهای مد شده که بدون داشتن آمادگی به خارج از کشور بروند و اقامت بگیرند آن وقت نقاط قوت خارج از کشور را با نقاط ضعف داخل کشور به صورت یکبعدی مقایسه میکنند. یکی از موضوعات مهم در زندگی، تصمیمگیری است کسی که مدیریت ذهن ندارد نمیتواند درست تصمیم بگیرد در امر قضاوت هم بایستی تصمیم گرفته شود.
2- آیا ذهن من درست کار میکند؟
چه کسی است که ماشین داشته باشد و آن ماشین ایراد پیدا نکند و محتاج تعمیرگاه نباشد. چه کسی است که مغزش مشکل پیدا نکند گاهی در عصبانیت میگوییم فلانی را به حال خودش رها کنید مثل اینکه مغزش درست کار نمیکند.
3- ذهن من از من حرفشنوایی دارد یا خیر؟
چه کسانی احتیاج به مدیریت ذهن دارند؟
- کسی که ذهنش از خودش حرفشنوایی ندارد مثلا به ذهنش میگوید با متهم با عصبانیت رفتار نکن! ولی نمیتواند.
- کسی که ذهنش به او دروغ میگوید وقتی طناب دار را به گردن صدام میانداختند خود را جزء شهدا میدانست یکی از پروفسورهای ما میگوید: بعضیها صادقانه به خودشان دروغ میگویند یعنی وقتی دروغ میگوید اصلا متوجه نمیشود و باورش میشود که راستترین حرف دنیا را میزند. هرچه که کسی خبیثتر باشد مکانیزمی وجود دارد که خود را جزء انسانهای بزرگوار به حساب میآورد. به همین دلیل است که هرگاه انسان خودش را بزرگوار دید بایستی بترسد.
همانگونه که انسان همسر خائن یا همکار خائن پیدا میکند ذهن بعضیها هم خائن میشود. ذهن خائن این است که هرچه انسان طلب دارد به یاد دارد و هرچه بدهکاری دارد از ذهنش بیرون میرود. ذهن خائن نکبت را میبیند و نعمت را نمیبیند.
گاهی دردادگاههای خانواده خانم، شوهر خود را مطلق بد و شوهر نیز زن خود را مطلق بد میداند. بعد که مشاوره میشوند و گفته میشود که میتوانی دو تا صفت خوب هم از زن یا شوهرت بگویی، فکر که میکنند به این نتیجه میرسند مثل اینکه طرف مقابلشان خیلی هم بد نیست و من او را بد میدیدم. در کشورهای پیشرفته گفته نمیشود که جامعه به من چه چیزی میدهد خیلی وقتها میگویند من به جامعه چه میدهم. این نوعی شعور اجتماعی بالاست.
گاهی گفته میشود که وقتی به منزل وارد میشوید همه بدیها را در نظر بیاورید و آن وقت بعد از ورود به منزل مثل این است که به تنور وارد میشود و گاهی دیگر همه خوبیها را به یاد آورید و بدیها را فراموش کنید تا تفاوتها را ببینید. در دنیا اگر خار هست گل هم هست.
به عنوان یک روانشناس متاسفم که مردم ما خیلی راجع به همدیگر کملطفی میکنند.
اینقدر که معایب دیگران را میبینیم نقاط قوت را نمیبینیم حتی برای متهم هم بایستی حق و حقوق قائل شد. یکی از مشکلات ذهنی تعمیم است و شما گاهی بایستی برای قضاوت تعمیم دهید تعمیم میتواند در ما مبدل به بیماری شود. خوشحالم که فرزند جامعه اسلامی و ادبی عرفانی هستیم و به نحو بسیار خوبی این تکنیک را علامه طباطبایی در وصیت فرهنگی خودش اشاره کرده است.
برای رستگاری بایستی مراقبه و تداوم مراقبه داشت، مراقبه در فرهنگ دهخدا در دو معنی عنوان میشود:
1- مراقبه با خداوند
2- مراقبه راجع به اعمال و رفتار و گفتار و پندار خود
مدیریت ذهن یعنی اینکه مراقب باشم و نگرانی داشته باشم که قضاوتم درست است یا خیر؟
و به سمت رفع ابهام پیش بروم خبرهای مثبتی شنیدم که چنین جلسات خوبی قبل از مطلب بنده داشتید بهتر از این نمیشود که عدهای بنشینند و هماندیشی کنند و با خرد جمعی آن را حل کنند و فوقالعاده ارزنده است و کسانی که در این جلسه شرکت کردند یک تواضع انسانی نشان دادند که ما خودمان را عقل کل نمیدانیم و این از مشخصات انسان فهمیده است یادم هست وقتی که PHD میدادند میگفتند این PHD دکترا که به شما میدهیم PHD جهل است نه دکترا. یادم هست یعنی تو که دکتر هستی از فوقلیسانس بیشتر میفهمی که چقدر جاهلی! فوقلیسانس از لیسانس بیشتر میفهمد که چقدر جاهل است.
مراقبه علامه طباطبایی این نادیده را دارد که ما را از جهل مرکب بیرون میآورد خیلی اوقات بعضی چیزها را نمیدانیم و بدتر از همه نمیدانیم که نمیدانیم. یکی از کارهایی که در آینده برای همسر و فرزندانمان مهم است اینکه یاد بگیریم تا ذهن خود را تربیت و مدیریت کنیم.
کسانی که با زبان ذهن آشنا نباشند چه با ذهن دیگران و چه با ذهن خودشان نمیتوانند مدیریت ذهن کنند مثلا میگویند که فلان قاضی به نزد رئیس مجتمع برود و اگر برود آنچه که خواهانیم درست میشود و فلانی اگر برود کار را خرابتر خواهد کرد. آیا نفوذ وجود دارد؟ در امر به معروف با تئوریهای نفوذ آشنایی داریم که اگر نفوذ روانی زیادی داشته باشیم نفوذ ما عملیتر میشود و علم به آن رسیده است.
ما باید به این موضوع اعتراف کنیم که در آموزش و پرورش ما و جهان هنوز بحث مدیریت ذهن انجام نشده و همینطوری مدیریت ذهن میکنیم مثل کسی که تعمیرات کامپیوتر و موبایل را درست و اصولی بداند و دیگری به صورت اتفاقی آنها را تعمیر کند. مدیریت ذهن میتواند بهرهوری و کیفیت و تدبیر و... را بالا ببرد. کسانی که مدیریت ذهن دارند کم حرف میزنند و بیشتر گوش میکنند. به مدیرعامل موفقی در خارج مراجعه کرده بودند و یک ساعت که در کنار او بودند 55 دقیقه گوش کرد و 5 دقیقه حرف زد. مدیری را میشناسم که به وی گفتند از مضرات پرحرفی حرف بزن. تا صبح در مورد پرحرفی حرف زد.
اولین فایده کسی که گوش میکند این است که اطلاعات جمع کند و بر مبنای این اطلاعات بهتر عمل میکند. یکی از نظریهپردازان رشته ما میگوید آنها که گوش میکنند دعوا نمیکنند و آنها که دعوا میکنند گوش نمیکنند اگر فرهنگ گوش کردن در جامعه ما بالا میرفت تعداد پروندههایی که رسیدگی میکردید پایین میآمد.
گوش کردن به معنی اطاعت نیست و بدان معناست که بعد از گوش کردن اطلاعات درست را بگیریم تا ببینیم چه کنیم که دیگر پروندهای درست نشود. یکی از فعالیتهای ذهن تعقل و خردمندی است.
جمعبندی:
1- استرس امری اجتنابناپذیر است. در دوران ما و تاریخ کنونی ما، و آن دو نوع است سالم و ناسالم، از سالم آن استفادههای بهینهای شده است. بخشی از فرهنگ و هنر و علم و موضوع قضا به آن برگشت داشته است.
استرس ناسالم سم است و بیماری روانی، جسمی و ارتباطی به وجود میآورد و یکی از مشکلات این است که ذهن را خراب میکند و چون شما در امر قضاوت بایستی با ذهن کارکنید آن را به هم میریزد. نکته دیگر اینکه ما میتوانیم استرسهایی که در حوزه نفوذ ما وجود دارد با تمریناتی آنها را در شکلی کاهش دهیم و ما در تمام تکنیکها همانگونه که علامه هم فرمودند مدیریت ذهنی و مراقبه در رفتار و گفتار و پندار و چیزهایی که به ذهنمان میرسد داشته باشیم. بعد از اینکه مدیریت ذهن درست شد آن وقت استرس را میتوان درمان کرد.
اول اینکه آقایان در روز بایستی 20 دقیقه ورزش کنند به حدی که عرق کنند چون اگر این کار را نکنند نمیتوانند استرسها را کم کنند خود ورزش به شکلی استرس را کم میکند.
دوم اینکه تمام عبادات اسلامی ما یک خدمت بزرگ آن رفع استرس و اضطراب است. کسی که نماز را با حضور ذهن بخواند استرسهایش کم میشود مثل نمازی که حضرت امیرالمومنین(ع) با تمام وجود میخواند.
سوم، ارتباط با کسانی که مصاحب خوب هستند شاعر گفته که من را به دو عالم مخیر کنند که بهشت را میخواهی یا دوست را میگویم دوست! یعنی اینقدر دوست مهم است. بعضی از ما با آدمهایی که تنش ایجاد میکنند تا دیروقت، اوقات خود را تلف میکنیم، اما هستند اطرافیان و فامیل که خوشصحبت و همدم خوب هستند و استرس را به نوعی کم میکنند.
دیگر استفاده از یکی از هفت هنر است برای کسی که ذوق آن را دارد که شامل موسیقی، ادبیات، نقاشی و...
آخرین درجات تحقیقی رشتهمان را در خارج میشناسم ولی اینها قطرهای در برابر کار مولوی و حافظ ما نیستند هرچه غربیها کشف کردند در اشعار اینها وجود دارد راجع به شناخت:
پیش چشمت داشتی شیئی کبود / زان کبودت جمله عالم مینمود
مربوط به مولوی است. راجع به مسائل خانوادگی:
عشقهایی در پی رنگی بود / عشق نبود عاقبت ننگی بود
بسیاری از آموزههای دینی ما مثل «الخیر فی ماوقع» در تجربههای شخصیام هر وقت که دل شکسته میشدم میدیدم که خیری در آن بوده است.
یکی دیگر از چیزهایی که استرس را کم میکند این است که تحقیقات نشان میدهد که وقتی حال ما بد میشود ذهنمان خیلی منفی میشود و قانون سلامت این است که ذهن بایستی بیشتر فکرهای مثبت در آن باشد تا منفی. داستان حضرت عیسی(ع) را شنیدهاید که عدهای رفتند و گفتند این سگ چقدر کثیف است و حضرت(ع) میفرماید ببینید دندانهای سفیدی دارد.
هر وقت حالتان بد میشود ذهنتان بیشتر منفی است. در مدت زمانی که در اداره هستید یا از اداره که آمدید بیرون ذهن بایستی نظام مثبتها را بیشتر از منفیها در خود جای دهد.
یکی هم خاطرات بد است که چون مدیریت ذهن نداریم مدام آن را تکرار میکنیم.
آخر اینکه من چند سال از آن فایده میبرم از تلویزیون هم چند برنامه راجع به آن داشتیم که جای شکر و سپاس است.
متاسفانه نرخ شُکر و سپاس در میان ما خیلی پایین آمده من در نگرشهای مختلف روانشناسی هیچ چیز را به این موثری ندیدم که اگر انسان حالش بد میشود و قبل از رسیدن به منزل در ماشین بنشیند و نعمتهایش را شمارش کند مثل اثر یک مولتی ویتامین حال روح خوب میشود.
هرکس که حالش بد است نکبت بیشتری در ذهن او است بایستی با تدبیر حضور نعمتها را در ذهن بیشتر کند. شکرنعمت، نعمتت افزون کند. کفر، نعمت از کفت بیرون کند.
در اشعار بزرگان آمده است که شکر، شکر میکردند این مقام بالایی است یعنی اینقدر میفهمیدند که شکر چقدر مهم به درگاه خداوند است میگفتند که تو چیزی به عنوان شکر قرار دادی.
حضرت علی(ع) سه نوع شکر را به ما یاد داد که فقط یکی از آنها را ما انجام میدهیم.
فقط حرف میزنیم.
حضرت علی(ع) میفرمایند شکر بایستی:
1- دلی باشد یعنی باور به آن داشته باشد.
2- به بیان باشد.
3- شکر عملی که در ازای نعمتهایی که دارم به کسانی که ندارند بایستی کمک کنم، هر وقت که ما را برای حضور در جلسات معلولین دعوت میکنند میگویند لطف کردید تشریف آوردید و ما میگوییم هیچ لطفی نکردیم، ما به معلولین بدهکاریم چون من چشم دارم و او ندارد.
در خاتمه از آقای دکتر زندی و آقای رحیمی تشکر مینمایم خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار.
سوال: ما بایستی آرامش خود را برای خود و دیگران حفظ کنیم در محیط کار قضائی با افرادی سروکار داریم که از نظر روانی شرایط نامتعادل دارند و هدف سوءاستفاده دارند و اگر ما از خود آرامش نشان دهیم اینگونه استنباط میکنند که ما رفتیم و با دستگاه قضائی چنین و چنان برخورد کردیم و... این رفتارها را چگونه بایستی پاسخ داد؟
پاسخ: نکتهای که مهم است اینکه به دلیل گوش نکردن به یک درس مهم روانشناسی است و آن تفاوت شخصیتها با یکدیگر است، که تفاوتهایی فردی است اصطلاحی با عنوان «انسان دشوار» داریم که اغلب گوش نمیکند و فقط خودش را میبیند و احترام و ادب سرش نمیشود.
مهارتهایی است که نشان میدهد با انسانهای دشوار چگونه بایستی برخورد کرد.
مراد از آرامش یعنی اینکه مرده متحرکی بشویم تا طرف ما هرچه دلش بخواهد انجام دهد؟
طبیعتا در اینجا بحث مهارتها مطرح میشود.
یکی اینکه پیشنهاد داریم که برای مراجعین و متهمین شما زمانی که منتظر میشوند آموزشهایی برگزار شود. مثلا عنوان شود محلی که وارد آن شدهاید مکان مقدسی است و دیگر اینکه دلیل نمیشود قاضی که موافق تو بود قاضی خوبی است و هرکه با شما موافق نبود او را قاضی بد بدانید. سنگ خیلی سخت است ولی آب به این آرامی سنگ را سوراخ میکند یا وحشیترین حیوان که شیر باشد را در سیرک آموزش میدهند.
ما بلد نیستیم که چه آبی به روی سنگ بریزیم و میخواهیم شتابان عمل کنیم.
من بابچههای کانون اصلاح و تربیت که صحبت میکردم دیدم اگر اینها مجرم نمیشدند جای تعجب بود، نه اینکه ذاتا مجرم باشند به خاطر اینکه در زندگی آنها خیلی کمبود تربیت و... بوده است.
بعضی سوءرفتارها با پیشگیری و بعضیها با حوصله و تحمل قابل حل است.
قاضی وقتی میبیند که طرف ناراحت است او را تحریک نکند، اخلاق بدی که از بچگی داریم این است که میگوییم «حالش را میگیرم» ما انسان بد نداریم و انسان بیمار داریم حتی میتوان در دل کافر هم رخنه کرد و او را به راه آورد. بحثی به نام زبان بدن وجود دارد و حرفههایی مثل پلیس و قاضی از قبل، پیشداوریهایی دارد و بایستی مواظب بود تا این زهر از ذهن طرف گرفته شود. بحث دیگر این است که در جامعه ما خوشحالیم که اصطلاح «گل» رواج پیدا کرده مثلا میگوییم فلان قاضی «گل» است و دیگری «شمر» است.
پیشنهاد میکم که برای رضایت همسرانتان، هویت روانی خود را «گل» بگذارید و این احساس را داشته باشید. فلان قاضی که چند سال پیش مرده است وقتی اسم او میآید همه فاتحه میخوانند و میگویند «گل» بود آیا فکر میکنید که مصیبتها و مشکلات شما را نداشته است؟
انسان میتواند «گل» باشد و رابطه را به طور واقعبینانه تنظیم کند و گاهی درگیری متهم با ماها در خصوص چیزهایی است که خودمان هم خبر نداریم مثلا از موضع قدرت عمل کردن. راهنمایی خوب این است که خارجیها در اخلاق طلایی تحقیق کردند، صدها کتابی که خواندم در این حرف حضرت علی(ع) به مالک اشتر خلاصه شده است: مالک به هر جا برای حکمرانی میروی با دیگران چنان رفتار کن که مایلی با تو رفتار کنند. مگر نمیشود خود این آقایان به دلایلی متهم شوند و به دادگاه انتظامی بروند؟ با متهم به گونهای برخورد کن که اگر روزگاری خودت متهم شدی توقع نداشته باشی اینگونه با تو رفتار کنند. از زندانبانها سوال کردم فرض کنید روزی زندانی شدید و همسر خودت آمد و خواست با شما صحبت کند بعد اگر جلوی همسرتان به شما توهینی کنند آیا میپسندی؟
اغلب ما توقع داریم وقتی خطا کردیم دیگران ببخشند ولی وقتی دیگران خطا کنند میخواهیم او را به اشد مجازات تنبیه کنیم.
الان بدن مهم است که غیر از حرفها بدن ما نیز حرف میزند گاهی ممکن است با کسی سلام و علیک خوب بکنیم و پشت سر او بگوییم او از خودش خیلی ممنون است.
صحبتهای مرحوم دکتر کینیا که قبل از مرگ برای سازمان زندانها با وی همکاری داشتیم، بسیار ارزنده بود و ایشان میگفت که در انگلیس یکی از راههای قاضی شدن این است که یک تا دو ماه قاضی با لباس متهم بایستی به زندان برود و نمیگذارند کسی بفهمد که قاضی است و کلی در این کار حکمت است که وقتی رای صادر میکند حال او را بفهمد که حال دل سوخته را سوخته دل داند و بس و بتواند انصاف عدالتی را به نوعی حفظ کند.
توماجی در ژاپن که منابع انسانی دوربینهای معروف canon را دارد مدیریتی مطرح کرده که با مدیر شاعری در ایران در این خصوص تحقیق شده به نام «مدیریت زیبا» و آن شاعر هم که در ایران بوده فوت کرده میگفت: ذهن ما باغچه است گل باید در آن کاشت.
تفکر زیبا این است که هر کاری را با زیبایی انجام دهیم اگر میخواهیم کسی را از اتاق بیرون کنیم او را زیبا بیرون کنیم. یا میخواهیم رای را به او بگوییم، زیبا بگوییم. یعنی تاکید بر هر چیزی با زیبایی. کلاسی برای خانمها داشتم و عنوان کردم اگر میخواهید قهر کنید لااقل زیبا قهر کنید و چند وقت بعد شوهر خانمی زنگ زد و گفت: از شما تشکر میکنم چون همسرم سالها وقتی قهر میکردم خودم را میخواستم بکشم.
دوست دارم به این سوال من فکر کنید که آیا میشود مجازات را هم زیبا کرد؟
ما میگوییم که خدا زیباست و زیباییها را دوست دارد. بنابراین قاضی که قصد تقرب الهی را دارد بایستی زیبا شود. منظورم ظاهر زیبا نیست بلکه قضاوت زیبا، رفتار زیبا و... علت هم این است که طبع انسان به زیبایی جذب میشود.
بنابراین سهم خودمان را در اینکه این متهم ما را اذیت کند بشناسیم در کفههای ترازو خشونت و در دیگری تدبیر بگذاریم هرچه تدبیر شخصی بالا برود خشونت او پایین میآید و بالعکس.
آقای دکتر زندی:
در مورد زیبا کردن مجازات فردی در بحث نقش عرفان در کارکرد حقوق اصلا تحذیر میداد همکاران قضایی را بر اینکه اصل را بر مجازات نگذارید و تعبیری داشت که در قرآن در ارتباط با عمل خیر هرگاه پاسخی داده شده بایستی جواب بهتر و احسن باشد، اما راجع به مجازات، چون طرف مقابل، انسان است بنا را بر عدم مجازات بگذارید. تعبیری که در قرآن راجع به مجازات آمده، آن را سیئه دانسته است. «جزاء السیئته، سیئه.» و خود را طرفدار مجازات نمیداند.
در حقوق اگر مرور زمان به امری تعلق گرفت بنا را بر عدم تعقیب بگذارید و قانونگذار به دلیل اینکه طرف انسان است به دنبال این بوده که از کیفر دادن خودداری کند و بیشتر در جهت این است که اصلا مجازات نشود و زیبا کردن مجازات، قدمی است که در جلوی آن برداشته میشود. آقای مرعشی می گفتند که ما مرور زمان را از غربیها گرفتیم ولی در آموزههای دینی خودمان داریم. قبول توبه از فرد تائب مثل فردی است که اصلا گناه نکرده و در آنجا گفته چون زمان گذشته از تعقیب و مجازات خودداری میکنیم ولی اگر احراز شود که توبه کرده نگاه ما نسبت به او مانند آن کسی باشد که هیچ عملی مرتکب نشده و این فرد میتواند اگر درجایی شاهد قرار بگیرد شهادت دهد و شرایطی که برای افراد عادل قرار گرفته است را نیز نسبت به این انسان میتوان احراز کرد.
در ادامه بیانات آقای دکتر عیسی جلالی فرمودند که مراد از مجازات زیبا بلافاصله این تلقی را به ذهن میآورد که سهلانگاری کنیم یا وظایفمان را انجام ندهیم و متهم را نازنازی بار بیاوریم ولی خب غرض از همه اینها چیست؟ آیا قصد داریم کسی را مجازات کنیم به شکلی که اگر روانی نبوده، روانی هم بشود و با بدآموزیهای بدتر هم از زندان بیاید بیرون و تلقی از این مجازات کینهتوزی شدیدی باشد یا اینکه مجموع رفتارهایی که از شروع (برخورد نیروی انتظامی) با او تا اینکه به نزد شما بیاید ظرافتهایی را ببیند که او را تحت تاثیر قرار دهد؟
در نهایت این آدم به عنوان آدمی که صالح است و بعدا عمل صالحی انجام میدهد، خواهد بود
مقایسه مصادیق معاونت در جرم در حقوق کیفری ایران و انگلستان متهم باید در برابر بازجو احساس امنیت کند-دکتر آخوندی
پست های مرتبط
ناجا و حقوق شهروندی
ناجا و حقوق شهروندی [...]
الزام به اخذ گواهی عدم اعتیاد از مراکز مورد وثوق ناجا برداشته شد
هیئت عمومی دیوان عدالت اداری با شکایت سازمان بازرسی کل کشور، مصوبه فرماندهی انتظامی هرمزگان که متقاض [...]
حکم به بطلان دعوای طلاق زوج با استناد به قاعده لاضرر
محسن پارسا دادرس شعبه اول دادگاه عمومی حقوقی بخش رودهن با صدور دادنامهای با استناد به اعلامیه جهانی [...]
کوچ دنباله دار قضات از قضاوت به وکالت
کانون وکلای دادگستری مرکز فهرست جدید متقاضیان صدور پروانه وکالت را بر اساس بندهای مختلف ماده هشتم لا [...]