مصاحبه با عبدالصمد خرمشاهی

مصاحبه-با-عبدالصمد-خرمشاهی

مصاحبه با عبدالصمد خرمشاهی


من وکیل مدافع متهمانم، نه شاکیان



در خیابان کریمخان تهران، روبروی کلیسای ارامنه ساختمانی وجود دارد که در این سالهای اخیر خانواده چهره ای خبرساز صفحات حوادث روزنامه ها به آنجا رفت و آمد می کنند. شهلا جاهد، دل آرا دارابی، افسانه نوروزی، کبری رحمان پور و ... از مشهورترین آنها هستند. آنجا دفتر وکیلی است که در پرونده های قتل، هرگز وکالت اولیاء دم را نپذیرفته و همواره از افرادی که «متهم به قتل» هستند دفاع کرده است. او افتخار می کند طی این سالها توانسته جان هفت محکوم به مرگ را نجات دهد و برایشان از دادگاه حکم تبرئه بگیرد. وقتی از پله های ساختمان بالا می روم در طبقه دوم، چشمم به یک نام آشنا می افتد. «دفتر وکالت عبدالثمد خرمشاهی». اولین چیزی که در اتاق کوچک او خودنمایی می کنددیواری است که انبوهی از بریده روزنامه ها روی آن نصب شده است. عکس و تصویر موکلان سرشناس خرمشاهی روزهای پر تب و تاب صفحات حوادث روزنامه ها را برایم تداعی می کند. روزهایی مثل روز قصاص شهلا. با گذشت مدت ها از اجرای حکم شهلا، خرمشاهی همچنان معتقد است موکلش «مباشر جرم نبود». او از صحنه رقص پیکر شهلا بر چوبه دار به عنوان یکی از هولناک ترین صحنه های زندگی اش یاد می کند و اطمینان دارد «راز سر به مهر پرونده شهلا سرانجام افشا می شود.»

دنیای وکالت برای شما از کجا شروع شد؟
ما چهار نسل است که وکیل هستیم، که این موضوع در هیچ کجا سابقه ندارد. پدر پدرم و پدر مادرم وکیل بودند. پدر خودم هم قاضی بود . الان سه فرزند خودم هم وکیل هستند. بنابراین دنیای وکالت از همان کودکی برایم شروع شد.

اگر وکیل نمی شدید چه شغلی را انتخاب می کردید؟
اگر وکیل نمی شدم باز هم می خواستم وکیل شوم. اگرچه کار دشواری است. همه به شهرت و پول فکر می کنند اما: «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها». خیلی ها همان اول از سختی کار بریدند. چون پرونده های کیفری نفس گیر است و با روح و روان رابطه دارد. مخصوصا وقتی غم موکل غم خود وکیل باشد و با جان و دل کار کند. کم تر افرادی بودند که به طور تخصصی وکالت پرونده های قتل را قبول کنند. تا عشق به کار نداشته باشی موفق نخواهی شد. من عاشق بودم.
مسایل مالی مهم است اما سال ها فقط برای کشف واقعیت کار کردم. در حقیقت اول ایفای رسالت خودم برایم مهم است. یعنی اجرای عدالت. بعد از چند سال اگر بگویند ماحصل کارشما چیه می گم من در کارم جان چند نفر را نجات دادم. این موضوع برایم خیلی اهمیت دارد و برایم سرمایه بزرگی است. من تاکنون 7 نفر را نجات داده ام.

اولین پرونده مهمی که قبول کردید چه پرونده ای بود؟
زیاد دور نیست. پرونده کبری رحمان پور بود که در سال 78 قبول کردم. کبری به اتهام قتل مادر همسرش زندانی بود و پدرش از روزنامه ایران درخواست وکیل کرد و با پیگیری مسئولان روزنامه من به اتفاق آقای جداری فروغی وکیل کبری شدیم. از آن زمان با وجود این که حکم صادر شده اما کبری همچنان در زندان است. بعد از آن پرونده افسانه نوروزی بود.. بعد فاطمه مطیع، قدیمی ترین زندانی زن. دل آرادارابی، فاطمه پژو، شهلا جاهد، سمیه، سمیرا و .. این ها مهم ترین پرونده های من هستند.
شاید جالب باشد بدانید در پرونده کبری صبح رفتم برای اجرای حکم. در سرمای زمستان مادر کبری به پای اولیاء دم افتاده بود، اما آن ها رضایت ندادند. هرچه صبر کردیم کبری را نیاوردند. حتی بعضی مسئولان هم نیامدند. صورت جلسه ناقص ماند. آفتاب زد و وقت گذشت. قاضی گفت حکم اجرا نمی شود و امکانات وجود ندارد و کبری به طرز معجزه آسایی نجات پیدا کرد. چون مسلم بود کبری اعدام می شود. روزنامه ایران صبح آن روز تیتر زده بود: عروس 20 ساله اعدام شد. بعد کبری وقتی در زندان روزنامه را دید وحشت کرد که نکند من اعدام شدم و خودم خبر ندارم. آن قدر اعدام مسلم بود بعضی ها زودتر تیتر زده بودند. عمر دست خدا است. از آن سال کبری هنوز زنده مانده و خیلی ها از دنیا رفتند. ای کاش بعد از سال ها اولیاء دم اعلام گذشت کنند و خاطره خوشی در اذهان باقی بماند. قاضی همتیار که این حکم را داده بود بعد از دادگاه خودش گریه کرد. این نشان می دهد وجدان جمعی جامعه حاضر نبود کبری اعدام شود.

طی این سال ها شکست ها و پیروزی های زیادی داشتید. با مرور این پرونده ها فکر می کنید مهم ترین شکست شما در دنیای وکالت کدام پرونده بود؟
نمی توانم بگویم شکست چون تمام تلاش خودم را کردم. اما بدترین خاطرات مربوط به دو پرونده است. یکی دل آرا بود که اخیراً متهم دیگر پرونده خودکشی کرد و به شبهات دامن زد. یکی هم معصومه بود که در رفسنجان قصاص شد. هنوز نمی توانم از این ها جداشوم. مخصوصاً معصومه که 12 سال حبس کشید و هنوز معتقدم عمل ایشان قتل عمدی نبود. نکته مهم این بود که معصومه خیلی راحت با مرگ کنار آمد و می خواست روحش یا جسمش از زندان آزاد شود. با لبخند طناب دار را بوسید و با دنیا وداع کرد.
البته پرونده دیگری هم بود. یک پسر جوان به رغم این که قضات سعی داشتند به نوعی او را تبرئه کنند و حکم چند مرتبه نقض شد، اما قبل از اعدام نامه ای به من داده و گفته بود بعد از اعدام آن را باز کنم. بعد از اجرای حکم وقتی نامه را بازکردم دیدم نوشته قاتل نبودم. پرونده های قتل پر از ماجرا و قصه و غصه است. درباره هر کدام از این پرونده ها می شود روزها صحبت کرد.

شما قطعاً موفقیت هایی در حرفه تان هم داشتید. مهم ترین موفقیت تان در دنیای وکالت در چه پرونده ای بود؟
افسانه نوروزی مهم ترین بود. بعد هم دختری به نام الهام که در شرایطی سخت که هیچ کس باور نداشت من تلاش کردم و برایش حکم تبرئه گرفتم. یا گاهی با کمک روزنامه ها برای برخی محکومان بی بضاعت کمک جمع کردیم. این ها از موفقیت های من است.

اگر شما اطمینان داشته باشید موکل تان قاتل است آیا باز هم از او دفاع می کنید؟
سال ها قبل مهران مدیری برنامه ای راجع به مشاغل در تلویزیون داشت. در آن برنامه وکیلی را آورده بود و می گفت: وکیل محترم، آقای عزیز، تو که می دونی طرف قاتله چرا ازش دفاع می کنی. کاش من آنجا بودم و جواب می دادم که: می دانم این آقا به قتل اقرار کرده اما از او دفاع می کنم. از حقوق قانونی اش دفاع می کنم. متهم حق داشتن وکیل دارد. در یک محاکمه ای یک وکیل در دادگاه گفته بود به خدا موکلم بی گناه است. قسم خورده بود و همه خندیده بودند. فرق این آدم با قصاب و بقال چیه. یا به یک نفر دیگر گفته بودند از موکلت دفاع کن گفت لایحه نوشتم. گفتند لایحه کجا است گفت پاره کردم. گفتند خب دفاع کن گفت اگر این بی گناهه آزادش کنید اما اگر آدم کشته باید حتما مجازات بشه. «از کرامات شیخ ما چه عجب. مشت را باز کرد و گفت یک وجب». اولین کار وکیل داشتن صداقت است. کار وکیل این است که نورافکن بیندازد داخل پرونده و زوایای تاریک را روشن کند. وکیل و قاضی دوبال فرشته عدالت هستند. من که بال فرشته عدالت هستم باید درست کار کنم. حتی خفاش شب، بیجه و .. حق دارند وکیل داشته باشند. در پرونده ای وکیل تسخیری از جو دادگاه ترسیده بود و به جای دفاع گفته بود تقاضای اشد مجازات را برای موکلم دارم.

بررسی سوابق شما نشان می دهد تا به حال وکالت اولیاء دم را بر عهده نگرفته اید. چرا؟
چون دوست ندارم کسی را بالای چوبه دار بفرستم. اولیا آدم چون معمولاً قصاص می خواهند. دوست ندارم وکالت آن ها را برعهده بگیرم. علاوه بر آن من هیچ وقت پرونده های آدم ربایی و زنای به عنف را قبول نمی کنم.

اگر این اختیار به شما داده می شد که بتوانید یک ماده قانونی را تغییر بدهید یا آن را حذف کنید شما کدام ماده را انتخاب می کردید؟
سؤال سختی است و وارد مباحث دیگری می شویم. خیلی از مواد قانونی احتیاج به اصلاح دارد اما من اگر بودم سنگسار را از مجازات ها حذف می کردم.

در یک جا خواندم که به طنز نوشته شده بود اگر زن هستید و در ایران زندگی می کنید و کسی را کشته اید، نگران نباشید، چون عبدالصمد خرمشاهی از شما دفاع می کند. نظر شما راجع به این جمله چیست؟
این مطلب را دوستان خبرنگار به شوخی نوشتند. من پرونده های قتل زیادی داشتم اما چون زن ها بیش تر مورد توجه افکار عمومی بودند دوستان این مطلب را به شوخی عنوان کردند. البته این ها یک مقدار مبالغه است.

یکی از مسایلی که دانستن آن برای مردم جذاب است دستمزد وکلا است. شما برای قبول کردن پرونده های قتل چقدر دستمزد می گیرید؟
خیلی جالب است. همکارانم معمولاً مبالغ زیادی می گیرند اما من تا به حال بیش تر از 15 ، 16 میلیون تومان نگرفتم. اما بقیه شاید 80 یا 100 میلیون تومان هم بگیرند. اما نرخ یک وکیل این نیست. چون خیلی ها بی بضاعت هستند. من وکالت خیلی ها را به طور رایگان یا با هزینه خیلی ناچیز قبول می کنم. چون پول تغییر چندانی در زندگی من نمی دهد.

شاید یکی از مهم ترین پرونده هایی که شما را به شهرت رساند پرونده شهلا باشد. آشنایی شما با شهلا از کجا شروع شد؟
شهلا به خانواده اش گفته بود و آن ها هم سراغ من آمدند و من وکالت اش را قبول کردم. همان زمان خیلی ها گفتند قبول نکن این پرونده به شما لطمه وارد می کند. آن زمان افکار عمومی علیه شهلا بود و وجهه خوبی نداشت اما دیدید که ماه ها قبل از اعدام و حتی بعد از آن، نظر افکار عمومی نسبت به شهلا تغییر کرد. قبل از محاکمه نباید کسی را محکوم کرد اما در مورد شهلا این اصل رعایت نشد و قبل از محاکمه گفته بودند شهلا قاتل است و این تأثیر منفی روی پرونده گذاشت.

با قصاص شهلا این پرونده هم به بایگانی سپرده شد اما به نظر شما شهلا قاتل بود؟
به نظر من شهلا مباشر جرم نبود.

آیا مطلبی درباره شهلا وجود دارد که در این مدت نگفته باشید و حالا وقت افشای آن باشد؟
من هرچیزی که لازم بود گفته ام. اما شهلا برای اجرای حکم خیلی مصر بود. امیدوار بود پای چوبه دار بتواند رضایت بگیرد و این امر هم ناشی از وعده های ناصر بود و ظاهراً وسوسه اش کرده بود که بیا پای چوبه دار، من برایت رضایت می گیرم. اما من این اعتقاد را نداشتم و می گفتم چرا عجله می کنی؟ شهلا اصرار می کرد که می خواهم سریع تر وضعیت ام مشخص شود. حتی بخشی از قوه قضاییه هم نمی خواست حکم اجرا شود. یا این که اصراری به اجرای حکم نداشت. ولی خب وسوسه ناصر که شهلا را امیدوار کرده بود که پای چوبه رضایت می دهد باعث شد شهلا اصرار کند و حکم اجرا شود.
شهلا وسوسه شده بود. شهلا می گفت اجازه بدهید بروم پای چوبه دار آنجا چند درصدی امکان رضایت هست.

شما یکی از شاهدان اجرای حکم قصاص شهلا بودید. درباره این صحنه صحبت کنید.
شهلا هفته قبل از اعدام، خیلی امیدوار بود و از آرزوهایش صحبت می کرد. اما پای چوبه دار به شدت متلاشی بود و روحیه ای نداشت و چشم هایش از شدت گریه باز نمی شد. شاید حقیقت مرگ را در چند قدیمی خودش می دید. صحنه دلخراشی بود. رفت بالای چوبه دار غیر از گریه و ناله و وحشت و کابوس چیزی وجود نداشت. آن صحنه را با چند کلمه می توانم توصیف کنم: هراس، دلهره، وحشت، ناله، زاری، حیرت و رقص مرگ.

به نظر شما راز این پرونده چه زمانی افشاء می شود؟
گذشت زمان ممکن است به کشف حقیقت کمک کند و چه بسا راز سر به مهر زندگی و مرگ شهلا هم آشکار شود. امیدوارم عدالت اجرا شده باشد. اماخیلی سؤال ها در این باره بی پاسخ باقی ماند. وجدان جمعی جامعه هرگز قانع نشد و سؤال و ابهام های فراوان در اذهان باقی ماند که آیا شهلا قاتل بود یا نه.

منبع: http://www.khorramshahi.ir/index.html

    

مشترک شدن در خبرنامه!

برای دریافت آخرین به روز رسانی ها و اطلاعات ، مشترک شوید.