بیماری مغزی و کهولت و عوارض عصبی ناشی از آن همراه با افسردگی شدید بوده و از نظر جنون اختلال حواس مستفاد نمیگردد
تاریخ رسیدگی : 2/8/73 – دادنامه :609/30 – مرجع رسیدگی شعبه 3 دیوان عالی کشور
خلاصه جریان پرونده :
اداره امور سرپرستی طی نامه شماره 1666/3-12/10/69 دادگاه مدنی خاص تهران اعلام نموده است که خانم «ف» اعلام جنون او شده و اداره پزشکی قانونی طی نامه شماره 10550- 18/2/69 نامبرده را مختلالحواس تشخیص داده است تقاضای رسیدگی و صدور حکم حجر وی را نموده است و نظریه کمیسیون روانپزشکی اداره پزشکی قانونی را که اظهارنظر کردهاند که خانم «ف» جنون و اختلال حواس ندارد به علت کهولت سن و عوارض جسمی و عصبی قادر به اداره امور خود در مسائل مهم زندگی نمیباشد و این عوارض تدریجاً ظاهر شده وشروع آن بیش از یکسال قبل میباشد و پیوست پرونده نموده است و استشهادیه مورخه 15/10/69 عده ای شهادت دادند که خانم «ف» هیچگونه ناراحتی روانی یا دیوانگی در وی مشاهده نشده پیوست پرونده میباشد . دادگاه پس از رسیدگی با توجه به شهادت شهود و صحبتهائی که با خانم «ف» نموده و با توجه به بند 2 نظریه پزشکی قانونی که نوشته است نامبرده جنون و اختلال حواس ندارد رأی به رد خواسته خواهان صادر مینماید . سپس آقای «م» در تاریخ 5/5/70 دادخواستی عنوان معترض ثالث تقدیم شعبه 116 دادگاه مدنی خاص تهران به طرفیت خانم «ف» مینماید و توضیح میدهد که اینجانب «م» فرزند خانم «ف» میباشم تا کنون از صادره به شماره 1279- 15/10/69 در مورد حکم حجر مادر اینجانب صادر شده بیاطلاع بودهام و به عنوان معترض ثالث و ذینفع در پرونده نسبت به دادنامه مذکور اعتراض دارد و با توجه به نظریه شورای روانپزشکی قانونی به شماره 18/510/10-12/9/69 که صریحاً قید نموده نامبرده به علت کهولت سن و بیماری عصبی قادر به اداره امور خود در مسائل مهم نمیباشد و با توجه به نظریه پزشک معالج و شهادت شهود محلی که همگی اختلال حواس نامبرده را تأیید نمودهاند تقاضای رسیدگی و صدور حکم حجر را دارم . دادگاه در تاریخ 14/7/80 پرونده را تحت نظر قرارداده آقای … اظهار کرده مادرم میرود توی کوچه لخت میشود . دوایش را نمیخورد میگوید من را میخواهند بکشند . خانهای در قلهک حدود 200 متر داشت پنج نفر را میآورد از وی امضا میگیرند . حدود یکسال است که این امضاء را گرفتهاند و خانه را از دستش درآوردهاند . الان هم توی همان خانه زندگی میکنند ایشان چندین بار در بیمارستان روزبه و شهید اسماعیلی بستری گردیده است . برایش تقاضای حجر مینمایم . دادگاه از خانم «ف» پرسشهایی نموده خانم «ف» پاسخ داده و گفت اسم پدرم را نمیدانم ، اسم پسرها «م» و «ن» و«ا» و «م» است ، خانه ندارم من مادرم را میخواهم . هرکجا مادرم است خانه من همانجا است دادگاه پرسید خانه را چرا فروختی ؟جواب داد نمیدانم و گفت نه پول دارم و نه چیزی و خرجی مرا پسر بزرگم میدهد . اسمش … است . روزها قرار ندارم راه میروم . دادگاه پرسید مادرت کجااست ؟ جواب داد یکیمیگوید مرده . یکی میگوید رفته خانی آباد . آقای «م» معترض لایحهای نوشته است و به استناد گواهی پزشکی قانونی و استشهادیه محلی تقاضای صدور حکم حجر مادر خود خانم «ف» را نموده است و تقاضای ابطال دادنامه شماره 1273- 15/10/69را نموده است . دادگاه در تاریخ 4/10/70 پرونده را رسیدگی نمود و آقای «هـ» به اتفاق مادرش خانم «ف» در دادگاه حاضر شد و دادگاه مجدداً از خانم «ف» سؤالات جلسه گذشته را نموده است و مطالبی ایراد کرد . آقای «هـ» اظهار کرد خانم «ف» اختلال حواس دارد دادگاه دستور داد آقای «س» خریدارخانه به عنوان مطلع وآقای … به عنوان مطلع احضار شوند و در تاریخ 20/10/70 آقای «ن» یکی از خریداران در دادگاه حاضر شد و اظهار داشت که یکی از اشخاصی که از جریان اطلاع کامل دارد حضرت حجتالاسلام والمسلمین آقای «ک» میباشد و در دادگاه حضور دارد . دادگاه از آقای «ک» خواسته است خودشان ماجرا را مرقوم دارند و آقای «ک» نوشته است خانم «ف» پس از معامله و قولنامه به من مراجعه کرد و اظهار کرد چون منزل را به آقایا ن معامله نمودهام فعلاً ترقی کرده با این پول نمیتوانم جای دیگری را تهیه نمایم . شما به آقایان بفرمایید معامله فسخ شود با احضار آقایان فرمودند سه نفر ملک را خریدهایم و پول نزد ایشان بود اگر مورد معامله تنزل کرده بود ایشان پس میگرفت ؟ من به ایشان اظهار نمودم شما شرعاً و قانوناً ملک را فروختهاید دیگر حقی ندارد ی. دادگاه در مورد بیماری خانم «ف» از آقای «ک» پرسید ایشان جواب دادند که خانم زیرک ، خوش فهم و خوش بیان میباشد . حتی به بنده گفت اگر آقایان را راضی کنید معامله فسخ نمایند من حاضرم مبلغی در اختیار شما بگذارم که به هر مصرفی صلاح میدانید برسانید . از نظر اینجانب بسیار خوش فهم است . جز سلامتی روح و جسم چیزی سراغ ندارم. دادگاه دستور داده است مجدداً خانم «ف» را برای تعیین تاریخ دقیق بیماری روانی به کمیسیون پزشکی قانونی برای معاینه معرفی شود . کمیسیون روانپزشکی پس از معاینه به دادگاه نوشته است در حال حاضر دچار بیماری مغزی و کهولت و عوارض ناشی از آن همراه با افسردگی شدید توام با اضطراب میباشد به طوریکه تصمیم گیری صحیح برای نامبرده میسر نبوده و قادر به اداره امور خود نمیباشد و بیماری بر طبق مدارک حداقل از تاریخ 9/1/68 بوده . بیماری در شروع آن در حد جنون نبوده ولی نامبرده در وضعی بوده که تصمیمگیری در مسائل مشکل زندگی برای او آسان نبوده امکان مجنون بودن او زیاد بوده است . دادگاه دستور داده است طرفین دعوی و معترض و خریداران برای رسیدگی احضار شوند . دادگاه در تاریخ 31/2/72 پرونده را رسیدگی نموده آقای «م» خواستهاش را تکرار کرد و گفت مادرم هشتاد و هفت ساله است و نمیتوانم منسوب به حجر را به دادگاه حاضر نمایم .آقای «س» اظهار داشت که اظهارات آقای «ن » را تأیید مینماید . دادگاه دستور داد که حضور منسوب به حجر لازم و ضروری است دادگاه در تاریخ 15/6/72 خانم «ف» که در معیت آقای «هـ» در دادگاه حاضر شد از وی سؤالهائی نمود که خانم «ف» آن سؤالها را تکرار میکرد و دادگاه نوشته است که دست و پای خود را تکان میداد و رعشه داشت و از حرف زدن خودداری و تمارض مینمود که آثار خوردن دارو که ایجاد تشنج نماید در ایشان هویدا بود . دادگاه اقدام به صدور رأی می نماید و دادگاه با توجه به صورتجلسه مورخه 15/6/72 در جوابگوئی به سئوالات و با در نظر گرفتن نظریه کمیسیون پزشکی قانونی شماره 108766-3/2/72 بیماری خانم «ف» در بیماری مغزی و کهولت و عوارض عصبی ناشی از آن همراه با افسردگی شدید با اضطراب اعلام شده که شروع بیماری از تاریخ 9/1/68 بوده و از نظر جنون و اختلال حواس مستفاد نمیگردد . دادگاه حکم به رد دادخواست خواهانها را صادر مینماید پس از ابلاغ دادنامه آقای «م» از رأی صادره تقاضای تجدیدنظر مینماید و مینویسد که خانم «ف» مدت پنج سال است به بیماری اختلال حواس و عدم تعادل فکری و روانی مبتلا گردیده و مطالب دیگری را که در جلسات دادگاه بیان نموده مینویسد . پس از انجام تشریفات تبادل لایحه پرونده به دیوان عالی کشور ارسال میگردد و به این شعبه ارجاع میشود . هیئت شعبه در تاریخ بالا تشکیل گردید پس از قرائت گزارش آقای … عضو ممیز و اوراق پرونده مشاوره نموده چنین رأی میدهند :
بسمه تعالی : تجدیدنظر خواه اعتراضی که با موردی از موارد قانونی انطباق نماید عمل نیاورده و با توجه به مندرجات پرونده و ادله ابزاری اشکالی نیز از این حیث بر دادنامه تجدید نظر خواسته وارد نیست . لذا آن را ابرام مینماید .
مرجع:
کتاب موازین حقوقی در امور حسبی (1) ، به اهتمام یدالله بازگیر ، چاپ اول 1380 ، ناشر دانش نگار
نوع : آراء و نظریات
شماره انتشار : 609
تاریخ تصویب : 1373/08/02
تاریخ ابلاغ :
دستگاه اجرایی :
موضوع :
منبع : وب سایت قوانین دات آی آر (معاونت آموزش دادگستری استان تهران)
با اظهارات یک نفر پزشک جنون ثابت نمیشود لازم بود دادگاه قبل از صدور حکم ایشان را به شورای عالی پزشکی تهران معرفی و پس از اخذ نتیجه اقدام به اصدار حکم مقتضی مینمود تحقیق از پزشکان معالج و خانوادگی و معاشرین و همسایگان و شهود اقامه شده از طرفین و تحقیقات دیگری که در دادگاه لازم بوده معمول شود تا قدر متیقن حجر عائد شود